در جستوجوي شهري مردمگرا و شاد
امروز ايجاد فضاهاي عمومي و تقويت جوامع شهري كه هويت محلي و احساس تعلق و مالكيت را در شهر افزايش دهد، مهمترين پروژههاي توسعه شهري در كشورهاي توسعه يافته جهان را شكل ميدهد. چيزي كه در دو دهه اخير در تهران خلأ آن به خوبي هويداست و استثناهاي معدودي هم اگر باشد چنان در چنبره نظام كلي ماشين محور و فنسالار توسعه شهري اسير بوده كه تاثير آن ابدا ملموس نيست.
توسعه پايدار شهري زمين و هواي شهر را چون منبعي براي درآمد به رسميت نميشناسد. اگر قرار بر ارتزاق از اين منابع باشد تنها گونههاي گياهي و جانوري شهر از چنين حقي برخوردارند و شهرداريها و ساير نهادهاي شهري بايد به منابع درآمدي غير از فروشِ زمين و هواي شهر روي آورند. در اين نظام توسعه شرايط اقليمي و ويژگيهاي زيست محيطي نه محدوديتِ توسعه شهري كه يكي از منابع آن است؛ و هرگونه توسعهاي بايد هوشمندانه و در تطابق با اين شرايط و ويژگيها رقم بخورد. متاسفانه توسعههاي كنوني نه تنها با اين معيارها همراه نيست كه حتي در حد حفظ ظاهر نيز نميكوشد؛ تا آنجا كه از چنارهاي مشهور تهران، كه روزگاري برجستهترين نشانه منظر اين شهر بودند، امروز كمتر نشاني به جا مانده است.
توسعه شهري پايدار انسان محور و مردم گراست. در اين نظام توسعه حضور انسان به شهر شرافت ميبخشد، به اين جهت حداكثر امكانات براي افزايش حضور انسان در عرصههاي شهري بسيج ميشود. اين حضور نه مقطعي و پراكنده كه دايمي و پيوسته است. به اين جهت است كه طرحهاي شهري مبتني بر حركت پياده و دوچرخه در چنين نظام شهري اولويت دارد. در اين نظام شهري تكنولوژي نيز وسيلهاي در خدمت افزايش ارتباط و آسايش شهروندان است. به جاي آنكه ابزارهاي تكنولوژيك، در قالب ماشينهاي سنگين، دايما در كار شكافتن و دوختن اندام شهر باشد؛ در قالب سرويسهاي هوشمند و تكنولوژي ديجيتال در خدمت افزايش ارتباط شهروندان و تسهيل شرايط زندگي آنها در عرصههاي مختلف از بوروكراتيك اداري تا ترافيك شهري است.
اولويت اصلي توسعه شهري پايدار ايجاد يك «شهر شاد» است. در اين راستا سوال اصلي اين نيست كه شهر را چه كسي اداره ميكند؟ سوال اصلي اين است كه شهر براي چه كساني اداره ميشود؟ به اين جهت در اين الگو بيش از كميت پروژههاي اجرا شده يا در دست اجرا كيفيت زندگي در شهر اهميت دارد. در اين ديدگاه مهمترين پروژه شهر زندگي روزمرهاي است كه در آن جريان دارد و اولويت اصلي ادارهكنندگان شهر بايد ارتقاي كيفيت اين زندگي و تضمين جريان شاد و آزاد آن باشد.
ناگفته پيداست كه تهران، به عنوان پايتخت ايران و بزرگترين كلانشهر آن، نسبتي با معيارهاي توسعه پايدار ندارد. تصميمات و اقدامات دو دهه اخير در شهر تهران، اگر نگوييم در مسيري عكسِ مسير پيشگفته در جريان بوده، فرسنگها با آن فاصله دارد. به نظر ميرسد مديريت شهري تهران، كه تمام دو دهه اخير در دست يك جناح خاص بوده، نتوانسته يا نخواسته از اين فرصت بينظير، يعني ثبات مديريتي كه خصوصا در ايران كمتر دست ميدهد، بهره كافي ببرد. زمان آن رسيده كه اين مديريت با پذيرش تقصير و ناكارآمدياش جاي خود را به مديراني تازه با فكري تازه دهد. تهران به مديراني نياز دارد كه به جاي بستن كتابخانههاي تخصصي به تقويت چنين نهادهايي اقدام كنند؛ به جاي ايجاد پروژههاي بزرگ و نجومي به برداشتن گامهاي كوچك اما محكم و موثر در تعميق كيفيت زندگي و تضمين شادي شهروندان تهراني بينديشند؛ و تفكرات اوايل قرن بيستمي خود را با واقعيت آغاز قرن بيست و يكم وفق دهند.