آن حيوان نجيب كه تاريخ را بر پشت خود دارد
اسب در تاريخ نه فقط ايران كه جهان نقش بسيار مهمي داشته است. تا پيش از دوران مدرن كه هنوز اتومبيل و ساير وسايل نقليه اختراع نشده بودند، اين حيوان نجيب اصليترين و مهمترين همراه انسان بوده است، نه فقط در جنگها و ستيزها كه در جابهجايي اقوام و قبايل و مهاجرتها و در خبررساني و اطلاعرساني. از اين رو در جهان كهن شناخت اسب و انواع آن و ويژگيهايش به همان اندازه كه در روزگار ما ماشين اهميت دارد، حايز اهميت بوده است. در ميانههاي سده 6 قمري كتابي در زمينه اسبشناسي و درمان اسب پديد آمد كه در نوع خود بيمانند است. تاكنون، فرسنامه (اسب نامه) محمد بن محمد
در سده 8 قمري را كهنترين كتاب در زمينه اسب ميپنداشتيم. اما اينك ميبينيم كه محمد بن مبارك زنگي، معروف به قيم نهاوندي، نزديك به دويست سال پيش از محمد بن محمد كتابي بسيار گرانبها درباره اسب داري نگاشته و نام خود را جاويدان كرده است. منبع اين نويسنده كتابي از ابن اخي حزام در سده سوم قمري است كه نخستين كتاب اسبشناسي در اسلام به زبان عربي به شمار ميآيد. اما قيم نهاوندي تنها به اين كتاب تكيه نكرده بلكه تجربههاي شخصي خود را در درمان و تربيت اسب يك به يك شرح داده و بدين سان اثر خود را بيمانند ساخته است. واژگان بسيار كهن فارسي و نثر كهنه اما بيشتر عاميگراي كتاب براي پژوهشهاي زبان و ادب فارسي در سدههاي پنجم و ششم قمري سخت سودآور است. اين كتاب به كوشش دو پژوهشگر، نادر مطلبي كاشاني و آذرتاش آذرنوش بر اساس دو نسخه خطي پاريس و استانبول همراه با مقدمه و فهرست رنگهاي اسب و واژگان دشوار فارسي براي چاپ آماده شده است. آذرتاش آذرنوش استاد برجسته زبان عربي در يادداشتي به عنوان مقدمه كتاب در توضيح نحوه تنظيم كتاب چنين نوشته است: «كار از آنجا آغاز شد كه مرحوم استاد امين رياحي نسخه فرسنامه را كه خود در كشور تركيه يافته بود پس از مدتها دراختيار جناب مطلبي كاشاني نهادند. ايشان با زحمت بسيار متن خطي را بازبيني و تصحيح كردند و سپس نسخه ماشين شده كتاب را همراه عكس نسخه خطي، سخاوتمندانه به من دادند تا در صورت تمايل من، به چاپ آن اقدام كنيم، اما من كه با بسياري از فرسنامههاي فراسي آشنا بودم و در آنها چندان هنري نميديدم، نسخه قيم نهاوندي را نيز كنار فرسنامههاي ديگر نهادم و از خاطر بردم. چند سالي بر آمد تا آنكه روزي به ضرورت به مقايسه چند فرسنامه پرداختم و از جمله فرسنامه قيم نهاوندي را گشودم و به خواندن آن مشغول شدم. هنوز صفحه دوم به پايان نرسيده بود كه پشت دست را به دندان پشيماني گزيدم و ديدم كه چه گنجينهاي در دست دارم و طي زماني دراز قدرش را نميدانستم و به كنج فراموشي افكنده بودم.»