• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3698 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۳۰ آذر

درباره مستند «دو زن» اثر فرشاد فداييان

آرش يعقوبي دو زن و يك مستندساز

اين‌جا خبري از ازدحام و صف طولاني پشت سالن نيست. قبل از «دو زن» دو فيلم ديگر هم از فداييان نمايش داده شده‌اند. از اواسط فيلم قبلي عده‌اي سالن را ترك كرده‌اند و با ديدن دو زن با لهجه مازني عده ديگري هم به بيروني‌ها اضافه مي‌شوند. اين چيزها اما خيلي ملاك تماشايي بودن يا نبودن يك كار نيست. مثل خيلي از فيلم‌هاي فرشاد فداييان «دو زن» هم ظاهرا درباره آدم‌هاي كاملا معمولي است. سوژه‌هايي كه بعيد است در روزنامه و مجله رد پايي ازشان بيابي يا كسي شبيه همان‌هايي كه از سالن رفتند حوصله ديدن و شنيدن‌شان را داشته باشند.
فداييان اما دوربينش را ثابت روي دو زن نگه داشته كه قرار است براي چيدن سبزي به دشت بروند! سر حوصله و با صبوري به حرف‌هاي‌شان گوش مي‌دهد. يك اتفاق غيرمنتظره اما ممكن است برنامه را به‌هم بريزد. «جان خانم» در پايش تيغ سمي رفته و راه رفتن برايش دشوار است. جاي تيغ را به دوستش «اوليا خانم» نشان مي‌دهد و انگار از جاي دوربين خبر ندارد و نمي‌داند كه پايش بيشتر كادر تصوير را دربرگرفته و شايد يكي از درخشان‌ترين نماهاي اين فيلم را ساخته است! براي او 3000تومان پول دكتر هم زياد است. فيلم اما ادامه مي‌يابد و ماشين مستندساز به سمت بيمارستان راه را كج مي‌كند و صداي فداييان شنيده مي‌شود كه به استقبال اين اتفاق ناگهاني مي‌رود: «زندگي يعني همين چيزا»! جمله‌اي كليدي كه نمايانگر روحيات و نوع نگرش فيلمساز است به جهان.
اجازه دادن به انسان‌ها براي زيست طبيعي‌شان و مهياكردن فضايي براي آنها كه فعل نسبتن غيرطبيعي فيلمسازي براي‌شان چندان زمخت نيايد و سوژه و فيلمساز و بعدتر مخاطب در نقطه‌اي كه مجال ديدن و شنيدن و شناختن در آن ميسر است، به هم برسند.
اين‌جا ديگر خبري از دست انداختن يا دست كم گرفتن سوژه نيست. مبنا شناخت از طريق مشاهده است. هر چند قياس درستي نيست اما در قياس با كار آهنگراني، كارگردان به قول معروف «سوژه خنده» نيافته؛ بل همدلانه و نه سخيف مشاهده‌گر بوده و همراه و همپاي سوژه‌ها رفته و بودن‌شان را ثبت كرده. فيلمساز براي خنديدن و خنداندن هول نبوده؛ چه، به وقتش، شيريني و لطافت «جان خانم» و «اوليا» آنچنان نشاط‌آفرين و دوست‌داشتني خود را نشان داده كه نيازي به كار اضافي نيست. دوربين بي‌پيرايه فداييان در اين مستند آنچنان است كه انگار نيست! نشان به آن نشان كه اوليا خانمي كه از خواندن جلوي غريبه‌ها خودداري مي‌كند و در عروسي داريوش پسر جان خانم هم نخوانده، در اين فيلم، جلوي دوربين و مستندساز لابد غريبه، هنگام چيدن سبزي آوازش را مي‌خواند و در حالي كه جان خانم هلهله مي‌كند يكي ديگر از دوست‌داشتني‌ترين صحنه‌هاي اين مستند را رقم مي‌زند.
«دو زن» فيلم ساده‌اي‌است اما اين سادگي ساده‌انگارانه و ساده‌لوحانه به دست نيامده و نمي‌آيد. كارگردان دو زن را، احوال‌شان را ثبت مي‌كند. با پرسش‌هايي ساده و نه سطحي به حرف‌شان مي‌گيرد و آنها هم از شوهران و بچه‌ها و زندگي‌شان مي‌گويند و اين‌چنين آنان را براي‌مان به آشنايي بدل مي‌كند كه دلت مي‌تواند براي‌شان تنگ شود. طوري كه حتي اگر خيلي هم اهل شمال رفتن نباشي مي‌داني كه لالوي آن بوته‌ها و درخت‌ها و باريكه‌راه‌ها، «جان خانم» و «اوليا»يي هستند كه با كندن و فروش سبزي و كار در زمين روزي 10 هزار و سي هزار تومن درآمد دارند و اينچنين زندگي مي‌كنند. اين‌گونه است كه از دل واقعيت روزمره آنها ما به لايه‌هايي از حقيقت زندگي مي‌رسيم. و اين همان انتظاري است كه از مستند مي‌رود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون