• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3723 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۲۹ دي

تماشاگر و بازيگران «تله موش»

رضا سرور پژوهشگر و مدرس دانشگاه

«تله موش» چه به عنوان بخشي از نمايشنامه هملت و چه به‌مثابه نمايش مستقلي كه بهنود بهلولي آن را به صحنه آورده، هدفش برآشفتن تماشاگر و برانگيختن اوست. اما تماشاگران اين نمايش چه كساني هستند؟ در متن هملت، نمايش تله‌موش نه براي تمامي درباريان بلكه تنها براي دونفر اجرا مي‌شود. اولين تماشاگر كسي است كه كنايات ضمني نمايش را به‌دقت مي‌فهمد و اشارات زهرآگين آن را درمي‌يابد. هرچه نمايش بيشتر به‌پيش مي‌رود، گويي او بيشتر به درون دامي كه نمايش از پيش برايش تدارك ديده گام مي‌نهد. اما پيش از بسته شدن تله، گويي او نداي هملت را از وراي نمايش مي‌شنود: «نمايش دامي خواهد بود كه با آن وجدان شاه را شكار خواهم كرد.» او برمي‌آشوبد، احساس خفگي مي‌كند، از تاريكي جايگاه تماشاگران به‌جان مي‌آيد، مشعل مي‌طلبد و نمايش را نيمه‌كاره رها مي‌كند. جايگاه خالي او در لژ، غياب او، همان حضور حقيقت است. چيزي در دانمارك گنديده است. جنايتي رخ داده و وجدان گناهكار از آن در عذاب است. در تاريخ نمايش، با اجراي هر نمايش انتقادي دوران‌سازي، سالن را كساني ترك كردند كه بيش از همه آماج حملات نمايش بودند. بلواي نمايش‌هاي هرناني هوگو، اشباح ايبسن، خانه‌هاي اجاره‌اي شاو، نجات‌يافته ادوارد باند و... تاكيدي بر حقانيت اين نمايش‏ها بوده است. تماشاگر دوم نيز، با فاصله‌اي اندك از تماشاگر اول نشسته است. او نه نمايش، بلكه ـ همچون ما ـ تماشاگر اول را مي‌پايد. هملت از او خواسته تا چشم از كلاديوس برندارد و واكنش‌هايش را از ديدن نمايش ارزيابي كند، و عاقبت بر اساس مشاهداتش، راستي‌آزمايي كند هوراشيو، آنچنان كه دكتر ساموئل جانسون او را چنين خوانده، تماشاگري آرماني و نماينده ما روي صحنه است. در واقع، تنها نقش او در نمايش، تماشاي وقايع و نقل آن براي آيندگان است. اين وظيفه را هملت بر دوش او گذاشته است. در صحنه‏ تله موش، به‏رغم آنچه انتظار مي‏رود، هملت تماشاگر نيست، بلكه نويسنده و كارگردان، يا به‏عبارت ديگر، صحنه‏گردان نمايش است. كلاديوس و هوراشيو، سرنمون تمام تماشاگران تئاتر هستند، آن كه در جريان نمايش مداخله و مشاركت فيزيكي مي‌كند و آن كه تنها به مشاركت ذهني و قضاوت عقلاني بسنده مي‌كند. در پايان تراژدي، تمام آناني كه در نمايش مشاركت جسماني كردند به‏مرگي اسفبار مردند و تنها هوراشيو كه در نمايش مشاركت ذهني داشت باقي ماند. در تراژدي جسم فاني و ذهن پاياست. در نمايش «تله‏موش» كه بهلولي آن را به صحنه برده است، آنهايي كه مي‌روند و مي‏مانند، استعاره‏اي از اين دو قسم تماشاگرانند. در واقع، نمايش تله موش اساسا بر استعاره استوار است و به‏رغم تفاوت‏هاي ظاهري‏اش با متن هملت، شبكه‏اي استعاري در آن وجود دارد كه ارجاعات ضمني آن به متن شكسپير آشكار است. در اين اجرا، به‏بهانه‏ آزمون بازيگري، با داوطلبان به‏نحوي خشونت‏بار و تهاجمي رفتار مي‏شود، داوطلبان خشونت زباني و جسماني را به‏شكلي توامان تحمل مي‌كنند. در نمايش هملت نيز، سرنوشت تراژيك بازيگران راتا فراسوي طاقت‏شان مي‏آزارد و بعد بي‏رحمانه درهم مي‏شكند. اگر در اين آزمون بازيگري هيچ كس اجازه‏ خروج ندارد، در نمايش هملت نيز، هيچ شخصيتي نمي‏تواند پيش از فرجام تراژيك از ايفاي نقش خويش بازايستد، سرنوشت تراژيك بايد تا به‏انتها ايفا شود و بازيگران بايد غرامت مشاركت در آن را بپردازند. به‏عبارت ديگر، تراژدي جهان بسته‏اي است كه از آن به‏هيچ‏كجا نمي‏توان گريخت. در آزمون شمشيربازي، بر اثر اتفاق كسي مجروح مي‏شود، و آيا همين اتفاق مهلك نيست كه هملت را به سوي مرگ مي‏راند؟ گرترود، تماشاگر از همه‏جا بي‏خبري است كه آزمون شمشير بازي هملت و لايرتيس را سرخوشانه تماشا مي‌كند، او قرباني توطئه‏ شومي مي‏شود و مسموم مي‌گردد؛ در تله موش نيز به‏ ما تماشاگران بي‏خبر اطلاع داده مي‏شود كه ليوان‏هاي چاي مسموم بوده است. شبكه‏ استعارات متغيرند اما هربار تاكيد نويني بر متن اصلي مي‏نهند. مهم نيست كه اين استعاره‌ها گاه بعيدند و گاه تفصيلي، آنچه مرا مجذوب كرد بازتاب صداي شكسپير در فرامتن نمايش تله موش است. گاهي با دور شدن از متون، مي‏توان به شكلي نوين به آنها نزديك شد. بهلولي و گروه پرشور بازيگرانش چنين كرده‏اند. در اجرايي كه من شاهد آن بودم، تعداد تماشاگران كمتر از بازيگران بود. اين نتيجه‏ منطقي اجرايي است كه بخواهد نفي تماشاگر و اصالت بازيگر را نشان دهد. اما در اينجا نيز استعاره‏اي نامنتظره نهفته است: وقتي هملت از دوستان خويش در باب سرنوشت بازيگران و اقبال عامه به آنها مي‏پرسد، پاسخ مي‏شنود كه تماشاگران آنها اندك‏شمارند و تماشاگران به هياهوي كودكان جاه‏طلب مشغولند. نمايش تله موش خود را از هياهو دور نگه داشته و در سالني كوچك به حيات خويش ادامه مي‌دهد، مي‌دانم كه «تله موش» سخت دست‏به‏گريبان تناقضات خويش است و گام به گام در تصحيح خود مي‏كوشد، بي‏اعتنايي‏ها را تاب مي‏آورد و بر ايمان خويش مي‏افزايد و اينها همه در حكم جلا دادن آينه‏اي است كه هملت از آن سخن مي‏گويد. بازيگران پرشور نمايش، در برابر طبيعت بي‏رحم روزگار ما ايستاده‏اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون