حميدرضا قرباني سابقه درخشان و در عين حال طولانياي در كار دستياري كارگردان در سينما دارد. او كنار كارگردانهايي چون حسن فتحي، مهدي فخيمزاده، اصغر فرهادي و... تمرين كارگرداني كرده اما از ميان اين كارگردانها، همكاري با فرهادي نقطه عطف كارنامه كاري اين فيلمساز است. او در روند گفتوگو بيش از هر چيز از دنياي اصغر فرهادي و تاثيري كه از اين فيلمساز جهاني گرفته حرف زد اما در عين حال در كنار اين مساله اين نكته را يادآور شد كه جهان مورد تاييد خودش در فيلم «خانهاي در خيابان چهل و يكم» پررنگ است؛ جهاني كه به واسطه آن آدمها بعد از گذراندن بحراني به نام قتل، تلاش ميكنند از مدينه فاضله كارگردان و خصايص انساني فاصله نگيرند. به نظر ميرسد با ادامه اين مسير، آينده درخشاني در انتظار قرباني باشد.
دقيقا از چه زماني وارد سينما شديد و اين حرفه برايتان جدي شد؟
حدود 20 سال پيش دانشجوي علوم ارتباطات اجتماعي بودم. يادم است درسي به نام ارتباطات تصويري داشتيم كه مدرسش خانم پوران درخشنده بود. ايشان سر يكي از كلاسها از ما خواست از يك معضل اجتماعي عكاسي كنيم و قصه كوتاهي درباره آن بنويسيم. آن عكس و قصه كار خودش را كرد و خانم درخشنده متوجه علاقه من به سينما شد. از همين رو به واسطه ايشان به يك پروژه تلويزيوني معرفي شدم و در آن پروژه به عنوان دستيار كارگردان فعاليت كردم. بعد از اتمام آن كار در مرحله تدوين با مرحوم مهدي رجاييان (تدوينگر) آشنا شدم و اين آشنايي منجر شد سالها كنار ايشان به عنوان دستيار تدوين فعاليت كنم و بعد از آن نيز دوباره كار دستياري كارگردان را ادامه دادم.
چرا تدوين را ادامه نداديد؟ برايتان جذابيت نداشت؟
اتفاقا تدوين را به صورت حرفهاي دنبال ميكردم. يعني زماني كه كار دستياري را انجام نميدادم مشغول تدوين بودم. همين حالا هم تدوين فيلم برايم يكي از جذابترين كارهاست. حتي بعضي وقتها به اين فكر ميكنم تدوين را به عنوان شغل اصليام در نظر بگيرم و در كنارش گاهي كارگرداني كنم.
در چند فيلم به عنوان دستيار كارگردان كنار مهدي فخيمزاده قرار گرفتيد، در كدام فيلمها با او همكاري داشتيد؟
در فيلم سينمايي «همنفس» و چهار سريال از جمله «خواب و بيدار» با آقاي فخيمزاده همكاري داشتم، البته اين همكاري تنها به دستيار كارگرداني ختم نميشد و به عنوان تدوينگر هم در پروژههاي ايشان فعاليت ميكردم.
كار كردن كنار كسي چون مهدي فخيمزاده براي شما چه جذابيتي داشت؟ چه چيزهايي از اين همكاري نصيبتان شد؟
ايشان خيلي نظم دارند و كاملا حرفهاي به كار سينما نگاه ميكنند. من حرفهايگري را از ايشان ياد گرفتم. ياد گرفتم كار كردن در سينما تفريح نيست و كار به معني واقعي كلمه است. فهميدم اين حرفه شوخيبردار نيست و همهچيز بايد سر جاي خودش باشد. از طرفي مثلا زمان همكاري با حسن فتحي، توانستم چيزهايي از جمله دكوپاژ و ميزانسن پيچيده را از اين كارگردان بياموزم يا مثلا همكاري با اصغر فرهادي سبب شد بفهمم دنياي فيلمسازي فراتر از آن چيزي است كه تصور ميكردم، در نتيجه براي وارد شدن به اين دنيا بايد اطرافم را بهتر از پيش ببينم و بشناسم.
شناخت بهتر و دقيقتر اطراف احتمالا همان چيزي است كه در آثار فرهادي به عنوان توجه به جزييات از آن ياد ميشود. در نخستين فيلم شما هم اين نشانهها وجود داشت، اين نكتهبيني از دوران همكاري شما با فرهادي ميآيد؟
توجه به جزييات برايم خيلي مهم است و اين مساله را هم از سينماي فرهادي آموختم. ايشان هميشه به مواردي دقت ميكرد كه ممكن است در حالت عادي بيننده متوجه آنها نشود، اما اعتقاد داشت وقتي ما به عنوان سازندگان يك اثر سينمايي ميتوانيم اين جزييات را ببينيم و به آنها توجه كنيم، يعني همين كه من فيلمساز متوجه اين جزييات ميشوم بايد به آنها توجه كنم چراكه همين جزييات به من ياد ميدهد دنياي اطرافم را بهتر و با دقت بيشتري ببينم. من پيش از ساخت فيلم «درباره الي» و تجربه دستياري اصغر فرهادي، قصد داشتم زودتر نخستين فيلم اولم را بسازم، اما اين همكاري سبب شد فيلمسازيام را به تعويق بيندازم چرا كه كنار فرهادي متوجه شدم بايد بيشتر از اينها بخوانم، ببينم و به اطرافم دقت كنم.
همكاري با اين كارگردانها نگاه شما را به سينما و فيلمسازي تغيير نداد؟ دچار تناقض نشديد؟ اگر شيوه كاري آنها را نميپسنديديد نارضايتيتان را اعلام ميكرديد؟
بله، حتما در مواقعي اين اتفاق افتاده است، اما به هرحال ميدانستم تصميمگيرنده اصلي در نهايت كارگردان است و هدايت گروه با اوست. پس فقط به عنوان دستيار كارگردان نظراتم را به كارگردان ميگفتم اما اصراري براي پذيرش نظراتم نداشتم و هميشه به اين فكر ميكردم اگر من كارگردان بودم ممكن بود طور ديگري رفتار كنم مثلا دكوپاژ و ميزانسن ديگري ميدادم كه مختص خودم بود.
آخرين باري كه دستيار كارگردان بوديد، سر كدام فيلم بود؟
كار با آقاي فتحي بود، فيلمي به نام «يك روز ديگر» كه در فرانسه ساخته شد و همچنان اكران نشده است.
بعد از اين فيلم بود كه تصميم گرفتيد وارد حوزه كارگرداني شويد؟
به چنين تصميمي زودتر از اينها رسيده بودم. قبل از همكاري در فيلم «درباره الي» به فكر ساختن فيلم بودم. بعد از دستياري كنار آقاي فتحي و فخيمزاده فكر كردم بايد فيلم خودم را شروع كنم. با گذشت زمان ممكن بود جسارت و ريسكپذيريام كم شود، پس بايد ميساختم تا خودم را در فيلمهاي بعدي كامل ميكردم. اما به «درباره الي» كه رسيدم همان ماههاي اول فهميدم هنوز براي فيلمسازي زود است. همان موقع با آقاي محمود رضوي طرحي براي همكاري داشتيم اما گفتم به زمان بيشتري احتياج دارم و بايد فيلمسازي برايم ديرتر اتفاق بيفتد.
گفتيد «درباره الي» و همكاري با فرهادي شما را به اين نتيجه رساند كه براي فيلمسازي دست نگه داريد، اگر به جاي فرهادي با كارگردان ديگري كار ميكرديد، فيلمسازي را زودتر شروع ميكرديد؟
مطمئنا اين اتفاق ميافتاد و فيلمم را ساخته بودم. آقاي فرهادي نگاه ديگري را به زندگيام وارد كرد، همان توجه به جزييات و ريزهكاريها و متوجه شدم اين نوع سينما را دوست دارم. در نتيجه فيلمي را كه ميخواستم شروع كنم، كنار گذاشتم و فقط روي تدوين تمركز كردم. در دفتر آقاي رضوي چند سريال و چند فيلم سينمايي را تدوين كردم. بعد از آخرين فيلمي كه به عنوان دستيار كارگردان كار كردم، به چند طرح سينمايي رسيدم؛ «خانهاي در خيابان چهل و يكم» يكي از همين طرحها بود.
طرح اين فيلمنامه از خودتان بود؟
بله و از يك قصه واقعي گرفته شده است. هميشه هم گفتهام قرار بود طرح ديگري را بسازم اما آن كار با تفكراتم كمي فاصله داشت و فكر كردم قصه «خانهاي در خيابان چهل و يكم» را بيشتر دوست دارم. قبل از ساخت فيلم بلندم يك تله فيلم ساختم و به واسطه ساخت اين تلهفيلم توانستم مجوز كارگردانيام را بگيرم. بعد از گرفتن مجوز كارگرداني، طرح فيلمنامه «خانهاي در خيابان چهل و يكم» را براي نگارش در اختيار خانم ايرائي قرار دادم و ايشان نگارش اين طرح را به عهده گرفت.
چقدر برايتان مهم بود فيلمي كه كار ميكنيد در دستهبندي سينماي اجتماعي قرار بگيرد؟
از همان ابتدا به ساخت فيلم اجتماعي فكر ميكردم و دوست داشتم فيلمسازي را با اين سينما آغاز كنم و ادامه دهم. برايم مهم بود بتوانم با فيلم اولم مسير فيلمسازيام را تا حدودي مشخص كنم. شايد بعدها بتوانم فيلمهاي ديگري با موضوعات مختلف بسازم اما در حال حاضر احساس ميكنم به اين نوع سينما علاقه دارم و احتمالا همين رويه را ادامه خواهم داد.
چه برنامهاي داريد كه در ادامه به اين مساله متهم نشويد شبيه كارگردانهايي كه كنار آنها سينما را تجربه كرديد، فيلم ميسازيد؟
در فيلم اولم تا حدودي اين اتهام پررنگ شد. اما خيليها بعد از ديدن فيلم گفتند، «خانهاي در خيابان چهل و يكم» با آثار فرهادي و فيلمهاي ديگر فاصله دارد. تلاش كردم به شيوه خودم فيلمم را بسازم و آنچه را به حس دورني و اخلاقياتم مرتبط است، به تصوير بكشم. ممكن است براي بهتر شدن كارم از تجربيات كارگردانهايي كه با آنها همكاري كردهام، استفاده كنم ولي تقليد نميكنم و در آينده هم همين مسير را ادامه ميدهم.
اگر فيلمنامهاي به شما بدهند كه خودتان ننوشته باشيد و طرحش هم از خودتان نباشد، باز هم ميتوانيد روحيات شخصي خودتان را به فيلم اضافه كنيد؟
چرا كه نه، اگر متن اين قابليت را داشته باشد و بتوانم كاراكترها را به شخصيت خودم نزديك كنم، احتمالا با بازنويسي فيلمنامه و اعمال نظراتم، آن را ميسازم. در صورتي كه طرح با خلق و خويم سازگاري نداشته باشد و كاراكترها مسيري را بروند كه با تفكراتم همسو نباشد، مطمئنا اين كار را انجام نخواهم داد. اما تا جاي ممكن تلاش ميكنم طرح اوليه قصه متعلق به خودم باشد، يعني بگويم اين فضا را دوست دارم و ميخواهم قصه براساس اين طرح نوشته شود و با كمك فيلمنامهنويس كار نگارش را انجام ميدهم.
چرا موضوعات اجتماعي دغدغه شماست؟ گاهي سراغ اين موضوعات ميرويم چون پرداختن به اين التهابات ميتواند بخشي از فروش گيشه را تضمين يا بخشي از هيجانات فيلمساز يا عوامل فيلم را تخليه كند. اما وقتي فيلمساز با هدف به سمت طرح موضوعات اجتماعي ميرود، تلاش ميكند در نقش مصلح اجتماعي ظاهر شود. به نظرتان سينما ميتواند به عنوان مصلح اجتماعي در جامعه پذيرفته شود؟
بله صددرصد اعتقاد دارم كه سينما خيلي تاثيرگذار است. وقتي «دهليز» اكران شد، دو نفر به واسطه اين فيلم از مرگ نجات پيدا كردند. ممكن است اتفاقات ديگري از اين جنس افتاده باشد كه من از آن بيخبر باشم. من همزمان با ساخت فيلم تمام تلاشم را كردم كه از احساس به تعقل برسم و مخاطب بهتر بتواند به عملكرد شخصيتها فكر كند. از طرفي تلاش كردم تا بينندهاي كه فيلم را ميبيند، در ذهنش به اين مساله فكر كند كه در موقعيتهاي بحراني ميتواند نوع ديگري عمل كند. در واقع من به عنوان فيلمساز در مورد يك مساله اجتماعي يا اتفاق هشدار ميدهم. نميخواستم هيجان كاذبي به وجود بياورم كه به جذابيتهاي بصري فيلمم اضافه كند. مثلا با وجودي كه فيلم به موضوع قتل و قصاص ميپردازد، اما درگيري به وضوح در آن به نمايش درنميآيد. فكر ميكنيد چرا صحنه درگيري محسن و مرتضي را در حالت ضد نور گرفتم؟ براي اينكه از نمايش خشونت دوري كردم و رفتار كاراكترهاي فيلمم بعد از بحران و حادثه برايم مهم بود. من به عنوان كسي كه مسائل اجتماعي برايم مهم است و خاستگاه اجتماعي دارم، ميخواستم به بيننده بگويم اگر شما هم خداي ناكرده گرفتار اين بحران شويد، ميتوانيد مانند آدمهاي قصه «خانهاي در خيابان چهل و يكم» رفتار كنيد و اين همان مدينه فاضله من است. ممكن است شما بگوييد از ميان آدمهايي كه ميشناسيد تعداد انگشتشماري در مواقع بحراني نوع ديگري رفتار ميكنند، اما من به عنوان فيلمساز ميگويم همان پنج نفر ميتوانند به اشاعه يك رفتار متفاوت و در عين حال قابل قبول در جامعه كمك كنند و اين يعني همان اتفاق بزرگ. به همين خاطر از ابتدا علاقهمند بودم يك درام تعقلي بسازم.
سينماي ايران تا امروز توانسته ذهن مخاطب را با تغيير عادات و رفتارهاي متداول در موقعيتهاي اجتماعي و بحراني، درگير كند؟
بله اين اتفاق افتاده است. البته بعضي وقتها فيلمهاي اجتماعي به سمت سياهنمايي پيش رفتهاند يا خشونت را در خلال موضوعاتشان ترويج دادند، اما در لايههاي همان فيلمهايي كه خشونت در قصه شان پر رنگتر است هم ميتوان نكات قابل تاملي پيدا كرد. افرادي مانند اصغر فرهادي، رخشان بنياعتماد، كيانوش عياري و... مطمئنا آثاري دارند كه توانستهاند بر ذهن و روان مخاطب تاثير بگذارند و فيلمسازهاي جواني كه وارد عرصه فيلمسازي اجتماعي ميشوند، ميتوانند با الگو گرفتن از اين كارگردانان مسير صحيح را انتخاب كرده و به مخاطب نزديك شوند.
جالب است كه خشونت در فيلمهاي اصغر فرهادي كمتر به چشم ميخورد و مخاطب به واسطه مسائل ديگري جذب داستان و نوع روايت فيلمساز ميشود.
فرهادي بيشتر در پي آن است كه دوران شخصيتهاي فيلمهايش را كالبدشكافي كند، او ميخواهد درون شخصيتها برود و گرفتاريهاي فردي آنها را به نمايش درآورد. خشونت و نمايش آن به خودي خود براي فرهادي خيلي مهم نيست. او بيش از هر چيزي به آدمها و انتخابهايشان بها ميدهد. فرهادي در «جدايي نادر از سيمين» دروغگويي را مورد شماتت قرار ميدهد يا در «درباره الي»، قضاوت نادرست مورد نكوهش اوست.
اما فيلمسازان دهه 90 به سمت نمايش التهابات جامعه گرايش بيشتري دارند.
بله، اين مساله تا اندازهاي درست است. هرچه التهاب و هيجانات اجتماعي و سياسي در جامعه بيشتر ميشود، ناخودآگاه تاثيرش را بر ديگر معقولات اجتماعي به ويژه سينما ميگذارد. ما در حال حاضر شاهد فيلمهايي با خشونت و تنش بالا هستيم و به اين واسطه مخاطبان را به تماشاي اين فيلمها عادت ميدهيم. مخاطب آنقدر به ديدن اين فيلمها عادت كرده است كه اگر فيلم آرامي ببيند، فكر ميكند ريتم بسيار كندي دارد و آن را پس ميزند. وظيفه ما به عنوان فيلمساز اين است كه فضاهاي مختلف را به سينما وارد و مخاطبان را متوجه نوع ديگري از سينما كنيم. برخي فيلمسازها تصور ميكنند اگر چند سكانس دعوا و درگيري در فيلم نگذارند، اثرشان گيرايي لازم را ندارد. اين خشونت همان چيزي است كه ذهن مخاطب را به خودش درگير كرده و دوست دارد آن را روي پرده ببيند. ممكن است من به عنوان فيلمساز در فيلم بعديام از خشونت استفاده كنم اما سعي ميكنم كاراكترهاي فيلمم رفتاري انساني داشته باشند.
شما از تغيير فضا و تغيير در ذايقه مخاطب به كمك فيلمسازان حرف ميزنيد و اين در حالي است كه بعضي فيلمسازان همچنان به دركي از تغيير فضاي رايج در سينماي اجتماعي نرسيدند، چون زماني كه خودشان در جايگاه قضاوت و داوري قرار ميگيرند، فيلم منتخبشان هماني است كه به موضوعات اجتماعي به افراطيترين شكل ممكن ميپردازد.
با گفته شما كاملا موافقم كه ممكن است در مواقعي شعار دهيم اما در عمل انتخابمان فيلمهاي خشن و سياه است. اگر تغيير را از روحيه خودمان شروع نكنيم، نميتوانيم انتظار تغيير ذايقه مردم را داشته باشيم. قبول دارم وقتي خودمان به عنوان داور پشت ميز قضاوت قرار ميگيريم، اين نوع فيلمها را جذابتر ميدانيم. اما بايد به راهحلي برسيم كه هم مخاطب را بتوانيم راضي نگه داريم و هم كارگردان را. ممكن است بگوييم چه كار بايد كرد كه هم بيننده راضي باشد، هم كارگردان. من اعتقاد دارم فيلمساز بايد خودش را به دنياي مخاطب نزديك كند اما بر اصولي كه خود به آنها معتقد است، پايبند بماند.
يعني ميخواهيد بگوييد همان هيجاني كه بعد از تماشاي يك فيلم مخاطب را اسير ميكند، در داوران هم اتفاق ميافتد؟
اگر يادتان باشد زماني بدون وجود فضاي مجازي، ما از تماشاي فيلمهايي چون «ليلا» و «هامون» كه اتفاقا فيلمهاي آرامي هم هستند، لذت زيادي ميبرديم. از زماني كه مردم با كمك فضاي مجازي در داوري و قضاوت فيلمها دخيل شدند، روي داوران و منتقدان تاثير گذاشتند. حالا ديگر نظر مردم براي داوران و منتقدان مهم است. در واقع احساسات روحي و رواني مردم از طريق فضاي مجازي به تيم داوري منتقل ميشود و آنها نظر مردم را در انتخابهايشان سهيم ميكنند.
يعني افكار عمومي به قضاوت داوران جهتميدهد؟
بله، تاثيرگذار است. خاطرم هست در يكي از دورههاي قبلي جشنواره فيلم فجر يكي از داوران، در تلويزيون درباره دلايل انتخاب فيلمي صحبت ميكرد، از او پرسيدند چرا به اين فيلم جايزه داديد؟ دليل عجيبي آورد و گفت شما مگر در سالن نبوديد؟ هر جايزهاي كه اين فيلم ميگرفت، سالن از تشويق و هيجان منفجر ميشد! به نظر من اين دليل قانعكنندهاي براي انتخاب يك فيلم به عنوان فيلم برتر در جشنواره فجر نيست، اما واقعيت سينماي ايران در حال حاضر همين است. البته عكس اين مطلب هم صادق است، يعني عدم توجه افكار عمومي نسبت به يك فيلم، آن را كمي به حاشيه ميبرد. در حال حاضر فضاي مجازي به مردم كمك فراواني ميكند كه نظراتشان را بيواسطه بگويند.
البته جنجال رسانهاي هم كمككننده است. مثلا ممكن است مردم خيلي متوجه يك فيلم نشوند يا تمايلي به ديدنش نداشته باشند اما عوامل فيلم و گروهي كه تبليغات ميكنند در فضاي مجازي به سليقه مخاطب جهت دهد.
معمولا اين طور است. گاهي از طرف گروه فيلمسازي تبليغاتي ميشود كه ميتواند كمككننده باشد، گاهي هم تبليغات حكم ضد تبليغ را دارد و ميتواند فيلم را زمين بزند.
دوست داشتيد فيلمسازي را دهه 70، زماني كه خود سينما قدرت داشت و كمتر به حاشيه رانده ميشد، تجربه ميكرديد؟
با روحياتي كه در فيلمسازي از خودم سراغ دارم، اگر آن زمان فيلم ميساختم موفقتر بودم چون نگاهم خيلي به آن نوع فيلمسازي نزديكتر است. با اين همه فيلمسازي در حال حاضر و با توجه به شرايط روحي-رواني مردم برايم جذاب است. در چنين شرايطي بايد بيشتر درباره آدمها بدانم چون پيچيدهتر فكر ميكنند و بايد بتوانم خودم را به آنها نزديك كنم. به نظرم اگر آن زمان فيلم ميساختم نگاهم 80 درصد به مخاطب نزديكتر بود اما حالا بايد نگاهم را با آنچه بيننده ميخواهد، تلفيق كنم.
به نظرتان فيلمسازان آن دوران براي فيلمسازي در دنياي امروز خودشان را بهروز كردهاند؟
در مورد همهشان نميتوانم نظر بدهم اما برخي از فيلمسازان آن دوران مثل خانم بنياعتماد خيلي به روز هستند، مثلا بهروز بودن را ميشود در كارهاي مستند خانم بنياعتماد به خوبي دنبال كرد. او بر اساس تحقيق و پژوهش، حرف روز جامعه را بيان ميكند.
اگر دستياري را تجربه نكرده بوديد باز هم به اينجا ميرسيديد كه فيلم بسازيد؟
به نظرم دستياري پلي براي رسيدن به كارگرداني است. اما كسي كه دستياري ميكند لزوما نميتواند كارگردان شود. اگر قرار است كارگردان ضعيفي شويم بهتر است دستياري را ادامه دهيم. چون دستيار خوب بهتر از كارگردان متوسط است. اهميت دستياري را زماني متوجه ميشويد كه در بطن كار باشيد آن وقت است كه ميفهميد، يك دستيار خوب در ايجاد يك فضاي آرام براي فيلمساز چقدر موثر است. ما به فضاي آرامي كه بر برخي فيلمها حاكم است، نياز داريم. يك عده از ساخت فيلمهاي كوتاه به سمت كارگرداني ميآيند و تعدادي هم از سمت دستياري به سينماي بلند راه پيدا ميكنند. فيلم كوتاهيها معمولا مديريت صحنه بلد نيستند، خيلي روابط را نميشناسند، نميتوانند اين حوزه را به خوبي آسيبشناسي كنند و ممكن است مواقعي به بنبست برسند ولي جسارتشان بيشتر است. بالاخره به در و ديوار ميزنند و فيلم بلندشان را كليد ميزنند. ممكن است در يكي دو فيلم اولشان با مشكلاتي روبهرو شوند و نتوانند مديريت كنند ولي به مرور زمان ماندن در سينماي بلند و داستاني را ياد ميگيرند. اما آنهايي كه بعد از تجربه دستياري سراغ فيلمسازي و كارگرداني ميآيند، با وجود آگاهي به ريزهكاريهاي فيلمسازي و تجربه اندوزي بالا، جسارت كمتري در فيلمسازي دارند. دستيار كارگردان در دوران دستيارياش هميشه در يك حاشيه امن قرار گرفته و اين حاشيه امن، جلوي جسارت او را ميگيرد. مثلا يك دستيار كارگردان هيچوقت درباره خوب يا بد شدن يك فيلم، مورد تشويق يا بازخواست قرار نميگيرد. هميشه كارگردان بايد جوابگو باشد، به همين خاطر براي دستيار كارگردان سخت است اين حاشيه امن را رها كند و خودش وارد حوزه كارگرداني شود. در نتيجه بعضي اوقات تجربه دستياري طولاني مدت، به گرفتار شدن در باتلاق شبيه است. به نظرم دستياري پلي براي كارگردان شدن است به شرطي كه در كنارش فيلم ساخته شود. با اين همه اگر تجربيات كارگردان فيلم كوتاه و دستيار كارگردان در فيلمسازي با هم تلفيق شود، مكملهاي خوبي براي يكديگر است.
خودتان چطور و چقدر با وسواس براي «خانهاي در خيابان چهل و يكم» دستيار كارگردان انتخاب كرديد؟
طبيعي است كسي كه اهميت اين حرفه را به خوبي ميداند، براي پيدا كردن دستيار وسواس ويژهاي دارد. بعد از پيگيريهاي زياد، خانم پوپك مظفري را كه دستيار با سابقهاي است و فيلمهاي كوتاه خوبي در كارنامه كاري خود دارد، براي همكاري انتخاب كنم. ايشان تاثير بسزايي در به ثمر رسيدن فيلم «خانهاي در خيابان چهل و يكم» داشت، به ويژه در تمرين با بازيگران و در مرحله پيش توليد خيلي به من كمك كرد. علاوه بر اينها از همكاري با افشين آقايي به عنوان دستيار 2 هم بهره بردم، كسي كه وسواس و پيگيرياش در كار زبانزد است.
ممكن است چند سال ديگر شرايطي برايتان پيش بيايد و به ساخت فيلمي تن دهيد كه فقط گيشه در آن مهم باشد؟ اتفاقي كه براي خيلي كارگردانهاي باسابقه افتاده است.
تا امروز به اين مساله به صورت جدي فكر نكردم، چون هميشه انتخابم اين سينمايي بوده كه در فيلم اولم شاهد آن بوديد و علاقه دارم همين راه را ادامه دهم. در واقع دوست دارم فيلمي بسازم كه نگاه خودم در آن وجود داشته باشد و در عين حال به سليقه مخاطب هم نزديك باشد. اما اينكه در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد، نميدانم. فقط اين را ميدانم كه ميخواهم به چيزي كه تا امروز براي به دست آوردنش وقت و انرژي گذاشتم، وفادار باشم. من پروسه طولانياي را در حوزه تدوين و دستياري گذراندم. اين طور نبوده كه يك شبه تدوينگر شوم و به سادگي به كارگرداني رسيده باشم. در بيش از 10 فيلم سينمايي به عنوان دستيار حاضر بودم و سالها در حوزه تدوين با مرحوم رجاييان كار كردم. پس به زحمت در اين مسير قرار گرفتم و دوست دارم مسير خودم را ادامه بدهم. اميدوارم اين حرفم شعار نباشد اما به هر حال نميدانيم در آينده چه اتفاقي ميافتد. اميدوارم در شرايط سخت هم همين روال را ادامه دهم و فيلمي بسازم كه به خودم نزديك باشد.