« همه، دوستاي ما بودن... 4 روز بود داماد شده بود... لحظه مرگشون رو زنده و شاهد بودن... تلاش ميكرديم آرومشون كنيم... هيچ خانوادهاي ما رو راه نداد... ميگفت: من جواب بچههاي اينا رو چي بدم... نون رو نسيه يا نصفه ميگرفتن... به خاطر فقر... گفتن پدر بچه هامونو برگردونين... حتي قادر به گريه نبودن... ما براي اينا هيچ كاري از دستمون بر نمياومد.»
علياصغر صابري و ابوالقاسم جوادي؛ 2 مددكار اورژانس اجتماعي استان گلستان، ساعتي بعد از انتشار خبر انفجار و فروريزش معدن زغال زمستان يورت؛ معدني كه جان 43 معدنچي را با آوارش بلعيد، راهي منطقه شدند. رفتند و دست خالي برگشتند چون عوامل امنيتي، مسير منتهي به معدن را بسته بودند و فقط امدادگران و نيروهاي نظامي مجوز عبور داشتند. صابري از آزاد شهر آمده بود و جوادي از راميان. مجوز گرفتند و تا دو هفته بعد از حادثه را با خانواده قربانيان سر كردند. جوادي آنقدر ماند تا پيكر آخرين معدنچي را هم به خاك سپردند. صابري عصر آخرين پنجشنبه ارديبهشت، روستا را ترك كرد.
اولين مشاهدات شما در ورود به منطقه، چه صحنههايي بود ؟
«همه كارگرا، دوستاي ما بودن. نميدونستيم عمق فاجعه انقدر شدت داره. وقتي رسيديم، من مجبور شدم لباس كارم رو در بيارم چون مردم با نيروهاي دولتي با خشونت رفتار ميكردن.»
ميگويد كه كارگران معدن يورت از 3 سال قبل نسبت به ناامني معدن اعتراض داشتند، بارها در مقابل فرمانداري و دادگستري تحصن كرده بودند و از مسوولان خواسته بودند وضعيت دستمزدها و ناامني معدن را پيگيري كنند ولي هيچ كس توجهي نكرده بود.
« حالا كه اين اتفاق افتاده بود، همه نيروهاي استان بسيج شده بودن توي منطقه. يكي از دلايلي كه مسوولان الان عذاب وجدان دارن همينه كه ميگن كاش يك بار حرف اين مردم رو ميشنيدن.»
ميگويد لحظه اول كه به گلوگاه قبل از ورودي معدن رسيدند، از ديدن زنها، بچهها، پدرها و مادرها، از مشاهده حجم جمعيت سياهپوش مضطرب گريان نتوانسته خودش را كنترل كند و همپاي خانوادهها به گريه افتاده.
«اول گلوگاه، انگار همه شهر اومده بودن اونجا. يا زار ميزدن يا دعا ميخوندن. تلاش ميكرديم آرومشون كنيم، تلاش ميكرديم راضيشون كنيم برگردن. اصلا انگار در اين دنيا نبودن. عمق بدبختي اين خانوادهها، از چند روز ديگه خودش رو نشون ميده. من، اونجا آينده اون آدما رو ميديدم. آينده اون بچهها رو.»
چه تصوري از شدت حادثه داشتين ؟
«فكر ميكرديم يك انفجار اوليه بوده و حداكثر 7 يا 10 نفر مصدوم شدن. اصلا فكر نميكرديم با اين تعداد كشته و مجروح مواجه باشيم.»
ميگويد 10 كارگر در عمق 1500 متري كار ميكردند و بعد از انفجار، 20 كارگر از بيرون معدن هجوم ميبرند براي كمك و چون ماسك نداشتند، از خفگي و مسموميت تنفسي فوت كردند. از عمق 500 متري تونل رد شدند و درجا فوت كردند.
«ساعتهاي اول، روزهاي اول، با هركدومشون ميخواستيم حرف بزنيم، از شدت خشم با ما درگير ميشدن.»
ميگويد دوستاني در منطقه داشته كه برادرانشان، كارگر معدن يورت بودند و زير آوار مانده بودند.
« اونا هم نتونستن بين من و اهالي روستاها ارتباط ايجاد كنن. حتي اونا هم با من به سختي و تندي حرف ميزدن. دردشون بيشتر به خاطر اين بود كه درهمه اين سالها كسي صداشونو نشنيده بود و ميگفتن چرا الان اومدين سراغ ما.»
ميگويد خانوادهها، هيچ مسوولي را به خانه شان راه ندادند.
« رفتيم سراغ كارگرايي كه توي بيمارستان بستري شده بودن. نشوني خونه هاشون رو گرفتيم ولي سراغ هر خونهاي كه رفتيم، اصلا به ما اجازه ورود ندادن. هيچ خانوادهاي ما رو راه نداد.»
ميگويد خانوادهها بعد از گذشت دو يا سه روز از فاجعه، مددكاران را به خانههايشان راه دادهاند.
«مياومدن و بدون هيچ حرفي مينشستن. بچههاي شيرخواره شون رو ميگذاشتن كنار دست ما. اكثر معدنچيهايي كه كشته شدن جوون بودن. 70 درصدشون جوون بودن. اكثرشون يكي يا دو تا بچه خيلي خيلي كوچك داشتن. بعضيهاشون تازه ازدواج كرده بودن. بعضيهاشون ميخواستن ازدواج كنن و حتي كارت عروسيشون رو پخش كرده بودن. 7 زن، باردار بودن و بعضي از معدنچيها بدون اينكه تولد اولين بچه شون رو ببينن كشته شدن.»
ميگويد ارث باقي مانده براي تمام خانوادهها، كولهباري از قرض و فقر بود.
« اونا انقدر فقير بودن كه حتي نون رو نسيه يا نصفه ميگرفتن. كارگرهايي كه زنده مونده بودن ميگفتن دوستامون هميشه از اين معدن ميترسيدن و هميشه ميگفتن ما ميدونيم اينجا ناامنه ولي شكم زن و بچهمون رو چكار كنيم ؟ مجبوريم بريم. هر كسي وارد خونه معدنچيها ميشد، امكان نداشت با ديدن اون شرايط به گريه نيفته. عمق فاجعه اين بود. خانوادههايي كه خيلي فقير بودن. بچههايي كه خيلي كوچك بودن. زنهايي كه خيلي جوون بودن.»
ميگويد از معدن هيچ كس زنده بيرون نيامد و هرچه مصدوم و مجروح بود، كارگران بيرون معدن بودند كه بيشترين آسيب روحي را هم ديدند چون اقوام و رفقايشان زير آوار مانده بودند.
« بعضي از كارگرا كه براي كمك رفته بودن داخل معدن، به دليل كمبود اكسيژن يا تراكم گاز مونواكسيدكربن و متان بيهوش شده بودن. ميگفتن ما تا نصف روز متوجه نشديم كجا هستيم و اون مدت رو يادمون نمياد و نميدونيم چه اتفاقي افتاده. وقتي توي بيمارستان به هوش اومدن، فقط گريه ميكردن و ميپرسيدن رفيقشون چي شد، برادرشون چي شد. همه شون وقتي از بيمارستان مرخص شدن، بلافاصله برگشتن معدن تا كمك كنن و رفقاشون رو بيرون بيارن. همه شون رفتن كنار معدن، چادر زدن و يك هفته همونجا خوابيدن و شبانهروزي كمك كردن.»
ميگويد بعد از يك هفته، باز هم اميدوار بودند و ميگفتند دوستمان زنده است، برادرمان زنده است و به خودشان اميد ميدادند كه اگر پشت انفجار مانده باشد، زنده است و اصلا با همين اميد كمك ميكردند.
«وقتي ديدن هيچكسي زنده نمونده، آسيب روحي اينا خيلي خيلي شديدتر شد. اجساد رو كه بيرون ميآوردن، اينا توي سر و صورت خودشون ميزدن و اين آسيب، خيلي خيلي شديدتر بود.»
ميگويد معدنچيهايي كه از طبس و شاهرود براي كمك آمده بودند و شرايط معدن يورت را ديدند، دلشان سوخت براي همكارانشان كه بدون حداقلهاي اوليه كار ميكردند.
« ميگفتن معدن زغال، هر 200 متر بايد يك هواكش داشته باشه ولي چرا اين معدن فقط و فقط يك راه ورود داره؟ ميگفتن اينا حتي از حداقلها هم بينصيب بودن. اونا هم از ديدن شرايط شغلي همكاراشون دچار آسيب رواني شده بودن چون ميديدن كه اينا چطور به خاطر اجبار و بدبختي و فقر، ناچار شدن توي اين شرايط كار كنن.»
خانوادههاي قربانيان قراره چه خدماتي دريافت كنن؟
«قرار شده 10 روز از فاجعه بگذره و اين حالت اورژانسي فروكش كنه چون الان همه داغدارن و بهشدت متاثرن.»
ميگويد زايمان رايگان همسران باردار را پيگيري ميكنند و سلامت رواني فرزندان قربانيان را هم تحت مراقبت ميگيرند. ميگويد حمايتهاي بيمهاي را براي خانوادهها پيگيري ميكنند و خدمتدهي به اين خانوادهها كه بايد، حداقل 3 ماه ادامه يابد، نيازمند عزم عمومي نهادهاي استان است.
«حدس ميزنيم حدود 100 خانواده نيازمند خدمات مددكاري باشن و اين خدمات كاملا رايگانه. قراره تيمي از روانشناسان و مددكاران تشكيل بديم و روانشناساني هم داوطلب شدن براي كمك به اين خانوادهها.»
در اين دو هفته كه به خانه معدنكاران سركشي كردين، چه چيزي بيش از همه يادتون مونده ؟
«در يكي از روستاها، معدنكار 4 روز بود داماد شده بود و به اصرار پدر خانمش رفته بود معدن. شغل معدن رو دوست نداشت و بارها گفته بود من برم معدن ميميرم. مادرش ميگفت ما به دليل فقر بچهمونو فرستاديم معدن چون اينجا شغل ديگهاي نبود. ميدونستيم رفتنش با خودشه ولي برگشتش با خداست.»
ميگويد معدن زمستان يورت سهم 70 درصدي در تامين زغال منطقه داشته و ميگويد در اين 7 سالي كه مددكار بوده، حادثهاي به اين عمق نديده بود.
«من در اين حادثه، تصوير امروز رو نميديدم. من آينده اون بچه يتيم رو ميديدم. من اون زن جوون رو ميديدم كه به خاطر بيوه شدن، در آينده چقدر بايد زخم زبون بشنوه.»
از پيرمردي ميگويد كه دو پسر و دامادش زير آوار معدن مانده بودند و روبهروي معدن ايستاده بود و مبهوت، فقط در جواب مددكار يك جمله را بارها و بارها تكرار كرد: «من جواب بچههاي اينا رو چي بدم؟»
از كارگراني ميگويد كه بر اثر موج انفجار دچار شوك شده بودند. صبح 13 ارديبهشت 1396، از جمع 500 كارگر معدن زمستان يورت، 40 كارگر پيمانكاري نوبت صبح، كارت ساعت زدند، 43 نفر زير آوار ماندند و سوختند و خفه شدند و 83 نفر، مصدوم شدند.
«بعضيشون بر اثر شوك دچار گرگرفتگي بودن و بعضيشون، دچار التهاب. بعضيشون زبونشون بند اومده بود و بعضيشون حتي دچار لكنت زبان شده بودن. بعضيشون در حال صحبت كردن به گريه ميافتادن و نميتونستن حرفشون رو ادامه بدن. بعضي شون حتي قادر به گريه نبودن. اينا خيلي خوب ميدونستن دوستاشون كه توي معدن بودن، چطور مردن. ما براي اينا هيچ كاري از دستمون بر نمياومد.»
اجساد معدنكارها رو، كارگران معدن بيرون آوردن. كسي از اجساد چيزي براي شما تعريف كرد؟
« وقتي معدن منفجر ميشه، 13 نفر در فاصله 800 متري تونل، پشت يك تخته سنگ گير ميافتن. با كلاه ايمني شون تلاش ميكنن مسير رو باز كنن، مثل يك لودر. انقدر با كلاه، زمين و سنگ رو كنده بودن كه كلاه ايمنيشون از وسط نصف شده بود. وقتي به اون تخته سنگ ميرسن، ديگه دست از تلاش برميدارن. 7 نفرشون ميان پشت اين تخته سنگ ميشينن و دستاي همديگه رو ميگيرن. معدنچيها جسد اينا رو در همين وضعيت پيدا كردن. اينا دقيقه دقيقه نزديك شدن لحظه مرگشون رو زنده و شاهد بودن. اون لحظه به اينا چي گذشت؟ چي به هم ميگفتن؟ چه دعايي ميكردن؟»
ميگويد كه انفجار معدن يورت با تمام اتفاقات فرق داشت. با حمله تروريستي به سربازان هنگ مرزي ميرجاوه و شهادت 9 سرباز مرزبان، با فروريختن ساختمان 14طبقه پلاسكو و شهادت 16 آتشنشان.
« حادثه پلاسكو و حادثه ميرجاوه با معدن يورت خيلي فرق داره. آتشنشان پلاسكو، تحصيلكرده بود و اغلب، از خانوادههاي متوسط. خانواده سربازان ميرجاوه هم از اقشار متوسط بودن كه بچه شون اومده بود براي خدمت. توي پلاسكو چندين هزار ميليارد سرمايه سوخت ولي توي معدن يورت، كارگرايي بودن با حقوق حداكثر، ماهي يك ميليون تومن كه بعضيهاشون، خيلي از همونهايي كه كشته شدن، 10 ميليون، 20 ميليون حقوق طلب داشتن. از اونايي كه زنده موندن هم كسي اون موقع به فكر طلب و حقوق عقب افتاده نبود. اونا فقط فكر رفقاشون بودن كه داخل معدن مونده بودن.»
از آسيب روحي خانواده معدنچيهاي فوت شده ميگويد. از افسردگياي كه در كمين همهشان نشسته.
«تنها سرمايه اين خانوادهها اين بود كه اون شوهر، اون برادر، اون پدر، اون سرپرست خانواده، شب برميگرده خونه. الان ديگه برگشت به خونهاي نيست، و چي جاشو گرفته؟ فقدان. وقتي قرار شد ديه بدن، خيلي هاشون گفتن ما اين پولو نياز نداريم، پولتونو ببرين، مردمون رو، پدر بچه هامونو برگردونين.»
و ميگويد از امروز و تا روزهاي بعد...
«چند روز قبل خبر دادن كه همسر يكي از معدنچيهاي فوت شده مشكل پيدا كرده. اومده بود شهر، خونه يكي از اقوامش. رفته بود روي پشت بوم ساختمون سه طبقه، ميخواست خودش رو بكشه.»