عشق مبنايي ندارد
در حوزه عقل عملي، عشق خود مبنايي ندارد، اما مبناي عملها و دلايل عملي است. ارسطو نيز بر اين مضمون تاكيد كرده است؛ اگر كسي دغدغه سعادت نداشته باشد، استدلال عملي بيمعني است؛ ما درباره غايات نميانديشيم، بلكه براي رسيدن به آنها فكر ميكنيم؛ گويا غايات خود موضوع فكر نيستند. فرانكفورت از مباني ارسطو خوانشي بر مبناي نظريات هيوم درانداخته است؛ به زعم وي معناي واقعيتبنياد تغيير ميكند. اما مفهوم واقعيتبنياد در اين اثر به طبيعتبنياد تغيير كرده است؛ البته نه طبيعت به مفهوم ارسطويي آن؛ گويا نوعي لوگوتراپي مطرح است؛ به اين معنا كه آنچه در ما رضايت ايجاد ميكند ميتواند مبناي استدلالهاي عملي باشد.