بابك احمدي
گشايش فضاي فرهنگي در چند سال گذشته، گسترش فضاي ارتباطات بينالمللي هنرمندان تئاتر ايراني را در پي داشته است. بهار براي علاقهمندان اين هنر در حالي به روزهاي گرم تابستاني نزديك ميشود كه گويي بايد منتظر شور و حرارت بيشتر در فضاي تبادلات مشترك بين هنرمندان ايران و جهان باشيم. در اين بين بعضي موسسههاي فرهنگي – هنري با هدفگذاري و شناخت دقيق از كاستيهاي موجود اقدام به دعوت از مدرسان صاحبنام خارجي و برپايي كارگاههاي آموزشي كردهاند كه حضور «كاترينا باكازاكي» در ايران نيز در همين راستا قابل ارزيابي است. اين مدرس و طراح حركت شناخته شده ظرف دو هفته گذشته اقدام به برپايي كارگاه آموزشي با عنوان «هواي بدن» كرد كه با استقبال هنرجويان نيز همراه شد. اتفاقي خوشايند كه با توجه به محدوديتها و كاستيهاي فضاي رسمي و دانشگاهي تئاتر در ايران به يك ضرورت غيرقابل انكار بدل شده است. همين فقدان آموزش صحيح موجب شده عدهاي كه شايد هنوز تجربه چنداني در اين زمينه ندارند اقدام به برگزاري كارگاههاي آموزشي كنند. در حالي كه همه ميدانيم برپايي چنين كلاسهايي جز آسيب جسمي و بالا بردن ديوار كج نتيجهاي در پي ندارد. از سويي فقدان ارتباط با جريانهاي روز جهان در زمينه (Dance)، طراحي حركت (choreography) و شناخت بدن موجب نزول جايگاه اين تخصص بين بخشي از اهالي هنر تئاتر شده و نمايشها را دچار كمبود اساسي ساختاري كرده است. ظرف سه چهارسال گذشته تعدادي از چهرههاي شناخته شده اين عرصه چه به بهانه حضور در جشنواره بينالمللي تئاتر دانشگاهي يا بهصورت خصوصي راهي كشور ما شدهاند. برگزاري كارگاه آموزشي «مفهوم بدن پست مدرن» در نوزدهمين جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران و حضور «ژروم بل» و «سدريك اندروكس» در ايران نيز در همين ارتباط رقم خورد. «لوران شتوان» نيز همين يك ماه قبل براي همراهي با بيستمين جشنواره تئاتر دانشگاهي به كشور ما سفر كرد. نكته جالب آنكه مطالعه و شناخت دقيق از انسان، جامعه، محيط پيرامون و هنري كه دنبال ميكردند، فصل مشترك همه اين افراد بود. شايد مطالعه پاسخهاي «كاترينا بازاكي» به پرسشهايي كه در ادامه ميآيد نمونه خوبي از نمايش آگاهي و فروتني يك استاد برجسته باشد كه ما به عنوان خبرنگار و روزنامهنگار نيز بعضا فقدان همنشيني و همكلامي با چنين افرادي را هر روز همچون آرزويي قلبي با خود يدك
ميكشيم.
براي آشنايي مخاطب ايراني به كشورهايي كه تا به حال در آنها كارگاه آموزشي برگزار كردهايد اشارهاي ميكنيد؟
پيش از اين سفر به كشورهاي متعدد از جمله فرانسه، شيلي، تايوان، آلمان، ايتاليا و برگزاري كارگاه آموزشي در نقاط مختلف جهان مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد را تجربه كردهام. گاهي اوقات به عنوان مدرس مدعو به كشورها سفر ميكنم و بعضي مواقع هم به عنوان مشاور هنري پروژه يا مدرس به يك برنامه آموزشي ملحق ميشوم. تا امروز در اروپا، امريكاي جنوبي و آسيا كارگاههاي آموزشي متفاوتي برگزار كردهام.
با توجه به تجربه كار در نقاط مختلف اروپا از وضعيت هنرهاي اجرايي امروز اين قاره و آنچه مثلا 10 سال قبل جريان داشت چه تحليلي داريد؟
خب از اين نظر بين سه بخش يعني جريان هنر اجرا در اروپاي مركزي، جنوب اروپا و شمال اين قاره تفاوت قايل ميشوم. وقتي درباره اين سه بخش حرف ميزنيم از سه زمينه فرهنگي كاملا متفاوت صحبت ميكنيم. اگر منظور ما كشورهاي مركز اروپا مثل بلژيك، آلمان، فرانسه و هلند باشد در موقعيت فعلي هنرهاي بينارشتهاي به صورت كاملا برجسته و مشخص رايج است و هنرمندان جوان علاقهمند هستند مرزهاي رشته خود را گسترش دهند. رقص هرچه بيشتر به سوي هنرهاي بصري (Visual Arts) و تركيب ايدههاي اجرا (performance) با چيدمان (Instalation) حركت ميكند و شما با مجموعهاي از همكاري بين اجراگرها (performers) و هنرمندان بصري مواجه هستيد كه آثار خود را در مكانهاي مختلفي از جمله گالريها، موزهها و محلهايي خارج از فضاي مرسوم به معرض نمايش ميگذارند. بنابراين هنر اجرا هرچه بيشتر از سالنهاي تئاتري بيرون آمده و جايگاه خود را در فضاهاي عمومي يا محلهايي كه به طور سنتي مختص هنرهاي ديگر است جستوجو ميكند. نكته قابل اشاره اغوا شدن هنر اجرا- حركات فرم- توسط هنرهاي بصري است و نكته ديگر تجربههاي جديد هنرمندان جوان است. اينها تجربههايي را به واسطه همراهي با رسانه، هنر معماري، انواع تكنولوژي و به طور دقيق اينترنت خلق ميكنند و همچنين بسيار به مبحث فقدان/ غياب بدن علاقه نشان ميدهند.
اينجا بدن انسان به عنوان ركن اساسي هنر اجرا زير سوال ميرود. سوال وجود دارد كه اگر به عنوان هنرمنداني كه در زمينه حركات فرم، يا پرفورمنس فعاليت ميكنيم؛ همچنان به بدن مقيد هستيم چطور با آن كار ميكنيم و اگر بخواهيم بدن را حذف كنيم؛ چه چيزي به عنوان جايگزين در اختيار خواهيم داشت. برقراري دموكراسي بين بدنها، اشيا و تماشاگران روي صحنه در كنار يك نوع بومشناسي از مسائل به روز محسوب ميشوند. همين طور مسائل پسا استعماري در مركز پرسشها قرار دارد. اينكه چگونه ميتوانيم در مورد آموزش بدنها اقدام كنيم يا بدنها را چطور روي صحنه نشان دهيم. هنرمندان اين عرصه حالا به حدي آگاه شدهاند كه به نتيجه رسيدهاند هرچه تا امروز درباره زيباييشناسي گفتمان هنرهاي اجرايي وجود داشته بر مدار فعاليتهاي سفيدپوستان متمركز بوده، بنابراين جريانهاي متعددي در هنرهاي اجرايي پديد آمده كه رويكردهاي جديدي را معرفي ميكند.
شما به عنوان مدرس چگونه خودتان را با نسل جديد و اين جريانهاي پيرامونش هماهنگ ميكنيد؟
من به تمام مباحث مورد نظرشان با دقت گوش ميدهم. ارتباط مستمر نسل جوان با اينترنت، تكنولوژي و فضاي مجازي يكي از چالشبرانگيزترين نكات است، چون ابزار تكنولوژيكي به بخشي از وجود و بدنشان تبديل شده است. من با اين ابزار آشنا نيستم و امكان دارد هيچ تصوري از آن نداشته باشم. گوش دادن به جوانها و اينكه پرسشهايي را جستوجو كنم كه آنها را با واقعيتهايي درباره بدن خودشان مواجه كند يك نكته مورد مناقشه و چالش به نظر ميرسد.
در اين زمينه من با طراح حركتي كار ميكنم كه خلاقيت خود را فقط با استفاده از اينترنت ارايه ميدهد. ولي مساله اينجاست كه حتي اگر جوان سعي كند هويت خود را در فضاي مجازي جستوجو كند شما – به عنوان مدرس- بايد از خودتان بپرسيد اين موضوع چگونه ميتواند با «choreography» مرتبط شود. امكان دارد ارتباط مستقيم به معناي سنتي نداشته باشد ولي بخشي از كار طراح حركت ايجاد سوال درباره حضور بدن و خلق معنا به واسطه آن است كه ابتدا براي خودمان به عنوان هنرمند، سپس براي اجراگر و در مرحله بعد براي مردم طرح ميشود. بنابراين اگر طراح حركت جوان علاقه دارد از طريق اينترنت براي اين پرسشها پاسخي پيدا كند من با دقت به او گوش ميكنم و مراقب هستم در مسير خود به چه چيز نياز دارد. در اين مسير شروع به پرسيدن سوال خواهم كرد كه امكان دارد در مقاطعي بسيار منتقدانه هم باشد. همچنين بعضي طراحان حركت خانم در اروپا امروز به اين ميانديشند كه چطور جنسيت خود را روي صحنه بازنمايي كنند. به اين معني كه به طريقي تلاش ميكنند از زير سلطه جنسيت خارج شوند. همه اينها خيلي جذاب است ولي همزمان تا حدي پيچيده و غيرمشخص است. ما بايد ببينيم محدوديتها چيست؟ چه عواملي در خدمت يك سيستم عمل ميكنند. اينكه هنرمند به چه ميزان نسبت به اطراف خود آگاهي دارد يا متوجه است آنچه خلق ميكند چطور مصرف ميشود حايز اهميت است. بنابراين پرسشهاي زيادي وجود دارد و از سويي مسائل زيادي وجود دارد كه بتوانيم نسبت به آنها نگاه انتقادي داشته باشيم.
پس واكنشتان به روز شدن و همراهي توام با نگاه انتقادي است.
درحالي كه يك نفر از اين نسل در حال پژوهش است من بايد خودم و زيباييشناسيام را به روز كنم و مهارتهاي جسماني مورد نياز روي صحنهام را در سطح بالا نگهدارم و با دقت به صحبتهاي نسل جوان گوش كنم. مثل ايدههايم درباره دراماتورژي يا چيزهايي شبيه به اين، ولي به طور كل من هم تجربههايي دارم كه بايد به آنها تكيه كنم و نميتوانم همه آنچه ميدانم را فراموش كنم و كنار بگذارم. بايد به اين فكر كنم كه آنچه من ميدانم چطور با آگاهي نسل جوان پيوند برقرار ميكند. بايد درباره دانش خودم بسيار منتقدانه عمل كنم. دوباره امتحان كردن همهچيز.
با توجه به آنچه مطرح شد از تاثير تكنولوژيهاي نوين و بر بدن و فيگور انسان معاصر چه ارزيابي داريد؟
نوع تكنولوژي كه در گذشته با آن كار ميكردند نسبت به امروز تفاوت كرده ولي فارغ از مباحث مربوط به تاثير تكنولوژيها، بايد به اين نكته نيز اشاره كنيم كه بدن هيچگاه به آن معنا به صورت يك جسم پاك و خالص نبوده است. ما امروز با تكنولوژيهاي الكترونيك مواجه هستيم ولي در گذشته با جهان صنعتي و حضور انسان در كارخانهها روبهرو بوديم. در بخشهايي هم كارگراني را داشته و داريم كه در معادن مشغول بودند. بدن خودش يك تكنولوژي با برنامهنويسي بسيار پيچيده است. سيستمي كه اتفاقا بهشدت قابليت برنامهنويسي دوباره را دارد و هميشه توسط عناصري خارج از محدوده كنترل خودش برنامهنويسي ميشود. عواملي مانند فرهنگي كه فرد در آن به دنيا ميآيد و رشد ميكند. يا جريان ماشيني شدن، زبان و جغرافيايي كه در آن به سر ميبرد. بنابراين فكر نميكنم بدن درگذشته از تاثير عوامل بيروني بيتاثير بوده و امروز اين طور نيست، فقط فصل مشتركش با محيط پيرامون تغيير كرده است.
در درجه دوم، من تفاوت بين دانشجويان و هنرجويان 50 سال قبل با امروز را در ميزان درگيريهاي فيزيكي و رفتار و اخلاقشان هنگام يادگيري ميبينم. روي اين نكته نيز تاكيد دارم كه اين تقسيمبندي به معناي خوب يا بد بودن نيست، بلكه صرفا يك تقسيمبندي است. هنرجويان امروز من در اروپا در مقايسه با گذشته كمتر از مدرس خود حساب ميبرند و من بايد با اين پديده كنار بيايم. آنها علاقه دارند مسير مورد نظر خودشان را براي ساختن دنبال كنند و نسبت به اين قضيه نيز آگاه هستند كه امكان دارد با ابزاري كار كنند كه من شناخت چنداني از آن ندارم. اين يك مساله همه جايي است ولي من قصد تقسيم به خوب يا بد ندارم. چون ممكن است مثلا آنچه ما به عنوان عدم تمركز نسل جديد تلقي ميكنيم اتفاقا ناتواني ما از درك و فهم شرايط جديد حاكم بر اين نسل باشد. دركي كه آنها از آن برخوردار هستند و ما نه.
تجربه كار كردن با هنرجويان ايراني چطور بود؟ بيشتر كيفيت مورد نظرم است.
شناخت دقيقي ندارم چون سال 2014 اينجا بودم و آن زمان با گروهي كار كردم كه به خوبي با يكديگر آشنايي داشتند و ما خيلي خوب پيش رفتيم. سفر به ايران بسيار برايم جذابيت داشت چون اينجا با هنرجويان جواني كار كردم كه بهشدت علاقه داشتند در زمينه هنر مورد علاقهشان كار كنند. جواناني كه تلاش ميكنند زبان و بيان هنري خودشان را پيدا كنند و اين چيزي است كه من بسيار به آن علاقه دارم. اصولا شرط اول پذيرفتن پيشنهاد آموزش به اين بچهها همين بود. از طرفي نخستين چالش من اينجا مثل هر جاي ديگر اين بود كه همهچيز را با دقت زيرنظر بگيرم و به بچهها گوش كنم. يعني برقراري ارتباط با چيزي كه هنرجويان ايراني را درگير ميكند. شيوهها و ابزاري كه به كار ميگيرند و من تلاش كردم از پروسه مورد نظرشان براي خلق حمايت كنم. اگر دقيقتر بخواهيد، آنچه ميبينم علاقهمندان جوان بسيار و پرتعدادي است كه بسيار به پرفورمنس علاقه نشان ميدهند ولي دانش و شخصيت– سنت اجرايي- قابل استنادي كه از آن پيروي كنند در اختيارشان نيست. تجربه دارند ولي خودشان را كمي عقبتر از تاريخ پرفورمنس اروپا و جهان تلقي ميكنند و من باور دارم مجموع اين آگاهيها بسيار خوب است چون مهم است بدانند در كشور خودشان چه دانشي وجود دارد. دانشهاي موجود در ادبيات يا معماري ايران و اين درست نقطهاي است كه آنها بايد مهارتهايشان را براساس آن پرورش دهند. تا جايي كه من تجربه كردم با جوانهايي مواجه هستيم كه علاقه و انگيزه زيادي به يادگيري نشان ميدهند. اين ميزان علاقه جوانها به دانستن برايم بسيار هيجانانگيز است.
اجازه بدهيد به نكات قبل چيزي اضافه كنم. تجربه محدود من ميگويد اينجا ميراث فرهنگي بسيار قوي وجود دارد و من چطور ميتوانم نسبت به آن آگاهي پيدا كنم؟ اين ميراث را در واكنش بچهها و شيوه استفادهشان از زبان و ديگر ابزار بدن به روشني متوجه ميشوم. يك مهارتي در جوانان ايراني وجود دارد كه من همهجا نديدهام. اگر قرار باشد به يك نكته ويژه در هنرجويان ايراني اشاره كنم، قطعا از يك ميراث فرهنگي محكم صحبت خواهم كرد كه در آنها به چشم ميخورد.
اما نكته اينجاست كه آيا با يك بسته آموزشي از پيش مشخص به كشورها سفر ميكنيد يا نه، همهچيز در مواجهه با مقصد شكل ميگيرد؟
راههاي زيادي دارم كه به اين پرسش پاسخ دهم. من يك بسته ثابت ندارم؛ ابزاري دارم كه ميتوانم از آن استفاده كنم. كارم اين است كه احتمالات را در فضا قرار ميدهم و از طريق مواجهه و تجربه اقدام به حذف گزينههاي نامناسب ميكنم. متوجه هستم كه چه كار انجام ميدهم ولي همهچيز از پيش تعيين شده و مشخص نيست. اينكه دانش چطور از نقطهاي به نقطه ديگر سفر ميكند، برايم بسيار جذاب است. اينكه تمرينهاي مبتني بر فيزيك افراد چطور از جايي به جاي ديگر سفر ميكند خيلي جالب به نظر ميرسد. بنابراين يك بسته مشخص تمريني ندارم ولي يك بسته مشخص از پرسشها را با خودم حمل ميكنم كه پرسشهاي خيلي منتقدانهاي هم هستند.
چه پرسشهايي؟
اينكه چطور ميتوانيم درباره «بدن» صحبت كنيم وقتي همه در هلند يا يونان به سر ميبريم؟ بدن ابزار اصلي حرفه من است. اصولا تصوير اوليه از بدن به عنوان يك مديوم هنري و آنچه با آن زندگي ميكنيم بسيار برايم جذابيت دارد. به همين دليل بايد از آن سر در بياورم و با ديگران-مردم كشورهاي ديگر- درباه اينكه بدنهايشان درگير چه مسائلي هستند، گفتوگو كنم.
وقتي قرار است در كشوري كارگاه آموزشي برگزار كنيد آيا سنتهاي- اجرايي- آن كشورها را در نظر ميگيريد؟ اصلا چنين چيزي اهميت دارد؟
سنت براي من جالب است و به همين دليل از بچهها ميخواهم چيزهايي از سنت خودشان را هنگام تمرين ارايه كنند اما اين منبع اصلي كار من نيست. نكته جالب برايم آن بخش از آگاهي و اطلاعات فرهنگي است كه هنرجويان در توليدات هنري خود از آنها استفاده ميكنند. البته گاهي اوقات هم اين اطلاعات اصلا به سنت، مسائل بومي، هويت فرهنگي يا مسائل ناسيوناليستي ارتباط ندارد. براي مثال من به هنر معاصر در تهران علاقه زيادي دارم و فكر ميكنم محيط هنر معاصر موجود در شهر كه بسيار بين هنرمندان جوان پررنگ است بايد منبع بسيار مهم الهامبخش آنها باشد، نه سنت. يك جور معاصر بودن در هم نشيني با هنرهاي موجود مثل آثار شگفتانگيز معماري يا سينماي امروز ايران. خيلي علاقه دارم به اين پرسش فكر كنند كه ايراني بودن هنرشان چگونه رقم ميخورد؟ با تامل در پاسخ به اين پرسش ميتوانيم در برابر اغواگري-سلطه- هنر غرب مقاومت كنيم. به نظرم نكته بسيار حايز اهميت براي هنرمندان اين است كه متوجه شوند بايد در چنين زمينهاي –context- كار كنند. البته كه همزمان بايد در برابر ايده هنر ناسيوناليستي مقاومت كنيم. در نهايت پاسخ اين است كه لزوما نياز نيست به سنت نگاه كنيم بلكه بايد متوجه پيچيدگيهاي موجود در هنر معاصر باشيم. چيزي كه امروز وجود دارد و من دقيقا از هنرجويان جوان دعوت ميكنم به اين نكته فكر كنند.
نسبت هنر شما با تماشاگر چگونه است؟ بياييد تصور كنيم قرار است يك اجرا داشته باشيد. آيا براي حضور تماشاگر پرتعداد فراخوان ميدهيد؟
هيچوقت نميگويم دانش نبايد به ديگر نقاط سفر كند يا هنرجويان نبايد براي يادگيري به ديگر كشورها سفر كنند. بله! اين يك حقيقت است كه ما گاهي مدتها كار ميكنيم و علاقهمند هستيم خروجي را با تعداد زيادي از مخاطبان در ميان بگذاريم. اما خيلي روشن است كه من ميدانم كارم براي همه نيست. گاهي به گروه كم تعداد از تماشاگران نياز دارم و ممكن است زماني بخواهم فقط با يك نفر ملاقات كنم. در اين زمينه اصول خاصي ندارم؛ به عنوان يك هنرمند نيازهاي متفاوتي در من وجود دارد كه موجب ميشود حتي گاهي تماشاگران را خودم انتخاب كنم. اين موضوع نه تنها درباره تماشاگران كه در مورد به اشتراك گذاشتن هنرم با همكارانم نيز صدق ميكند. تاكيد دارم ايجاد يك شبكه حمايت، محيط تماشا و گفتوگو درباره آثار بين خود هنرمندان يك ضرورت است. ما نياز داريم به صورت كاملا عملي و كاربردي از يكديگر مراقبت كنيم.
به اين دليل پرسيدم كه در ايران گاهي پيش ميآيد حضور كم تعداد تماشاگر پرفورمنس در يك گالري هم موجب افسردگي هنرمند ميشود؟
فكر ميكنم اين ايده بايد تغيير كند. نه فقط به دليل اينكه احتمالا نگاهي خيلي تجاري است، بلكه از اين نظر كه هنرمند بايد بداند كارش فقط معطوف به زمان اجرا نيست. بلكه هنگام تحقيق و مرحله تمرين و ساختن نيز بايد همهچيز را با دقت زيرنظر داشته باشد. البته كه اجرا هم اهميت دارد ولي اين در مرحله بعد قرار ميگيرد.
ميخواهم پرسشي مطرح كنم كه تا حدي اظهارنظر است ولي شما من را تصحيح كنيد. به نظرم نوع پوشش زنان در ايران يا ديگر سنتهاي موجود، بر دايره حركتي فيزيكي و ذهني اجراگران تاثير ميگذارد. آيا شما در اين مدت به موردي از تاثير –كاركرد- مثبت يا منفي برخورديد؟
هر نوع رسمي به محض اينكه رعايت شود بر بدن انسان و اجراگر تاثير ميگذارد. امكان دارد اين رسم، سنت يا آيين خودش را در غرب به صورت اندام ورزيده ورزشكاري تا حدي همراه با برهنگي نشان دهد يا در شرق با ظاهر پوشيده هر دو اينها تاثير دارد. از ياد نبريم كه ما درباره جوانهاي طبقه متوسط صحبت ميكنيم. جوانهايي كه تجربه سفر به ديگر كشورهاي جهان را داشتهاند و آنجا نيز آموزش ديدهاند. دريافت من اين بود كه حجاب و پوشش دختران ايراني به هيچوجه بر ميزان خلاقيتشان اثر نداشت و فكر ميكنم مساله پوشش نيست، بلكه موارد متعدد ديگري وجود دارد كه روي تجربه ما از جنسيت تاثير ميگذارند. من شناخت زيادي از جامعه ايران ندارم و بنابراين چندان نميتوانم درباره موارد تعيينكننده اظهارنظر كنم. ولي متوجه ميشوم كه افراد در برخورد با يكديگر نوعي از فاصله و حريم را رعايت ميكنند.
اينجا بايد به اين نكته نيز اشاره كنم كه دوسال قبل وقتي به ايران آمدم با گروهي از هنرجويان كار كردم كه مدتها تمرين كرده بودند و شناختي متفاوت از آنچه امسال ديدم در گروه وجود داشت. بايد توجه كنيم كه در ايران بين فضاي عمومي و فضاي خصوصي افراد تفاوت وجود دارد و كارگاههاي آموزشي ما در فضاي عمومي با رعايت قواعد مشخص خودش برگزار ميشود. تجربه و شناخت افراد از بدنشان در فضاي عمومي با آنچه در فضاي خصوصي وجود دارد متفاوت است و اين موضوع شرق و غرب، ايران يا خارج از ايران ندارد. همين طور كيفيت ديگري نيز به اين ماجرا افزوده ميشود و آن تصور هنرجويان چه در ايران و چه در ديگر كشورها از بدن خودشان در آينده به عنوان يك اجراگر (performer) است. به همين دليل واقعيتها و كيفيتهاي متفاوتي به وجود آمد كه در ايران بسيار برايم چالش برانگيز بود. چون بايد با رعايت تمام قواعد عرفي موجود تمرين ميدادم. به نظرم اگر اتفاقي جز اين رخ ميداد و مثلا به هنرجو ميگفتيم خب بيا از اين لحظه تمام قوانين را ناديده بگير، اين واقعيت نداشت و ما با يك دروغ مواجه ميشديم. نميتوانيم اين تجربهها را از سه نوع بدني كه دربارهاش صحبت كرديم دريغ كنيم و تغيير به وجود بياوريم. مساله مهم براي من ايجاد شرايطي بود كه هر يك از افراد حاضر در كلاس بتواند ارتباط بهتري با خودش برقرار كند.
فكر ميكنم خيلي جالب است درباره تفاوت اين سه نوع بدن بنويسيد. بدن در فضاي خصوصي، بدن انسان در فضاي عمومي و همچنين تصوري كه فرد از بدن خود به عنوان يك اجراگر دارد. در اين بين نگاه بعضي از هنرجويان به شيوه كار اجراگران غربي است كه به طور طبيعي شرايطي متفاوت با ايران دارد.
چطور اجراگران را هدايت ميكنيد كه دخالت مستقيم و به نوعي رفتار ديكتاتورمابانه تلقي نشود؟
در اينكه من شرايط را كنترل ميكنم هيچ شكي وجود ندارد. رهبري گروه برعهده من قرار دارد و اگر جز اين چيزي بگويم خودم را گول زدهام. راههاي مختلفي براي هدايت اجراگر وجود دارد، ميتوانم شيوه خودم را مستقيم در اختيار آنها بگذارم. يا ساختاري را به وجود بياورم كه اين سيستم يا ساختار از بچهها بخواهد و دعوت كند كشف ظرفيتهايشان را آغاز كنند. اين ايده رهبر نامريي است كه من ترجيح ميدهم. اما در نهايت بسته به موقعيت تصميم ميگيرم ولي باز اين من هستم كه نكتهاي را گوشزد ميكنم و اجراگران پيروي ميكنند. حتي اگر بگويم «بچهها امروز شما تصميم بگيريد چه كار كنيم»، باز هم اين من هستم كه مديريت را برعهده دارم. بايد انتخاب كنم ميخواهم چطور رهبري باشم. اما از جايي به بعد من هم در خدمت خروجي گروه هستم.