• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3726 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۳ بهمن

جشنواره‌اي با طعم آتش و آوار

ندا آل‌طيب| نمي‌توانستيم هيچ حرفي بزنيم. فقط سكوت بود و بهت و اندوه، در غروب غم‌زده جمعه‌اي كه قرار بود روز آغازين جشن سالانه تئاتر باشد. اما كدام جشن و كدام جشنواره كه امسال همه‌چيز رنگ ديگري دارد.
جشنواره سي و پنجم تئاتر فجر روز جمعه اول بهمن‌ماه با حيرت و اندوهي بزرگ كار خود را آغاز كرد. در آستانه نخستين روز برگزاري جشنواره بود كه حادثه شوم ساختمان پلاسكو رخ داد و ديگر نيازي به گفتن نيست كه در اين چند روز چه‌ها كه نگذشت.
گروه‌هاي نمايشي اما آثار خود را اجرا كردند. همه‌چيز بر اساس برنامه مشخص شده پيش رفت اما همگان در انديشه مرداني بودند كه در فاصله‌اي نه چندان زياد از مجموعه تئاتر شهر در آتش و آوار گرفتار آمده‌اند. عصر روز جمعه دل همه، با آن مردان بود.
نخستين ساعات جمعه شب جمعي از هنرمندان و مديران تئاتري براي اداي احترام به آتش‌نشانان جانباخته به ايستگاه آتش‌نشاني واقع در خيابان صباي جنوبي رفتند. لحظات غريبي بود. تئاتري‌ها و آتش‌نشانان يكديگر را در آغوش كشيدند. زمزمه‌هايي نجواگونه در جريان بود كه به سختي شنيده مي‌شد حتي در تاريكي اين شب غربت‌ زده هم مي‌شد برق اشك‌هايي را ديد كه بي‌صدا فرو مي‌ريخت.
رفته بوديم براي تسليت‌گويي اما خيلي از ما هيچ چيزي نمي‌توانستيم بگوييم. حتي يك جمله ساده كه در تمام آن لحظات در انديشه مرداني بوديم كه با صبوري انتظار را مشق مي‌كردند و هنوز كورسوي اميدي داشتند كه شايد از ميان آن همه آتش و آوار، نشاني از زندگي بيابند. چه مي‌توانستيم به آنها بگوييم. فقط زبان نگاه بود.
رفته بوديم براي تسليت‌گويي اما باز هم شوكه شديم. همين كه دريافتيم يكي از مفقودان اين حادثه، همان جواني است كه بچه‌هاي تئاتر شهر خوب او را مي‌شناختند؛ جواني كه در مانورهاي آتش‌نشاني تئاتر شهر همراه ديگر همكارانش حضور داشت و حالا كاركنان تئاتر شهر تصوير چهره او را در ذهن خود مرور مي‌كردند و حسرتي دوباره بر جان‌شان افتاده بود.
دسته گل‌هايي نه چندان بزرگ را به آنان داديم. نگاه‌شان كرديم و با تمام ناگفته‌هاي‌مان خداحافظي كرديم.
و دوباره تئاتر و جشنواره. رفتيم به سالن‌ تئاتر اما آن نگاه‌ها هر لحظه با ما بود و صداي آرام آقاي جبارزاده، رييس ايستگاه آتش‌نشاني خيابان صباي جنوبي. او فقط چند جمله كوتاه گفت: «آمدن شما ما را دلگرم مي‌كند تا بيشتر به مردم خود خدمت كنيم. اميدواريم خداوند اين دوستان شهيد را از ما بپذيرد و به ما كمك كند تا رهرو آنان باشيم. » فقط همين را گفت.
جشنواره تئاتر است. هر سال فضاي باز تئاتر شهر با اجراي نمايش‌هاي خياباني ميزبان رهگذران چهارراه وليعصر است اما امسال بانوي زيباي چهار راه وليعصر با همه شكوهش، دل افسرده است. تئاتر بي‌رحم است. بازيگر تئاتر تنها در شرايطي اجازه دارد روي صحنه نرود كه مرده باشد. تئاتر با همه انساني بودنش، سختگير است و بي‌انعطاف. چه بسيار بازيگراني كه صبح، عزيزي را به خاك سپرده باشند و شب روي صحنه رفته باشند و حالا همچنين وضعيتي است. روز گذشته عزاي عمومي بود. تئاتري‌ها هم به ياد آن شيرآهن كوه مردان حادثه پلاسكو در حياط تئاتر شهر گردهم آمدند و شمع روشن كردند تا دست‌كم دل خودشان را قدري آرام كرده باشند.
جشنواره تئاتر فجر در تمام اين سال‌ها فراز و فرودهاي بسيار داشته، گاهي پر تب وتاب بوده و گاهي كم رونق‌ اما امسال با همه آن سال‌هاي ديگر متفاوت است. هر سال در راهروهاي تئاتر، در روابط عمومي تئاتر شهر در لحظه‌هاي پيش از آغاز هر اجرا، از نمايش‌هايي مي‌گفتيم كه ديده بوديم يا درباره‌شان چيزي شنيده بوديم. به يكديگر اطلاعات مي‌داديم. همديگر را به ديدن بعضي از آثار دعوت مي‌كرديم و از تماشاي بعضي ديگر برحذر مي‌داشتيم اما امسال همه گفت‌وگوها درباره آتش نشاناني است كه شايد نشاني از آنها يافت شده باشد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون