بررسي چند آسيب در روند سياسي شدن دانشجويان
علي شكوهي
هر ساله در حوالي 16 آذرماه تمايل به فعاليت سياسي در دانشگاهها اوج ميگيرد و بعد دوباره افول ميكند. موجي در اين ايام ايجاد ميشود و دوباره فرو مينشيند و بايد منتظر ماند كه بهانهاي مثل انتخابات دوباره شوري ايجاد كند و دانشجويان را به حوزه فعاليت سياسي سوق دهد. اين وضعيت نياز به بررسي جامعهشناسانه دارد و بايد به روش كاملا علمي به بررسي نگرشها و گرايشهاي سياسي در درون جامعه بزرگ دانشجويان مبادرت كرد و انگيزه سياستگريزي در ميان آنان را مورد شناسايي قرار داد و براي درمان اين آسيب – اگر بر سر آسيب تلقي شدن اين وضعيت توافق داريم – چارهانديشي كرد.
سالها قبل يعني در دولت جناب آقاي هاشميرفسنجاني، اولويت كشور به نسبت قبل و دوران جنگ تغيير كرده بود و در همان شرايط، ميل به امور سياسي در دانشجويان كاهش يافت. مقام رهبري در آن وضعيت به داد دانشگاهها و حتي مدارس رسيدند و در ديدار با دانشجويان و دانشآموزان (12 آبان 72) در سخناني تاثيرگذار خواستار تشديد فعاليت سياسي در دانشگاهها شدند. ايشان در آن زمان فرمودند: «شما دانشجويان... و حتي دانشآموزان مدارس، روي اين ريزترين پديدههاي سياسي دنيا فكر كنيد و تحليل بدهيد. گيرم كه تحليلي هم بدهيد كه خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت كند آن دستهايي را كه تلاش كردهاند و ميكنند كه قشر جوان و دانشگاه ما را غيرسياسي كنند. كشوري كه جوانانش سياسي نباشند... مگر چنين كشوري ميتواند بر دوش مردم، حكومت و حركت و مبارزه و جهاد كند؟» از آن پس برخي مسوولان كارهايي را براي رشد فعاليت سياسي در دانشگاهها و حتي در مدارس آغاز كردند اما بسان گذشته جواب نگرفتيم و اوجگيري فعاليت سياسي در دانشگاهها و در قالب تشكلهاي دانشجويي را همچون گذشته شاهد نبوديم؛ يعني مشابه آنچه در جريان انقلاب يا اشغال سفارت امريكا يا انقلاب فرهنگي در دانشگاهها يا در جريان دفاع مقدس شاهد بوديم. چند آسيب در حوزه كار و فعاليت سياسي دانشجويان را در اين مختصر مورد توجه قرار ميدهم كه شايد علت ركود سياسي در دانشگاهها را توجيه كند.
اول- فعاليت سياسي در ميان دانشجويان هميشه اين ابهام را دارد كه معلوم نيست چه نسبتي بايد با فعاليت سياسي بيرون دانشگاه داشته باشد. در بيرون دانشگاه احزاب سياسي فعالند و احتمالا همه آنها به دليل تمايل دانشجويان به كار سياسي، داراي شاخه دانشجويي هم هستند اما منظور ما بيشتر تشكلهايي است كه در درون دانشگاه فعالند. اين تشكلها بايد تكليف خود را روشن كنند كه ميخواهند يك گروه اجتماعي باشند يا يك جريان سياسي. گروه سياسي معطوف به قدرت عمل ميكند و درصدد كسب قدرت سياسي است و با احزاب سياسي ديگر ائتلاف ميكند اما گروههاي اجتماعي، معطوف به اهداف مشخصي حركت ميكنند و حاضرند با هر گروه سياسي كه از اهداف آنان حمايت كند، ارتباط برقرار كنند. در تاريخ جنبش دانشجويي مقاطعي را داشتيم كه «دفتر تحكيم وحدت» به مثابه حزب سياسي در ائتلاف انتخاباتي شركت و نامزد انتخاباتي معرفي ميكرد. اين بلاتكليفي هنوز هم براي برخي تشكلها موضوعيت دارد.
دوم- هزينه فعاليت سياسي براي همه تشكلها مشابه و يكسان نيست يعني دانشجويان در همكاري با برخي تشكلها از حمايتهاي ويژه (مانند كاهش مدت سربازي براي پسران و...) برخوردار ميشوند اما در همكاري با برخي ديگر، «ستارهدار» شده و از دست دادن برخي فرصتهاي تحصيلي و شغلي در آينده براي آنان محتمل است. برخي از اين تشكلها بايد بودجه محدود دانشگاه براي اينگونه فعاليتهاي دانشجويي را كافي بدانند اما برخي ديگر از بودجه برخي نهادها در بيرون دانشگاه هم استفاده ميكنند و طبعا بيشتر و گستردهتر ميتوانند فعاليت كنند و به جذب عضو بپردازند. اين امر يعني بالا بودن هزينه فعاليت سياسي در دانشگاهها براي برخي از تشكلها، قطعا يك نقطه منفي است و شوقي در آنان براي فعاليت در عرصه سياسي ايجاد نميكند. گسترش گرايش به تشكلهاي علمي و فرهنگي و ادبي و انتشار نشريات متعدد دانشجويي با رويكرد شعر و نقد ادبي، نشاندهنده سياستگريزي دانشجويان است. هزينه برخي از رخدادها مثل حمله به كوي دانشگاه در سال 78 و 88 آنقدر زياد بود كه حتي خانوادهها نيز به مانعي براي فعاليت سياسي دانشجويان تبديل شدند.
سوم- هدف از كار سياسي در دانشگاهها چه بايد باشد؟ پيشتر گفته ميشد كه دانشجويان بايد در جهت تبيين و تحليل امور سياسي و شناخت پديدههاي اجتماعي حركت كنند و بر دانش و تجارب خود بيفزايند و از برخي آرمانهاي كلان از جمله آزادي و عدالت و استقلال و مبارزه با استكبار جهاني دفاع كنند. البته در مواقعي جنبش دانشجويي مجبور بود نبود احزاب سياسي را با تلاشهاي خود جبران كند و براي ايجاد شور انتخاباتي هم وارد عمل شود و حتي نامزد انتخاباتي هم معرفي كند اما طبعا انتظار اصلي از دانشجويان اين است كه در فعاليتهاي خود، اصل را بر كسب دانش و تجربه و تقويت قدرت تبيين و تحليل قرار دهند و ابزار گروههاي سياسي بيرون دانشگاهها براي رسيدن به قدرت قرار نگيرند. در عمل ايجاد اين تفكيك راحت نيست و ما شاهديم كه برخي تشكلهاي دانشجويي در عمل وابسته به برخي نهادهاي قدرت يا احزاب سياسي خارج دانشگاه هستند و به نفع آنان عمل ميكنند.
چهارم- برخي معتقدند عصر «جنبش دانشجويي» به سر رسيده و الان فقط «جريان دانشجويي» داريم و اين دو، تفاوت جدي با هم دارند. طرفداران اين نظر، نبود ايدئولوژي مبارزاتي را دليل اين امر ميدانند. در اين باره بايد تامل بيشتري صورت بگيرد.