بادهاي غربي
ماركس در ۱۸۴۸، دوراني كه سرمايهداري را بهمثابه نيرويي انقلابي توصيف ميكرد، هنوز درنيافته بود كه چگونه اين نظام نهتنها دوام آورده بلكه پيوسته رشد ميكند. اما چنان كه مارشال برمن، نوشته است، ماركس درك كرده بود كه قدرت سرمايهداري به كار و اقتدار متكي است: او ميدانست كه ما بايد از جايي كه ايستادهايم شروع كنيم... افكنده شده به پيله اراده و توان فرديمان، وادار شده تا يكديگر و خودمان را استثمار كنيم تا زنده بمانيم و با اينهمه، گرد هم جمعشده به دست همان نيروهايي كه ما را از هم دور ميكنند... همسانيها و قيود دوجانبهاي را خلق كنيم كه مدد كنند حالا كه هواي سوزان مدرن بادهاي گرم و سرد را براي تفرقه ما روانه ميكنند، دست يكديگر را بگيريم.