سرنوشت سياست رفاقتي
در اين نگرش سياست به امري شخصي تبديل ميشود كه نسبتهاي فاميلي يا رفاقتي در آن مهم ميشود. در اين سياست معتمدترين افراد، برادران و فرزندان و رفقاي سياستمدار هستند. وقتي رييس دفتر ميخواهيم انتخاب كنيم، به ناچار بايد فرد مورد اعتمادي را در سياست برگزينيم و اين كسي نيست جز برادر، فرزند يا رفيق. روابط نسبي و خويشاوندي و رفاقتي مقدم بر روابط سببي (سبب در سياست و نه در خانواده) و همفكري يا همحزبي ميشود. در اين سياست اصل بر اعتماد نهادي شده است. در اين سياست افراد برحسب تحقق منافع و ديدگاههاي مشترك يكديگر را پيدا نميكنند، بلكه برعكس آنان يكديگر را از پيش پيدا كردهاند، روابط جداييناپذيري با هم دارند و سياست محل و مكان مناسبي براي تامين و تعريف منافع مشترك ميان اين گروه فاميلي يا رفاقتي است. در سياست مدرن، حتي دو برادر يا پدر و فرزند لزوما در يك نگرش سياسي طبقهبندي نميشوند، زيرا سياست متاثر از ساختار خانواده نيست، بلكه سياست عرصه رقابت عمومي ميان نهادهايي فراتر از خانواده مثل سنديكاها، انجمنها و احزاب و... است و حضور در اين نهادهاي مدرن نيز لزوما ربطي به تعلقات خانوادگي ندارد، بلكه متاثر از علايق و تواناييهاي شخصي افراد است.
در سياست مدرن شكاف ميان يك گروه سياسي همراه با بداخلاقيهاي مرسوم و نارو زدن و نامردي كردن نيست. بلكه به صورت انشعاب حزبي است كه ميتواند حتي در صورت انشعاب، دوستيها و رفاقتهاي پيشين ميان افراد، كماكان برقرار باشد. ولي در سياست رفاقتي، همهچيز به انتظارات فردي و مردانگي و مروت خلاصه ميشود و جدايي دو طرف از يكديگر با كدورت و احيانا بدگويي و ناسزا و لعن و نفرين همراه است، زيرا چسبندگي دو طرف به يكديگر نيز برحسب رفاقت و تعلقات عاطفي و اخلاقي بوده است، در حالي كه در سياست مدرن، پيوستگي افراد برحسب تعلقات سياسي و برنامهاي است. وقتي كه نامه آقاي رحيمي را ميخوانيم متوجه ميشويم كه ساختار دولت احمدينژاد، مبتني بر همين نوع تعلقات اخلاقي و رفاقتي است. بدون اطلاع طرف، برايش حكم ميزنند چون رفيق است و بايد مرام گذاشت و پشت او را خالي نكرد، يا به صورت رفاقتي پس از ثبتنام، اعلام انصراف ميكنند. يا به صورت رفاقتي پول ميدهند و پول ميگيرند. يا حتي در قالب اصلاحطلبانهاش رفاقتي و مرامي دنبال خطاي ديگران ميروند تا مبادا به نامرامي متهم نشوند! و در تمام اين رفتارها خير و منافع عمومي مغفول است. در حالي كه در جامعه مدرن چنين مفاهيمي در حوزه سياست از طرف مردم پذيرفتني نيست. حوزه سياست مربوط به خير و امر عمومي است و كنش و كوشش ما در اين عرصه بايد معطوف به تامين اين خير عمومي باشد و اگر مقامي را ميپذيريم بايد مدلل به تامين خير عمومي باشد و اگر استعفا هم ميدهيم همين طور. اگر سخني را ميگوييم يا برعكس سكوت ميكنيم بايد در اين جهت تعريف شود. در حالي كه در نامه آقاي رحيمي خطاب به احمدينژاد، اصليترين ايراد پاسخ مناسب نگرفتن نسبت به رفتارهاي رفيقانه ايشان است. ظاهرا آقاي احمدينژاد هيچگاه سعي نكرد به او بگويد، كه: آقاي رحيمي، در سياست رفيق و دشمن دايمي نداريم. شايد هم گفته آقاي رحيمي متوجه ماجرا نشده است. احتمال دوم قويتر است زيرا رفتار آقاي احمدينژاد معرف اين تفسير از سياست بوده است.