شوك سياسي
عباس عبدي
روزنامهنگار
خبر درگذشت آقاي هاشمي خيلي ناگهاني بود. از هنگامي كه نخستين خبر درباره بيمارستان بردن ايشان را شنيدم تا هنگامي كه خبر فوت قطعي شد، نيم ساعت هم فاصله نبود. از همان زمان روشن بود كه تماسها براي گرفتن نظر و يادداشت آغاز ميشود و شد ولي ناگهاني و غيرمنتظره بودن واقعه، امكان فكر كردن و تحليل را از انسان سلب ميكند. البته اظهارنظرهايي كه براساس احساسات ناشي از فقدان يك فرد باشد ممكن است، ولي طبيعي است كه چنين اظهاراتي مطلوب يا حداقل مورد انتظار از بنده نيست. به تاخير انداختن ابراز نظر نيز خلاف قاعده است، هرچند زمان براي ارزيابي و تحليل هست، ولي نوشتههاي آينده لزوما جانشين خوبي براي نوشتههايي كه پس از واقعه ميشود، نيستند. از اين رو ميكوشم كه چند نكته مقدماتي را درباره درگذشت آقاي هاشمي تقديم كنم. نخستين نكته، خاطرهاي است كه مربوط به زمستان سال 1371 است. در آن سال يك مقاله دو شمارهاي و مفصل درباره مرحوم مصدق در روزنامه سلام منتشر شد. شايد اين مقاله طولاني در نوع خود از نخستين مطالبي بودند كه در روزنامههاي به رسميت شناخته شده آن زمان درباره دكتر مصدق منتشر ميشد. واكنشها به نسبت زياد بود، حتي بعدها شنيدم كه يكي از علل حساسيت پيدا كردن نسبت به سلام همان مطلب به نسبت طولاني بود. نكته مهم اينكه آن مقاله بيش از اينكه سياسي باشد، به مسائل و رفتارهاي شخصي مرحوم مصدق پرداخته بود. پيش از انتشار در جلسهاي با مديرمسوول روزنامه آقاي خويينيها درباره انتشار يا عدم انتشار مقاله مفصل گفتوگو شد. نكتهاي كه در نهايت در جمعبندي آقاي خويينيها نيز بازتاب داشت اين بود كه بايد اين شيوه نادرست را كه شخصيتهاي تاريخي اين كشور را يكسره رد يا يكسره تاييد كنيم كنار بگذاريم، به ويژه درست نيست كه مردم وقتي به گذشته نگاه ميكنند، اين تصوير پيش آيد كه همهچيز سياه يا سفيد مطلق بوده است. شخصيتهاي تاريخي ما نيز كمابيش بازتابي از واقعيت جامعه ايران هستند. نفي و رد يا مطلق كردن هركدام مترادف با نفي يا رد و مطلق كردن جامعه ايران خواهد بود كه درست نيست و عوارض زيادي دارد. ما بايد ياد بگيريم كه نگاه شيفتگي يا تنفرآميز را از شخصيتهاي تاريخي حذف كنيم و از موضعي بيطرفانهتر به ارزيابي آنها بپردازيم. آقاي هاشمي نيز مشمول همين قاعده است. كسي كه 60 سال در مبارزه و فعاليت سياسي حضور داشته و در چندين رويداد مهم و تاريخي كشور مثل دوران مبارزه، انقلاب، جنگ و سپس 8 سال رياستجمهوري و پس از آن حضور داشته است، نميتواند واجد نكات قوت و ضعف نباشد. تحليلهاي مطلقگرايانه در گذر تاريخي كمرنگ و بياثر ميشوند و نگاه بيطرفانه است كه براي درسآموزي ما از تاريخ ضروري است. نكته دومي كه به طور جدي بايد به آن پرداخت، موضوع عوارض سياسي درگذشت سياستمداران و در اين مورد خاص آقاي هاشمي است. فوت هر سياستمداري كه در قدرت يا بيرون آن باشد، كمابيش به لحاظ خبري واجد اهميت است، ولي در يك جامعهاي كه ساختارهاي جا افتاده سياسي دارد، اين اتفاقات لزوما اهميت سياسي بالايي ندارد، زيرا نقش و اهميت افراد در برابر ساختارها به نسبت حاشيهاي است. اين امر بدان معنا نيست كه نقش شخصيتها را در تاريخ ناديده بگيريم يا كماهميت بدانيم، ولي هر نهاد يا جريان سياسي كه اتكاي بيش از حد به اشخاص داشته باشد نه تنها سرنوشت نامعلومي را براي خود رقم ميزند، بلكه در انجام كنش اجتماعي و سياسي بسيار ناكارآمد خواهد شد. اين وضعيت كمابيش مثل وضعيت كشورهاي نفتي است كه ثبات و آرامش آنها بهشدت وابسته به درآمدهاي نفتي است و هرگاه اين درآمدها قطع شود يا كاهش يابد به همان نسبت مديريت در حكومتِ نفتي دچار بحران و چالش ميشود. آنچه كه امروز فوت آقاي هاشمي را مهم كرده است، نگراني از ميزان تاثيري است كه در غياب اين عامل تاثيرگذار بر روند سياسي جامعه و گروههاي خاص گذاشته ميشود. امروز وضعيتي پيش آمده تا نيروهايي كه به هر دليل خود را در ذيل يا وابسته به كنش سياسي آقاي هاشمي تعريف ميكردند، روي پاي خويش بايستند و نگاه خود را به عرصه عمومي جامعه گسترش دهند. مشكل چنين نيروهايي اين است كه هيچگاه حاضر نيستند به مرگ يا هر اتفاق مقدر ديگري فكر كنند. همچنان كه دولتهاي وابسته به نفت نيز كمتر علاقهمند هستند كه به كاهش يا حذف درآمدهاي نفتي فكر كنند. ولي تجربه نشان داده كه اين اتفاقات دير يا زود رخ خواهد داد. نيروي سياسي خردمند، اجازه نميدهد كه اتفاقات اينچنيني در وضعيت سياسي جامعه او ناپايداري ايجاد كند. متاسفانه بايد اقرار كرد كه به دليل همين نكات و وابستگيها، هنوز در وضعيت مناسبي براي رسيدن به يك جمعبندي مشخص و قابل قبول از اثرات درگذشت آقاي هاشمي در عرصه سياست نيستيم و در واقع بسياري از نيروها اعم از موافق يا مخالف آقاي هاشمي دچار شوك سياسي شدهاند. اين همان وضعي است كه بايد از مواجهه با آن پرهيز ميشد.