• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3790 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۴ ارديبهشت

مديريت داعش در استراتژي جديد تخريب سرزميني

مريم مطهري‌راد كارشناس ارشد روابط بين‌الملل

 


استراتژي نظامي دهه‌هاي گذشته قدرت‌هاي بزرگ به خصوص ايالات متحده امريكا در خاورميانه اشغال نظامي بود. اين استراتژي تعيين مي‌كرد كه چه كسي يا چه كساني بايد در پهنه يك دولت حكومت را در دست داشته باشند. اين استراتژي بيش از همه خود را در قالب جنگ‌هاي پرهزينه نظامي مانند جنگ افغانستان، عراق، ليبي و جنگ‌هاي ديگر منطقه نشان داده است. مهم‌ترين هدف اين جنگ‌ها، اشغال سرزمين‌‌ها و واگذاري حكومت به وابستگان سياسي و اجتماعي قدرت‌هاي بزرگ بود. اين استراتژي اما در سال‌هاي اخير و به خصوص پس از تحولات خاورميانه دچار تغيير و تحول شد. گروه‌هاي تروريستي مانند داعش و طالبان به عنوان مجريان استراتژي جديد، تخريب سرزمين‌ها را جايگزين اشغال سرزميني كردند. عراق، سوريه، يمن و بخش‌هايي ديگر از سرزمين‌هاي خاورميانه تحت نفوذ اين استراتژي مخرب و ويرانگر قرار گرفت. اين استراتژي جديد در حال تخريب سرزمين‌هاي اسلامي در خاورميانه است در حالي كه استراتژي‌هاي قديم رنگ باخته و مشروعيت خود را از دست داده‌اند. داعش به روشني استراتژي‌هاي نظامي به كار رفته در خاورميانه را دچار تحول و دگرگوني قرار داد. داعش در استراتژي‌هاي خود دو مفهوم بسيار دور از هم را با زيركي در كنار هم قرار داد و از اين دو استراتژي به نحو احسن استفاده كرد. اين استراتژي‌ها از يك طرف گفتماني اجتماعي مبني بر مفهوم  داعش است كه گفتماني انتقادي و اجتماعي نسبت به حكومت‌هاي داعيه‌دار اسلامي در خاورميانه است و درست در مقابل اين گفتمان اجتماعي، خشن‌ترين نوع استراتژي‌هاي نظامي را در قالب ترورها و كشتار توده‌هاي مردم، در اختيار گرفت. اين دو استراتژي بن مايه‌اي را در اختيار داعش قرار داد كه بتواند با استفاده از آنها به سمت تخريب سرزمين‌هاي اسلامي حركت كند.
استراتژي تخريب سرزميني به عنوان يك استراتژي جديد نظامي در خاورميانه در حال اجرا است، چرا كه داراي مزيت‌هاي بسيار گسترده‌اي نسبت به استراتژي قديم اشغال نظامي توسط قدرت‌هاي بزرگ دارد. هزينه‌هاي انساني، مادي و معنوي بسياري كه در پي جنگ‌هاي نظامي به وجود خواهد آمد قدرت‌هاي بزرگ را به راهي ديگر كشاند. ايالات متحده امريكا در يك برآورد شش تريليون دلار در جنگ‌هاي عراق و افغانستان هزينه كرد. اين جنگ‌ها بالغ بر پنج هزار كشته نظامي از ايالات متحده برجاي گذاشت. اين واقعه تكرار جنگ‌هايي چون جنگ ويتنام و ديگر جنگ‌هاي نظامي ايالات متحده بود. جداي از اين هزينه‌هاي مادي و انساني تبعات معنوي و حيثيتي اشغال نظامي براي ايالات متحده بسيار گسترده و منفي است. اين تبعات منفي هم در داخل بافت اجتماعي ايالات متحده و هم در عرصه بين‌المللي قابل بررسي بوده و وضع وخيمي را براي حيثيت پرستيژ بين‌المللي ايالات متحده رقم زده‌ است.
ظهور طالبان و داعش باعث شد معادلات و استراتژي‌هاي منطقه تغيير كند. داعش به ايالات متحده آموخت كه مي‌تواند بدون اشغال سرزمين‌ها، به نتايج قابل ملاحظه‌اي دست يابد. مي‌توان به جاي جنگ نظامي و مستقر كردن حكومت دلخواه كه در نهايت نيز با دخالت بافت اجتماعي كشورها دستخوش دگرگوني شده است و حتي در برخي از موارد مانند عراق روي به اتحاد با رقباي امريكا آورده است، رقبا و دشمنان را در تخريب سرزمين‌هاي خود زمين‌گير كرد. عراق پس از صدام بر خلاف آنچه انتظار مي‌رفت روي به دشمني با ايران نبرد. عراق پس از صدام حتي در بسياري از موارد روي به همكاري با ايران آورد و اگر نبود موضوع خودمختاري كردها در عراق، اين جنگ يك شكست صد در صد را براي ايالات متحده رقم مي‌زد. افغانستان نيز از اين قاعده مستثني نبود. بافت اجتماعي خاص اين دولت‌ها به گونه‌اي است كه پس از اشغال نيز گهگاه به سمت رقابت با ايالات متحده روي‌ خواهند آورد. از اين منظر است كه اشغال سرزميني نيز با تمام هزينه‌ها كارايي خود را از دست خواهد داد.
در تخريب سرزميني اما وقايع به گونه‌اي ديگر پيش خواهد رفت. در وهله اول هزينه‌هاي اقتصادي و انساني آن متعلق به گروه‌هاي درگير خواهد بود و قدرت‌هاي خارجي جز اندك هزينه‌هاي آن به‌طور مستقيم مبادرت به پرداخت هزينه‌هاي انساني و اقتصادي آن نمي‌كنند. در وهله بعد اما سرزمين تخريب شده ديگر قدرت رقابت بين‌المللي خود را از دست خواهد داد، حتي اگر يك دشمن و رقيب بر آن حكومت كند. آنچه در سوريه روي داد گواهي بر اين موضوع است. در عراق، يمن و بسياري از كشورهاي منطقه نيز اين سناريو پياده و مديريت شد. تمامي اسلحه‌هاي ميخاييل كالاشنيكف‌ اين جنگ تخريبي در سوريه و عراق، از زاغه‌هاي ليبي بيرون كشيده شد و خرج تخريب و كشتار مردم بي‌گناه سوريه و عراق گرديد. جلاداني به نام داعش و النصره با مديريت خاص قدرت‌هاي بزرگ، تحت لواي ارتشي به نام ارتش آزاد درآمدند كه وظيفه‌اي جز قرباني كردن ملت سوريه و تخريب اين كشور با خشن‌ترين شيوه‌هاي ممكن نداشتند. در اين جريان اگر موضوع تعرض داعش به مناطق كردنشين نبود نيز به هيچ عنوان اختلافي ميان ايالات متحده و داعش پيش نمي‌آمد.
تخريب سرزميني‌ گرچه تاثيري سريع بر معادلات ندارد اما در بلندمدت مي‌تواند تاثيراتي شگرف را بر معادلات منطقه‌اي و فرا‌منطقه‌اي داشته باشد. در اين استراتژي رقيب دچار بحران‌هاي مختلف امنيتي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي شده و براي سال‌هاي متمادي از معادلات دست دوم دولت‌ها به معادلات دست اول مانند ارتزاق و مشكلات امنيتي بازخواهند گشت. اگر نگاهي به سوريه داشته باشيم به راحتي درمي‌يابيم كه سوريه حتي پس از جنگ اعراب و اسراييل پس از اندك زماني به معادلات منطقه بازگشت اما در همين احوال و پس از تخريب سرزميني ديگر تا ساليان متمادي نخواهد توانست وظايف بين‌المللي خود را به نحو احسن انجام دهد. اين پروسه در عراق نيز اجرا شد و ثمرش براي امريكا و متحدين منطقه‌اي آن، دوركردن احتمالي عراق از معادلات فلسطين و سوريه بود. سوريه و عراق براي ساليان دور از معادلات فلسطين و ايران دور بوده و سربار ديگر متحدين خواهند شد و اين بزرگ‌ترين كمك به رقباي ايران و فلسطين است كه بتوانند حداكثر بهره‌برداري را از اين وضعيت داشته باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون