خاكسپاري غريبانه مرد شاعر
ندا آلطيب
سيروس نيرو تنها بازمانده از نسل شاگردان نيما در روز سرد پاييزي تهران و دور از همه هياهوها در خلوت و تنهايي به خاك سپرده شد تا براي هميشه آرام بگيرد.
صبح سرد و برفي چهارم آذر ماه تعداد انگشتشماري از دوستان و خانواده مرد شاعر گردهم آمدند و شاگرد نيما يوشيج را تا آرامگاه ابدياش در قطعه نام آوران بهشت زهرا (س) بدرقه كردند.
سيروس نيرو، شاعر و پژوهشگر ادبيات،زاده سال 1309 بود و از شاعران سالهاي دور بود كه محضر نيما را درك كرده و خاطراتي از پدر شعر نو ايران داشت و برخي از آنها را در كتابي با عنوان «نيما» منتشر كرده بود.
شاعر مجموعههاي سحر، رود، جاده، بهار از پنجره و... كه در ادبيات كلاسيك ايران پژوهشهايي در شرح ليلي و مجنون، مخزنالاسرار، اسكندرنامه و هفت پيكر داشت، مدتي به دليل عفونت ريه در بخش آيسييوي بيمارستان طوس بستري و از آنجا به بيمارستان طالقاني منتقل شد اما روز 25 آبان به علت از كار افتادن كليه و ريه از دنيا رفت. از آنجا كه دختر او خارج از كشور زندگي ميكند، دوستان نيرو منتظر شدند تا او براي خاكسپاري پدرش به وطن برگردد و اينچنين بود كه مراسم خاكسپاري نيرو صبح سرد و برفي روز چهارم آذر برگزار شد.
در آغاز اعلام شده بود مراسم خاكسپاري از خانه هنرمندان ايران برگزار ميشود و به همين دليل تعداد اندكي به اين مكان رفتند اما برنامهاي برگزار نشد و همان عده اندك، به قطعه نام آوران بهشت زهرا (س) رفتند تا دوست شاعرشان را با سخناني از دوستان نزديكش؛ غلامحسين سالمي، اسدالله امرايي و فرهاد عابديني به خاك بسپارند.
سالمي هم به خاطر از دست دادن دوست قديمياش متاثر بود و هم از بيتوجهي به او گلهمند. او با تمام تاثري كه داشت، از اهميت كارهاي پژوهشي و انديشه گسترده سيروس نيرو و از دوستي او سخن گفت: «سيروس نيرو شعرشناس، موسيقيشناس، فيلمشناس و بيش از همه دوست بود. باز هم تكرار ميكنم او يك دوست بود. من چهار سال همسايهاش بودم و يك عمر رفيق بوديم. حق او در اين مملكت ادا نشد. به هيچوجه. سيروس انساني بسيار صميمي، بسيار رفيق، مهماندوست و بافرهنگ بود. من بسيار از او ياد گرفتم. او دايرهالمعارف سيار بود. سيروس به هيچ كس هيچ چيز مديون نيست. او انسان خودساختهاي بود. سيروس خيلي به تو بدهكارم. به من حلال كن آنچه به من ياد دادهاي.»
اسدالله امرايي، مترجم و ديگر دوست نيرو كه بعد از سخنان سالمي ياد شعري از انوري افتاده بود، آن شعر را خواند: «هر بلايي كز آسمان آيد، گرچه بر ديگري قضا باشد / به زمين نارسيده ميگويد، خانه انوري كجا باشد» و ادامه داد: «ما دوست خوبي را از دست داديم. اميدوارم درسهايي را كه از او گرفتهايم به ديگران هم ياد بدهيم.»
فرهاد عابديني، شاعر و دوست سيروس نيرو كه مانند سالمي معتقد است حق اين شاعر به خوبي ادا نشده است، از كانون ادبياي سخن گفت كه سيروس نيرو تاسيس كرده بود: «جوانهايي كه در اين كانون شركت ميكردند، نكتههاي زيادي آموختند. حق سيروس نيرو در جامعه ادا نشد. من هم يك دوست گرامي را از دست دادهام و به همين خاطر نميتوانم بيش از اين صحبت كنم.»