«سليم»، مردي به اندازه
60 سال خاطره
اينكه تنها چند روز بعد از «اربعيني» كه سالها ذكر مصيبتش را گفته بود، به ديار باقي شتافت، بيحكمت نيست.
اما گويا در اواخر عمر به وي الهام شده بود كه ديگر، وقت، وقت پيوستن به حضرت دوست و همجواري با آقايمان ابا عبدالله است. چرا كه به گفته پسرش، چند روز قبل به يكباره ميگويد: دلم براي ارديبل و خانهمان تنگ شده است. اين ميشود كه با اصرار، وي را به اردبيل ميبرند. در اردبيل هم يكبار پيش پزشك و متخصص قلب ميرود و وي ميگويد قلبت خوب كار ميكند ولي ضربان آن منظم نيست. روز حادثه مثل اينكه استاد فراموش ميكند قرص تجويزي دكتر را ميل كند و همين زمينهاي ميشود براي بروز اين ضايعه تلخ و جبرانناپذير. رفتنش براي چون مني كه بيش از 6 دهه دوست و همكلامش بودم، به هيچ عنوان باوركردني نيست. 60 سالي كه پر است از خاطرات سليم و برنامهها و اجراهايي كه با هم داشتيم. به خصوص اجراهاي مشتركي كه در روز عيد غدير خم سالهاي 61 تا 63 در مسجد مجيد داشتيم و خاطرهاش هنوز در ذهن دوستداران اهل بيت باقي است و كاستهاي آن در خانههاي بسياري از عاشقان اهل بيت وجود دارد. جهان تشيع به واقع ضايعه جبرانناپذيري را تجربه كرد چرا كه سليم مداحي بود كه نه فقط در ايران كه در تمام جهان و بين شيعيان، طرفداران بسياري دارد. طرفداراني كه سالها با صدايش در سوگ آقا ابا عبدالله اشك ريختهاند و با روضههايش گريستهاند. حالا بايد عاشقان اهل بيت، به جاي سينه زدن در مراسمهايي كه با حضور تعداد بيشماري از عزاداران اهل بيت و با نواي حاج سليم برگزار ميشد، دل به كاستهاي برنامههاي ضبط شده وي خوش كنند.اي كاش قدر اين گوهر ناب حسيني را بيشتر ميدانستيم و قدردانش بوديم. گوهري كه شايد، سالها جهان، ديگر همتايش را نبيند و درك نكند. تا عمر داريم يادش و خاطرهاش را گرامي ميداريم و عاشقانه دوستش خواهيم داشت. سليم، دوست عزيزم، روحت شاد و قرين و همنشين با پرچمدار كربلا بادا.