• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3719 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۵ دي

نقدي بر فيلمنامه وارونگي

نيلوفر آغاز و پايان داستان

ونداد الوندي‌پور

درام از واژه يوناني «دراما» به معناي كنش يا عمل گرفته شده است. آنچه درام را شكل مي‌دهد، تضاد دراماتيك يا كشمكش است؛ كشمكش بين پرسوناژهاي مختلف با هم؛ كشمكش بين پرسوناژها و سرنوشت‌شان؛ كشمكش بين پرسوناژ با جامعه؛ كشمكش بين انسان و طبيعت؛ كشمكش بين گروهي از انسان‌ها با گروهي ديگر و... اين كشمكش‌ها مي‌توانند دروني و سوبژكتيو هم باشند، مثل تعارضاتي كه يك فرد در وجود خود حس مي‌كند (مثلا فردي كه مي‌خواهد اعتيادش را ترك كند.) در يك فيلم، معمولا تركيبي از اين كشمكش‌ها وجود دارد؛ كشمكش‌هايي كه به فيلمساز اجازه مي‌دهد موقعيت‌هاي دراماتيك خلق كند، در داستان گره بيندازد و روايت را به جلو ببرد و در انتها، با حل نسبي كشمكش‌ها و باز كردن گره‌ها فيلم را به پايان ببرد. به‌طور خلاصه، تضاد يا كشمكش دراماتيك وضعيتي است كه باعث دگرگوني در وضع موجود شده، ضرورت ايجاد اوضاع جديدي را ايجاب مي‌كند.
فيلم وارونگي، اثري است كه ارزش تماشا كردن دارد اما متاسفانه مبتلا به ضعف در خلق تضادهاي دراماتيك است؛ چه تضادهاي بيروني و چه دروني. به همين دليل، فيلم، با اينكه از نظر اجرا (كارگرداني، فيلمبرداري، تدوين، بازي‌هاو ...) خوب از كار در آمده، آن طور كه بايد، جا نمي‌افتد و از نظر روايي لق مي‌زند.  مثلا، ما از سكانس ابتدايي داستان متوجه مي‌شويم كه نيلوفر علاقه‌اي عاشقانه به مادرش دارد. پزشك مي‌گويد مادر، به خاطر آلودگي هوا بايد به شمال برود. ديگران هم تصميم مي‌گيرند نيلوفر كه متاهل نيست، با او به شمال برود، اما نيلوفر مخالفت مي‌كند. ولي تماشاگر چقدر روي اين مخالفت مي‌تواند حساب كند، با توجه به اينكه مي‌دانيم در نهايت او حاضر است براي مادرش هر كاري بكند؟ متوجه نكته مي‌شويد؟ يعني وقتي به ما پيش‌تر گفته مي‌شود كه مادر وجود خاصي در زندگي اين دختر محسوب مي‌شود و او حاضر است به خاطرش همه نوع فداكاري بكند، تماشاگر تضاد حاصل از مخالفت نيلوفر با تصميمي كه برايش گرفته‌اند را چندان جدي نمي‌گيرد. او از نظر دروني هم نسبت به اين كار، مردد نيست و ما چيزي نمي‌بينيم مبني بر اينكه او واقعا قصد دارد سر تصميمش مبني بر شمال نرفتن بماند. كما اينكه در آخر به راحتي مي‌پذيرد به شمال برود! در نتيجه كشمكش شمال رفتن نيلوفر، كشمكشي ضعيف است.
مثالي ديگر: فرهاد (برادر نيلوفر) و خواهر بزرگ‌ترشان، هما، به نيلوفر مي‌گويند حال كه به شمال نمي‌رود، بايد مغازه و خانه موروثي پدر را تخليه كند و نيلوفر اين را مي‌پذيرد. يعني باز، اين تضاد، تضادي سست است كه به راحتي رفع مي‌شود؛ به بيان ديگر، نيلوفر براي مخالفت با اين تصميم، هزينه خيلي بزرگي نبايد بپردازد و طرف مقابل (فرهاد و هما) هم جز دو مورد فوق، اهرم فشار ديگري براي مجبور كردن نيلوفر ندارند و مجبورند تصميم او را، هر چه باشد، بپذيرند. در واقع، حاصل اين تضاد، فقط يك جر و بحث خانوادگي است، آن هم در خانواده‌اي كه چندان روابط صميمانه‌اي با هم ندارند كه اين حتي اين جر و بحث را هم كم اثر مي‌كند.
موردي ديگر: در عشق نيلوفر و سهيل، ما هيچ چيز منفي نمي‌بينيم جز اينكه سهيل از ازدواج قبلي‌اش پسري دارد و اين را به نيلوفر نگفته. نيلوفر پس از فهميدن اين موضوع، به سهيل مي‌گويد ديگر نمي‌خواهد به اين رابطه ادامه دهد، اما در اينجا هم زياد نمي‌توان روي آنچه او مي‌گويد حساب كرد، به دو علت: يكي اينكه ديدارهاي آن دو هميشه براي جفت‌شان خوشايند بوده و نكته مهم‌تر، صداي زنگ موبايل نيلوفر است؛ يك نواي آرام و زيباي پيانو كه اتفاقا اكثرا مواردي كه ما اين آهنگ را مي‌شنويم زماني است كه سهيل به او  زنگ مي‌زند؛ به بيان ديگر، اين آهنگ كه بوي آرامش و شادي مي‌دهد، بديلي است از خود سهيل و اينكه چنين رابطه‌اي قطع نخواهد شد. (گرچه كل اين رابطه، تا حدي تحميلي به نظر مي‌رسد و ربطي به داستان اصلي (داستان كوچ اجباري مادر به شمال) ندارد.)
از طرف ديگر، اجباري بودن رفتن مادر به شمال، چيز تازه‌اي نيست و پزشك مي‌گويد براي بار چندم است كه بر ضرورت اين سفر تاكيد كرده است و اين تكراري بودن هم يك ضعف دراماتيك است، چرا كه خانواده از قبل با اين ضرورت آشنا بود و به آن فكر كرده بود؛ يعني موضوع غيرقابل انتظاري نبود.
مساله ديگر وضعيت نيلوفر در ابتدا و انتهاي فيلم است. او در ابتدا، صاحب يك مغازه بود با چند كارگر؛ در خانه پدري‌اش زندگي مي‌كرد و همدم مادرش بود و در كل زندگي خوبي داشت. جالب اينجاست كه اين موضوع در آخر فيلم هم حفظ مي‌شود: در پايان، او هم مغازه‌اش را دارد (در شهرستان)، هم با مادر به شمال مي‌رود (طبق چيزي كه خانواده برايش تصميم گرفته بود) و هم به عشقش مي‌رسد (چيزي كه از صحنه‌هاي آغازين فيلم قابل پيش‌بيني بود.) به بيان ديگر، همه‌چيز در انتها تقريبا همان‌طور است كه در ابتدا بود، با كمي تغيير. يعني تلاش فيلمساز براي نشان دادن كشمكش دروني و تحول شخصيتي در نيلوفر، موفق نيست. در واقع، در اصل، تحول شخصيتي چنداني صورت نمي‌گيرد.
او سرانجام كاري را مي‌كند كه آنها مي‌خواهند و دل خودش هم مي‌خواهد يعني تضاد دراماتيك عملا عقيم مي‌ماند. سوال اين است: نيلوفر براي تغيير شرايط، چه عمل موثري انجام داد؟ آيا نيلوفر انتهاي داستان، تفاوت چنداني با نيلوفر ابتداي
داستان دارد؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون