گفتوگو با نوجواني كه ميخواست كتاب در روستايش حرف اول را بزند
ماجراي آروين و كتابخانه «سرزمين»
«من آروين احمديان، ساكن روستاي بيوند سفلي، دوست دارم تو روستامون يه كتابخونه راه بندازم، و هدف من از اين كار اينه كه بچهها بيشتر كتاب بخونن، چون كتاب انسان را عاقل ميكند. حتي زنان و مردان اين روستا بتونن بيشتر كتاب بخونن تا آگاهتر بشن. دوست دارم تو اين روستا كتاب حرف اول رو بزنه.» اين جملات را در دو هفته گذشته بسياري از اهالي دنياي مجازي شنيدند و براي ديگران ارسال كردند. اين ويديوي يك دقيقهاي و جملاتي كه نوجواني 13 ساله به دوربين ميگويد، در مدت كوتاهي تبديل شد به يكي از جريانهاي فضاي مجازي، چند روزي همه درمورد آروين صحبت و براي رسيدن به آرزويش تلاش ميكردند. نوجواني روستايي كه از ميان تمام آرزوهاي رنگارنگي كه ميتواند مثل همه هم سن و سالهايش در سر داشته باشد، آرزوي آگاهي اهالي روستايش را انتخاب كرده، آرزويي كه شايد بسياري از بزرگترها به آن فكر هم نكنند و در ميان اولويتهايشان در ليست آرزوها نباشد. آروين 13 ساله است و مهر كه بيايد پشت نيمكتهاي كلاس هشتم خواهد نشست. نوجوان كرد با بياني شيوا رو به دوربيني كه روي دستش گرفته، از آرزويش براي مردم گفت، آرزويش آگاهي بود و داشتن كتابخانهاي كوچك در روستايشان. 10 روز بعد روستاي بيوند سفلي كتابخانهاي داشت با بيش از هزار جلد كتاب. آرزوي آروين به شكلي زيبا و در زماني كوتاه محقق شد. اما قصه اين ويديو و ماجراي رسيدن صداي آروين به گوش مردم چه بود؟ آرزوي او چطور برآورده شد؟ اين ماجرا را از زبان آروين و مينا كامران (كسي كه ويديوي آروين را در توييتر منتشر كرد) مرور ميكنيم.
آروين دليل تهيه ويديو را اينطور برايمان ميگويد: «از دفتر «ايران من» اومده بودن روستاي ما، از بچهها پرسيدن چه آرزويي داريد؟ من هم گفتم دوست داريم كتابخانه داشته باشيم، و بعد قرار شد با بچهها فكر كنيم كه چطور ميتونيم خودمون اين كتابخانهرو درست كنيم. يك شب با بچهها فكر كرديم، و بعد به اين نتيجه رسيديم كه يك ويديو تهيه كنيم و خانم كامران در اينترنت پخش كنند.» مينا كامران مدير اجرايي پويش «ايران من» ميگويد: «با همفكري با بچههاي روستا تصميم گرفته شد آروين در ويديوي كوتاهي اين موضوع را مطرح كند و آن را از طريق شبكههاي اجتماعي به اشتراك بگذاريم. از اين كار استقبال بسيار خوبي شد. افراد، انتشارات، هنرمندان وگروههاي مختلفي اقدام به ارسال كتاب به دفتر «ايران من» كردند، كتابهاي زيادي جمعآوري شد. البته كتابهاي تكراري و اضافه آن نيز جدا شد تا براي روستاهاي ديگر آن منطقه فرستاده شود.» حدود 10 روز بعد، بچهها در حياط مسجد روستا مقدمات برپايي كتابخانه را آماده ميكنند. از بلوكهاي سيماني و تختههاي بلااستفادهاي كه از سطح روستا جمعآوري كردهاند، براي كتابخانه كوچكشان قفسه درست ميكنند. تمام كار اجرايي مربوط به كتابخانه را بچهها با كمك هم انجام ميدهند: «حس و حالي عالي بود. هر كسي كاري ميتوانست انجام ميداد و به كاري نه نميگفتند. طبقه پايين مسجد را خود بچهها تميز كردند، راه ورودش و اطراف مسجد را پسرها جارو به دست شدند و تميز كردند. هيات امناي مسجد هم نهايت همكاري را كرد. خيلي جالب بود كارتن كتابها را كه باز ميكردند، از هر كتابي خوششان ميآمد سريع شروع ميكردند به خواندنش» اينها را مينا كامران ميگويد و اضافه ميكند: «اين اقدام فارغ از بحث راهاندازي كتابخانه و ترويج فرهنگ كتابخواني اهداف ديگري نيز داشت. تقويت روحيه مطالبهگري، خودباوري، مشاركت، اتكا به توانمنديهاي خود از جمله مواردي بود كه ما نه تنها در كودكان روستا بلكه خوشبختانه بعد از اجراي طرح در جوانان و بزرگسالان نيز ديديم.» حالا بيوند سفلي در يكي از اتاقهاي مسجد كتابخانه كوچكي دارد كه قرار است ميعادگاه بچهها شود. بچههايي كه هميشه تشنه خواندن كتاب و كشف دنياهاي جديد بودند اما امكان اين اتفاق برايشان فراهم نبود. با آروين يك روز بعد از افتتاح كتابخانهشان گفتوگوي كوتاهي داشتيم، ميگويد: وقتي ويديو را ضبط ميكردند، اصلا فكر نميكرد كه اينقدر مورد استقبال قرار بگيرد و مردم و هنرمندان تا اين اندازه همراه او شوند تا به آرزويش برسد با تاكيد ميگويد: «اصلا فكر نميكردم اينقدر آدمها به كتابخانه ما كمك كنند، هم تماس گرفتند و هم كتاب فرستادند. خيلي خوشحال شدم بچههاي ديگه هم خوشحال بودند، مردم روستا هم خيلي خوشحال بودند، خانمها و دخترها هم خوشحال بودند. من فكر نميكردم آنقدر زياد كتاب بياد، فكر ميكردم خيلي كمتر باشه، غافلگير شديم. كتابخانه ما حالا حدود 1200 جلد كتاب داره و از يكشنبه ميتونيم از كتاباش استفاده كنيم.» و در مورد دوستانش در روستا ميگويد: «مدرسه ما حدود 46 دانشآموز داره، همه بچهها اهل مطالعه هستند، اما اگر كسي بخواد كتاب بخره يا عضو كتابخونه بشه، بايد بره جوانرود كه حدود 26 كيلومتر از روستامون فاصله داره.» مدرسه روستا هم كتابخانه كوچكي دارد اما ظاهرا كتابهاي آن به روز نميشوند: «مدرسه ما يك كتابخانه كوچك داره كه كتابهاي خوبي هم نداره. تابستان هم كه مدرسه تعطيل ميشه، ما نميتونيم از كتابخانه استفاده كنيم، الان در يكي از اتاقهاي زير زمين مسجد كتابخانه را درست كرديم و از روز يكشنبه قراره از كتابخانه استفاده كنيم.» با وجود دوري از امكانات و فاصله از مركز آروين كتابخوان با تجربهاي است و در طول روز يك زمان مشخصي را براي كتاب خواندن كنار ميگذارد: «در روز حدود سه ساعت و نيم كتاب ميخونم، بيشتر رمان و كتاب داستان دوست دارم اما كتابهاي تاريخي هم ميخونم. نخستين بار كه كتابي را به تنهايي خوندم، كلاس اول بودم، كتاب «وال كوچولو و پري دريايي» نخستين كتابي بود كه خودم خوندم، آخرين كتابي هم كه خوندم «دوچرخه سبز» بود كه يك رمان بود و چند روز پيش تمومش كردم.» آروين دوست دارد در آينده پزشك متخصص قلب شود: «چون بيشتر مردم روستاي ما از ناراحتي قلبي رنج ميبرن، نميدانم چرا؟» در روستاي بيوند بسياري از مردان روستا كولبري ميكنند، اما شغل بسياري هم دامپروري است، هر چند آروين ميگويد: «خيلي از مردم بيكار هستند.»
بچههاي بيوند سفلي حالا كتابخانهاي دارند كه تابستان امسالشان را حسابي پر ميكند، اشتياق خواندن را ميشود توي چشمهاي بچههايي كه خودشان كتابخانه شان را برپا ميكنند به وضوح ديد. بچههايي كه آرزوهايشان از جنس ديگري بود، ذوقشان هم از جنس ديگري است و دليل خوشحاليشان هم. وقتي كاربران توييتر از ويديوي آروين استقبال كردند، مينا كامران تصويري از آراس در حساب كاربرياش منتشر كرد و كنارش نوشت: «آقا آراس دانشآموز روشندل روستاي بيوند جوانرود قصد داره در دانشگاه تاريخ تمدن بخونه. كسي ميتونه براي ارسال كتاب به خط بريل كمك كنه.» و چيزي نگذشت كه حدود 50 جلد كتاب به خط بريل براي آراس به دست او رسيد، خانم كامران ميگويد: «خوشحالي آراس بعد از لمس كتابها غيرقابل وصف بود.» يكي از صدها نفري كه دست به كار شد تا بچههاي روستاي بيوند به آرزويشان برسند، فرزانه ابراهيمي، همسر زندهياد نادر ابراهيمي بود كه آثار ارزشمند اين نويسنده شهير را به كتابخانه روستا هديه كرد. اما شايد در روستاهاي ديگر آرزوهاي ديگري در دل بچهها باشد كه يك همت جمعي بتواند برآوردهشان كند. مينا كامران ميگويد: «پويش ايران من، در امر توسعه فضاهاي آموزشي فعال است. تمام هدف اين پويش كمك به ايجاد بسترهاي توسعه آموزشي و رسيدن به عدالت آموزشي در كشور به ويژه نقاط كمتر برخوردار و مرزي كشور است. و در همين راستا اگر مدارس و روستاهاي مناطق كم برخوردار طرحي براي بهبود و ارتقاي كيفيت آموزش داشته باشند، «ايران من» از اين طرحها حمايت خواهدكرد.»
بچهها اسم كتابخانهشان را گذاشتهاند «نيشتمان» اين نام در زبان كردي به معناي «سرزمين» است. و اين كتابخانه كه با مهر بسياري از مردم و همت و عشق بچهها برپا شده، سرزمين آگاهي مردم روستاي بيوند جوانرود است. سرزميني كه در آن ميشود دنياهاي بسيار ديگري را كشف و به آنها سفر كرد. شايد سالها بعد، قصه آروين و كتابخانهاش، درسي شود براي بچههاي اين منطقه، نوجواني كه ميدانست آگاهي ميتواند دنياي اطرافش را تغيير دهد.