گزارش «اعتماد» از بيمارستانهايي كه مصدومان به آنها منتقل شدند
براي آنها مجروح، يعني اميد...
فرزانه قبادي
پيرزن مستاصل و خسته بيرون حفاظ آبي رنگ پلاستيكي ايستاده، هر آتشنشاني بيرون ميآيد نشاني پسرش را ميدهد و جوياي احوالش ميشود، ميدود دنبال ماموران آتشنشاني، بيآنكه فرد خاصي را مخاطب قرار دهد چشمانش را در آسمان ميچرخاند و دستش را از زير چادري كه محكم دور صورتش گرفته بيرون ميآورد درهوا ميچرخاند: «پسرم امروز امتحان داشت، فرماندهاش گفت بايد بري عمليات، حالا هيچ كس جواب منو نميده»، نام پسرش را ميبرد و دوباره ميدود دنبال ماموري كه شتابان از منطقه ورود ممنوع بيرون آمده. همه آنها كه پيرزن به دنبالشان ميدود، ميگويند: خبر نداريم مادر، برو بيمارستان...
بيمارستان سينا- فضاي امنيتي
آدمها در محوطه مقابل بيمارستان سينا حيرانند، ليستي كه در تلگرام منتشر شده به آنها گفته عزيزشان در اورژانس اين بيمارستان بستري هستند. تختها بيرون از ساختمان اورژانس چيده شده، منتظر رسيدن مصدومان احتمالي. چشمها نگران ميچرخد، منتظر خبري تازه، منتظر، اينجا تنها صداي انتظار ميآيد و التهاب بيخبري بيداد ميكند. آژير آمبولانس ميتواند هم خبر خوش باشد و هم خبر بد. خبر خوش از زنده بودن يك آتشنشان و خبر بد از افزايش آمار آسيب ديدگان.
يكي از كسبه كه از ساختمان پايين پريده، هر دو پايش مصدوم شده، صورتش زخمي است، خانوادهاش نگران، اجازه ورود به اورژانس را ندارند، تمام ماموران حفاظت بيمارستان جلوي ورودي اورژانس ايستادهاند، هيچ كس اجازه ورود ندارد مگر با نامه از رييس دانشگاه علوم پزشكي. مرد را روي ويلچر از اورژانس بيرون ميآورند و خانواده آرام ميگيرند.
خانوادهها نگرانند، نگهبان نامهاي داخل ليست را نگاه ميكند و ميگويد: «اينجا هستند/ اينجا نيستند» هيچ خبري از اورژانس بيرون نميآيد. خانمي گريان پيش ميرود، با ماموري كه مانع ورودش ميشود، درگيري لفظي پيدا ميكند، مامور همچنان مجوز ورود ميخواهد، گويي شرايط بحراني برايش تعريف نشده، برخورد كاركنان با خانوادههاي مصدومين حادثهاي با اين وسعت، مناسب نيست، خانوادهها معترضاند، نگرانيهايشان به التهاب رسيده، ميخواهند از احوال عزيزانشان با خبر شوند، اما فضاي امنيتي مانع از به آرامش رسيدنشان است. يكي از آتشنشانها را روي تخت بيرون ميآورند، همه به دنبال تخت ميدوند، نام عزيزانشان را ميگويند، مرد درد دارد اما صبورانه پاسخ همه را ميدهد، قرار است به بيمارستان كسري منتقل شود. تا اين لحظه خبر ترخيص «امير مهديان» كه كمر و پايش آسيب ديده منتشر نشده. زني كه گويي از اعضاي خانواده هم نيست، چرخ خريد مشكي را پشت سرش ميكشد، فرياد ميزند «آقاي مهديان، خدا حفظت كنه، شما خيلي به من لطف داشتي، برات دعا ميكنم» به دنبال تخت ميدود و در محوطه بلند بلند براي مرد دعا ميكند.
زن تمام مسير را گريسته، توان ايستادن روي پاهايش را ندارد، هيچ چيز آرامش نميكند، بايد در حياط بيمارستان با نگرانيهايش بسازد تا خبري بيرون بيايد، نگهبان بيمارستان به هيچ كس اجازه ورود نميدهد. يكي از آتشنشانها كه در عمليات نبوده، پروندهاي در دست دارد، چشمان سرخش پر از نگراني است: «من بعد از عمليات اومدم، چند نفر حالشون خوب نيست، يكي از بچهها تو كماست، سوختگي شديد داره، 20 تا 30 درصد شايد اميد باشه به موندنش، ميخواهيم منتقلش كنيم بيمارستان مطهري» چند دقيقه بعد همهمهاي جلوي در اورژانس شكل ميگيرد، «بهنام ميرزا خاني» با سوختگي شديد، و هوشياري بسيار پايين به بيمارستان سوانح سوختگي مطهري منتقل ميشود.
نگهبانان به خبرنگاران اجازه نميدهند با كسي صحبت كنند، حق ورود هم ندارند. بايد فقط تماشاچي اينهمه تلخي باشند و هر چه ميبينند را منعكس كنند. بازار شايعات داغ است. هر كس هر چيزي را كه ميشنود در شبكههاي مجازي منتشر ميكند. خبرنگاران محدوديت دارند و امكان دسترسي به اخبار صحيح و موثق نيست. مسوولان هم هر كدام برداشتهاي خود را از حادثه ميگويند. در ورودي اورژانس بيمارستان سينا پر از نگهبانهايي است كه از مردم طلب مجوز ورود ميكنند.
بيمارستان بانك ملي- صداي آرامش
اورژانس بيمارستان بانك ملي، نزديكترين بيمارستان به پلاسكو ساعاتي بعد از حادثه آرام گرفته است. در اورژانس فقط چند بيمار روي تخت هستند و پزشكان در حال معاينه بيماران، پرستار و پزشك كشيك با خوشرويي پاسخگو هستند و ميگويند: «چند نفر از آتشنشانها را آوردند خوشبختانه مشكل جدي نداشتند، مرخص شدند.» جلوي در اورژانس نگهبانها حلقه زدهاند و از شايعات ميگويند و آمار آتشنشانهايي كه كشته شدهاند. و ماجراي شوكبرانگيز صبح را مرور ميكنند.
بيمارستان پارس- مديريت بحران
در اتاق مدير بيمارستان باز است و مدير با رويي باز با خبرنگاران همكاري ميكند. آمارها را اعلام ميكند و شرح حال بيماران را بيان ميكند. «بيمارستان پارس هشت نفر را پذيرش كرده، يكي از آسيبديدگان از كسبه و هفت نفر بقيه آتشنشان بودند. كه خوشبختانه بيشترشان ترخيص شدند» و توضيح ميدهد كه سازمان آتشنشاني با اين بيمارستان قرارداد دارد و آتشنشانهايي كه در عمليات آسيب ميبينند در اين بيمارستان پذيرش ميشوند. فخرالدين گودرزي، آتشنشان، به دليل شكستگي لگن تحت عمل جراحي قرار گرفته و ميرسعيد حسيني هم آتشنشان ديگري است كه در اورژانس بستري است. مدير بيمارستان توضيح ميدهد در اين حادثه تا به حال بيشترين آسيب شكستگي ناشي از ريزش آوار بوده و موارد سوختگي به جز يك مورد (بهنام ميرزاخاني) جدي نبوده.
مدير بيمارستان از روحيه آسيبديده آتشنشانها ميگويد: «اين دوستان شرايط روحي خوبي ندارند، دوستانشان را در اين حادثه از دست دادهاند، بايد همزمان با درمان جسمي حواس ما به وضع روحي اين عزيزان هم باشد.» نكتهاي كه در بحرانها معمولا فراموش ميشود، آسيبهاي روحي امدادگران است، قاب بسياري از تصاويري كه از محل حادثه مخابره شدند، پر بودند از غم و اشك و اندوه آتشنشانها براي همكارانشان كه در ويرانههاي پلاسكو مدفون شدند. آقاي مدير اضافه ميكند: «ما به محض اينكه آتشنشانهاي بستري در بيمارستان شرايط مناسبي پيدا كنند، روانپزشكان را به بالينشان خواهيم فرستاد.» تلويزيون اورژانس بيمارستان سينا را نشان ميدهد و خبرنگار شبكه خبر را كه ميكروفن را مقابل ماسك اكسيژن آتشنشانها گرفته تا شرح ماوقع را از زبان آنها براي بينندگان پخش كند. ياد گريههاي بيامان زني ميافتم كه آقاي نگهبان از او مجوز ممهور به مهر رييس دانشگاه علوم پزشكي را ميخواست.
مجروح يعني اميد...
صبح جمعه (ديروز و يك روز بعد از حادثه) تلخ شروع شد، بهنام ميرزاخاني بر اثر شدت جراحات وارده در بيمارستان مطهري درگذشت، بعضي از آتشنشانهاي آسيبديده از بيمارستان مرخص شدند، اما تمام انتظار تيمهاي پزشكي براي رسيدن مجروحين بينتيجه ماند، طبق آمار رسمي اعلام شده، 20 آتشنشان به احتمال زياد زير آوارهاي ساختمان 15 طبقه پلاسكو جان باختند. صداي مدير بيمارستان زنگ ميزند توي گوشم: «آمادگي پذيرش مجروحين را داريم، بعد از آواربرداري احتمال افزايش مجروحين هست.» تيمهاي پزشكي آمادهباش بودند و منتظر ارجاع مجروحين، براي آنها مجروح، يعني هنوز اميدي هست. اما... آتش و دود و آوار دست به دست هم داد تا پنجشنبه سياهي در تهران رقم بخورد. 30 دي 95- پلاسكو