• 1404 شنبه 6 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3108 -
  • 1393 يکشنبه 25 آبان

تري ايگلتون نگاهي دارد به «دوزخ در بهشت » و «واپس‌نشيني قاطعانه» آخرين نوشته‌هاي اسلاوي ژيژك

متفكري كه خود را دست مي‌اندازد

   ليدا صدرالعلمايي/  اسلاوي ژيژك، فيلسوف و نظريه‌پرداز اسلوونيايي، در طول 10 سال اخير از تاثيرگذارترين چهره‌هاي انديشه در جهان بوده است، در عين حال كه ميزان نفود و تاثيرگذاري او به صورت غريبي از كشورهاي توسعه‌يافته گرفته تا كشورهاي در حال توسعه به هيچ‌وجه قابل انكار نيست، هميشه با مناقشه و جنجال‌ها و حتي به باور گروهي رسوايي‌ها و سر و صداهاي تبليغاتي همراه بوده است. امروز، اما با وجود تمام موافقت‌ها يا مخالفت‌هايي كه مي‌توان با شخصيت فردي ژيژك و نحوه ورود او به عرصه عمومي و طرح نظرياتش داشت، نمي‌توان منكر تاثير‌گذاري اين افكار بود.
 اغلب مخالفان ژيژك بيشتر از آنكه به نقد نظرات او بپردازند به جنبه جنجالي بودن شخصيت او پرداخته‌‌اند و بر اين امر تاكيد كرده‌اند كه ژيژك بيشتر يك پديده ناشي از مد و فخرفروشي علمي است تا يك پديده واقعا مهم و پايدار فكري. ژيژك نقشي انكارناپذير در مبارزه جهاني با سياست‌هاي ويرانگر نوليبرالي داشته است و از اين گذشته نفوذ فكري او را در ميان نه‌تنها اقشار روشنفكر جامعه بلكه افكار عمومي حتي با لاكان نيز نمي‌توان مقايسه كرد و اين نفوذ بيشتر او را در رده ستارگان سينمايي قرار داده است و همين امر نيز بسياري از انديشمندان را نسبت به وي بدبين كرده و مي‌كند. با وصف اين، بايد پذيرفت كه ژيژك چه به دليل نظرياتش و چه به دليل پيامدهاي اين نظريات كه امروز در هزاران كتاب و مقاله و نوشته علمي و مطبوعاتي و سايت‌هاي فلسفي و اجتماعي و غيره، دامن زده است، به احتمال زياد نامي‌ است كه در تاريخ تفكر دوران ما باقي خواهد ماند.
انتشار آخرين كتاب‌هاي ژيژك اما خون‌تري ايگلتون، نظريه‌پرداز و منتقد ادبي بريتانيايي را به جوش آورده است. او كه پيش از اين هم نقدهاي تندي بر آثار ژيژك نوشته، اين‌بار هم با انتشار نقدي بلند بالا در هفته گذشته در نشريه گاردين، ژيژك را ديوانه‌يي پرسر و صدا خواند كه مدام از كتاب‌هاي خودش دزدي مي‌كند و ديگر حرف تازه‌يي براي گفتن ندارد.
مي‌گويند وقتي يكي از همكاران ژان پل سارتر سراسيمه از آلمان با اين خبر رسيد كه كسي توانسته از زيرسيگاري فلسفه‌سرايي كند، از شدت هيجان رنگ از رخسارش پريد. اسلاوي ژيژك در اين دو كتاب، درست به همين شيوه درباره ناسزاگويي، قهوه بدون كافيين، خون‌آشام‌ها، هنري كسينجر، اشك‌ها و لبخندها، ميزان خودكشي در كره جنوبي و يك مشت مساله ديگر فلسفه‌بافي مي‌كند. اگر بي‌قاعدگي او در روشنفكري به نظر پاياني ندارد، به اين دليل است كه از نوعي مصيبت نادر رنج مي‌برد، يعني به هيجان آمدن از هر چيز.
در بريتانيا فيلسوفان معمولا به يكي از اين دسته گرايش پيدا مي‌كنند، يا از اعضاي آكادمي‌اند كه براي همكاران شان مي‌نويسند يا سوداگران معناي زندگي كه پرتو افكارشان را به قشر وسيع‌تري از مردم مي‌تابانند. بخشي از راز اسلاوي ژيژك در آن است كه همزمان هر دو اينهاست: يك محقق توانمند و متبحر با تسلط خاص به كانت و هايدگر كه اشتياق عجيبي هم به زندگي روزمره دارد. با هگل همان‌اندازه دمخور است كه با هيچكاك، با سقوط از بهشت همآنقدر كه با سقوط «مبارك». واگنر و شوئنبرگ را مي‌شناسد، اما تمام فيلم‌هاي خون‌آشامي و داستان‌هاي كارآگاهي را هم حريصانه مي‌بلعد. بسياري از خوانندگانش يادگرفته‌اند كه آراي فرويد و نيچه را با «آرواره‌ها» يا «مري پاپينز» بياموزند.
فلاسفه آكادميك گاهي نامفهوم حرف مي‌زنند، اما هدف را به زبان ساده بيان مي‌كنند. ژيژك با سماجتي كه در آشكار كردن جناح مخالف دارد، از هر دو شيوه پيروي مي‌كند. اگر برخي از آراي او را به سختي مي‌توان درك كرد، در عوض نوعي آشكارگي در سبك او ديده مي‌شود. «واپس‌نشيني قاطعانه» سرشار از آراي متقابل است اما «دوزخ در بهشت» گزارشي است از وضعيت سياسي در مصر، كره، چين، اوكراين و در تمام دنيا با نثري پرپيچ و خم و مواج كه هر روزنامه‌يي به انتشار آن افتخار خواهد كرد. البته با وجود عقايد تحريك‌برانگيز سياسي ژيژك بسياري از آنها حاضر به چاپش نيستند. او دنيا را به دو قطب سرمايه‌داري ليبرال و افراط گرايي تقسيم مي‌كند، يا به بيان ديگر بين آنها كه بسيار معتقدند و آنها كه اعتقادات كمتري دارند. اما به جاي آنكه به جانبداري از هر كدام از اين دو قطب برخيزد، دست روي همدستي مخفيانه اين دو با هم مي‌گذارد. افراط گرايي، طريقت ناپسند كساني است كه احساس مي‌كنند توسط جهان غرب به سخره گرفته شده‌اند و از پا درآمده‌اند، جهان غربي كه تمامي علايق آنها را لگدمال كرده است. ژيژك در «دوزخ در بهشت» اشاره مي‌كند كه يكي از درس‌هايي كه مي‌توان از شورش‌ها در مصر گرفت اين است كه اگر نيروهاي ليبرال ميانه‌رو، چپ‌هاي راديكال را همچنان ناديده بگيرند، «موج افراط گرايي به راه خواهد افتاد كه شكست‌ناپذير است.» در جهاني كه زير يوغ سرمايه است، تنها سياست‌هاي راديكال مي‌تواند هر چيز ارزشمندي كه از ميراث ليبراليسم در جهان مانده را نجات دهد.
به هر حال، آزادي بازار و افراط گرايي فراتر از تناقض‌اند. ملل آسيايي ارزش‌هاي «معنوي» را پايان بخش سرمايه‌داري مي‌دانند. بايد به تضاد ساده ميان آزادي‌هاي ليبرالي و سركوب افراط گرايي دوباره فكر كرد. ظهور افراطيون دست در دست غيبت چپ‌هاي سكولار از كشورهاي خاورميانه دارد، همان غيبتي كه جهان غرب در گسترش آن سهم بسزايي داشته است. چه كسي به ياد مي‌آورد كه 40 سال پيش افغانستان يك كشور سكولار قدرتمند بود كه حزب كمونيست بسيار قدر قدرتي داشت كه توانست به كمك شوروي قدرت را بگيرد؟ والتر بنيامين مي‌نويسد تمامي مصاديق ظهور فاشيسم در واقع برآمده از انقلابي شكست خورده‌اند. در خاورميانه، غرب نقش بسزايي در مهر و موم كردن اين جنبش‌ها داشته و فضاي خلأ سياسي ايجاد كرده كه در آن افراط گرايي فرصت ظهور يافته است. و حالا ديگر نمي‌تواند، چهره‌يي معصومانه به نمايش بگذارد. آنهايي كه تمايلي به انتقاد از دموكراسي ليبرال ندارند، به گفته ژيژك بايد درباره افراط گرايي هم سكوت اختيار كنند.
پرسر و صدا، ديوانه و غيرقابل خفه كردن، ژيژك مردي است كه صبح‌ها با حرف زدن در باب روان‌درماني از تختخواب بيرون مي‌آيد و با تكرار حرف‌هايش درباره صهيونيسم دوباره به رختخواب مي‌رود. او به عنوان يك فعال روشنفكر آشفته انگار هميشه در شش نقطه كره زمين حاضر است، درست مثل سقراط بيمار. روزش را ممكن است با ملاقات ژوليان آسانژ در سفارت اكوادور آغاز كند و با نوشتن نامه‌هاي حمايت‌آميز از يكي از اعضاي دربند پوسي ريوت به پايان برد. در اين ميان او وقتش را با مخالفت كردن با نيمي از مردم دنيا پر مي‌كند. اگر او تازيانه‌يي بر سر سرمايه‌داري جديد است، دشمن قسم خورده پلوراليسم ليبرال و حقانيت سياسي هم هست.
شايد همه اينها به اين خاطر است كه او اهل اسلونيا است. كشور كوچكي كه به داشتن روابط فاسد با قدرت‌هاي بزرگ گرايش دارد. همان طور كه هر كس كه با ايرلندي‌ها آشناست مي‌تواند اين امر را تصديق كند. سايه كمرنگي از اسكار وايلد دوبليني در ژيژك وجود دارد، مردي كه نمي‌توانست عقايد يك خشكه مقدس انگليسي را بشنود بي‌آنكه براي نقض تمامي گفته‌هايش، زير و رو كردن يا كله‌پا كردنش بتواند از خود بيخود نشود. ژيژك كه ظاهر عبوسش به قاتل اجير شده يك تراژدي ژاكوبين مي‌ماند، دقت و ظرافت وايلد را ندارد. به علاوه از آن جنس طنز خاص و متمايز وايلد هم بي‌بهره است. ژيژك بامزه است اما بذله‌گويي‌اش ظرافتي ندارد. او لطيفه‌هاي جالبي مي‌گويد و حس ابزورد تند و تيزي هم دارد اما كسي نمي‌تواند مثل آثار وايلد از ميان نوشته‌هايش هجونامه‌يي بيرون بياورد. با اين حال هر دويشان افشاگران و ساختارشكناني بالذاتند، به هر لحن اخلاقي شديد و هر تفريح سالم و معمولي حساسيت دارند. با اين وجود اصرار او به تخريب و خوار شمردن از كلبي مسلكي و بدبيني بسيار به دور است. از ياد نبريم كه او ديدگاه تراژيك فرويد را با ايماني ماركسيستي به آينده تلفيق مي‌كند.
درست مثل بقيه آثار او، اين دو كتاب هم از لحاظ فرمي پست‌مدرن به شمار مي‌آيند اما محتوايشان ضد پست‌مدرن است. ژيژك رويكرد التقاطي پست‌مدرن و تركيب ژانرهاي قوي و ضعيف را البته در خود دارد. كتاب‌هايش به مسائل شكسته، درهم و بي‌بنياد مي‌پردازد و بي‌وقفه از موضوعي به موضوع ديگر مي‌پرد. در «واپس‌نشيني قاطعانه» از ايده‌پردازي ناگهان به حملات هيجاني و عصبي مي‌رسد از هنر و دانش محض به ماوراء ، از مرگ به سقوط و همه اينها ذيل عنوان «حركت به سمت بنيان ماترياليسم ديالكتيكي» مي‌آيد. اما اين فريبكاري عرياني بيش نيست. در 400 صفحه كتاب ارجاعات انگشت شماري به ماترياليسم ديالكتيكي مي‌شود. كتاب‌ها و فصل‌هاي كتاب‌هاي ژيژك به ندرت درباره همان چيزي هستند كه در عنوان‌شان آمده است، چرا كه او نمي‌تواند خودش را كنترل كند و همزمان 50 مساله را با هم بيان نكند. البته ترديد او به اصالت هم از پست‌مدرن بودنش نشات مي‌گيرد. بسياري از چيزهايي كه مي‌گويد قبلا هم گفته شده نه توسط ديگران بلكه توسط خودش. او يكي از بزرگ‌ترين كساني است كه در عصر ما خودش از خودش دزدي مي‌كند، مداوما از روي مطالبي كه پيش از اين منتشر كرده كپي‌برداري مي‌كند. بخش اعظمي از «واپس‌نشيني قاطعانه» در «دوزخ در بهشت» هم آمده است و بسياري از مباحث دوزخ در بهشت دوباره و چندباره مطرح مي‌شوند. حالا ديگر تمامي لطيفه‌هايش را گفته، هر بصيرتي كه داشته را چند بار مصرف كرده، حكايت‌هاي تكراري‌اش را ده‌ها بار تعريف كرده.
يكي ديگر از جنبه‌هاي پست‌مدرن كار او تركيب توهم و واقعيت است. براي استاد ژيژك يعني ژاك لاكان هيچ كسي بيش از آن ديوانه‌يي كه ادعا مي‌كند بر همه‌چيز آگاه است، دچار خودفريبي نيست. ناآگاه به اين اصل فرويدي كه توهم (يا فاتنزي) خود در واقعيت ساخته مي‌شود. همين امر در باب نوشته‌هاي ژيژك هم صادق است. كتاب‌هايش مباحثي اصيل و عيني‌اند يا نمايشي عمومي؟ تا چه اندازه در گفته‌هايش صداقت دارد؟ اگر مي‌تواند تا اين اندازه باهوش باشد، مي‌تواند به شكل ظالمانه‌يي هم بي‌مسووليت باشد. آيا آنجا كه در «دوزخ در بهشت» ادعا مي‌كند بدترين استالينيسم بهتر از برترين شكل دولت رفاه ليبرال- سرمايه‌داري است، جدي مي‌گويد؟ آيا واقعا معتقد است بي‌اخلاقي‌هاي آسانژ كه به آن متهم است امري جزيي است؟ يا اين نكته كه بارها به پتانسيل راديكاليسم در مسيحيت اشاره كرده و دوباره در كتاب‌هايش آن را تكرار مي‌كند با اينكه خودش در واقع يك آتئيست است. البته عجيب نيست كه كسي به ظاهر مسيحي باشد اما در واقع اعتقادي نداشته باشد. اما كسي عجيب است كه ادعا مي‌كند همزمان هم به مسيحيت باور دارد و هم باور ندارد. شايد هم خودش فكر مي‌كند آتئيست است و درواقع اين طور نيست. شايد هم ماورايي كه به او باور ندارد مي‌داند كه او فردي معتقد است.
خود ژيژك تركيبي است از توهم و واقعيت. در «دوزخ در بهشت» هملت را دلقك مي‌داند در حالي كه خودش هم يك متفكر است و هم يك دلقك. دلقك‌هاي شكسپير به غيرواقعي بودن‌شان آگاهند و ژيژك هم به نظر
همين‌طور است. به عنوان مردي كه مي‌توان گفت صفت «رنگارنگ» خاص او اختراع شده، چهره‌يي كالت است كه شمايل كالت خود را دست مي‌اندازد، مردي با اشتياقي كشنده كه خود را به استهزا مي‌كشد. سفرهاي مداومش به دور دنيا و ظاهر عجيب و پرزرق و برقش حال و هوايي خيالي، داستاني و فراتر از زندگي دارد انگار شخصيتي است كه همين الان از يكي از رمان‌هاي ديويد لاج بيرون پريده. اشتهاي سيري‌ناپذيرش براي ايده‌پردازي، قابل تحسين است و در عين حال اندكي هراس‌انگيز.
وقتي پاي محتوا در ميان باشد هيچ چيز به اندازه سياست‌هاي انقلابي مصالحه‌ناپذير ژيژك دورتر از پلوراليسم پست مدرن نيست. نشانه غريبي در زمانه ما است كه مشهورترين روشنفكر جهان يك چپ متعهد است. نكته‌يي كه در دوزخ در بهشت بيان مي‌شود در فصل «از پايان تاريخ تا پايان سرمايه‌داري» ساده است: دوران تاريك جديدي در راه است، با انفجاري از شور و هيجان مذهبي و نژادي، كه در آن ارزش‌هاي عصر روشنگري رو به سوي محو شدن دارند.»
سبك ژيژك به خاطر انكار اين امر كه در متن‌هايش به احساسات و هيجان‌زدگي مجال مي‌دهد، قابل تامل است. اين هم يك ويژگي پست‌مدرن ديگر است، اما حتي خود او به سختي مي‌تواند نفرتش از بانكداران دزدي كه خرج‌شان از جيب قربانيان‌شان درمي‌آيد را پنهان كند. همان طور كه برتولت برشت مي‌پرسد: دزدي از بانك مگر چيزي از تاسيس يك بانك كم دارد؟
«دوزخ در بهشت» است كه همه نه فقط سلاطين جهان از خواندنش سود مي‌برند. «واپس‌نشيني قاطعانه» با نظرياتش در باب ديالكتيك و ماترياليسم به نظر طرفداران كمتري خواهد داشت. از زبان سياست كمتر مي‌گويد و از كانت بيشتر. با اين حال مملو از ماجراهاي جالب درباره كابالا، روايت‌هاي بردگان، جاسوسي، موسيقي آتونال و  ماوراء است. شكي نيست كه شانس خواندن دوباره برخي از اينها را در كتاب‌هاي بعديش هم خواهيم داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها