آدمهاي جنگ مهربانتر از آدمهاي صلح هستند
خودتان چقدر منتقد كارهايتان هستيد؟
خيلي وقتها. گاهي از نوشتن يك سكانس با همه حساسيتهايي كه به خرج ميدهم، پشيمان ميشوم.
اخيرا اتفاقي در نشست خبري سريال «زير پاي مادر» افتاد كه از قضا درراستاي عصبانيتي است كه در سريال ديده ميشود، همان چيزي كه از مواجهه با آن بيزاريم. اين اتفاق را چطور ارزيابي ميكنيد؟
ما در كشوري زندگي ميكنيم كه ناچاريم سياستزده باشيم چون همه حق و حقوقمان را نميدهند. در روزهاي پيش از انتخابات ميديديم مشاوران فلان كانديدا به نامزدشان ميگفتند فلان تهمتي كه زديم چقدر به رايمان اضافه كرده است! جامعه هم به همين سمت گرايش پيدا كرده است. من در آن نشست نبودم اما ميدانم جلسه نقد و بررسي نبوده و جلسهاي براي خبررساني بوده است. خبرنگارهاي آن جلسه مهمان بودند. اتفاقاتي كه در آن جلسه افتاد نبايد در يك جلسه خبري ميافتاد. بعد از آن جلسه پستي را در اينستاگرامم گذاشتم با اين متن كه بهناز جعفري بودن سخت است و به واسطه آن خيليها به من حمله كردند. ماجرا اينطور بود كه كنفرانس خبري تمام شده بود و بهناز شروع ميكند به پرخاشگري بدون اينكه بداند جلسه نقد و بررسي نيست. اگر من بودم اين اتفاقها نميافتاد چون اين آدمها يك احساس احترامي برايم قايلند. من دلم ميشكند به آقايي با آن سن و سال بگويند شما انگار خماري! اما ميخواهم بگويم بهناز اين حرف را نزده است. اين حرفها فرمايشات آن داروهايي است كه او مصرف كرده بود. شما نميدانيد اماس چه معضلاتي دارد. من در پروژه ديدم. به همين خاطر ميگويم آن حرفها، فرمايشات قرصهاست. من از بيادبي او حمايت نكردم و تا آخر ماجرا هم پايش هستم. اتفاقا پاي كسي هستم كه با او قهرم. اگر از او حمايت نميكردم آن سعيد نعمتالله كه خودم ميشناسم نبودم. در نهايت عذرخواهي براي ميزبان است. ميزبان ميتواند دل شكسته آن آدم را به دست بياورد. من از تهيهكننده سريال ميخواهم از مهمانان آن نشست دلجويي كند. اما چيزي هم شنيدم كه در آن نشست گفتند ما شما را بهناز جعفري كرديم! اين حرفها هم به نظرم درست نيست. اگر قرار به اين ادعا باشد، تنها خدا ميتواند چنين ادعايي كند نه بنده او. الان اگر كار ما پربيننده شده مطبوعات براي ما كاري كردند؟ اگر كردند دمشان گرم، اگر هم نكردند كه هيچ. من فكر ميكنم خدا ميتواند اين ادعا را كند.
مديوم تلويزيون با سينما فرق دارد. رسانهها ميتوانند نقش موثري در حوزه سينما داشته باشند اما تلويزيون فقط به اقبال مخاطب بستگي دارد چون كافي است تلويزيون را روشن كنيد.
بله درست است. من هميشه در مورد حميد نعمتالله گفتهام مطبوعات نقش بسزايي درباره او داشتند. خود حميد يك كاريزماي عجيب و غريبي دارد. يك كمالگراي تنبل. اما مطبوعات در مورد آثار تلويزيون هم ميتوانند موثر باشند.
در همه اين سالها روندي كه داشتيد را دنبال كرديد، چه اتفاقي افتاده كه از ايدهآلهايتان كوتاه نيامديد؟
يكي از همكاران مطبوعاتي شما چند وقت پيش گفت من واقعا به ايمان تو غبطه ميخورم. دو چيز در زندگي من وجود دارد كه اجازه نميدهد حالم بد شود. نميخواهم سياستمدار شوم و اصلا چقدر بد است كه آدم سياستمدار شود حتي از نوع خوبش كه آقايان خاتمي و روحاني هستند، پس اين حرفها تبليغاتي نيست! من خدا را وقتي احساس كردم كه از او خواستم مادرم ششماه بيشتر زنده بماند و او ششماه بيشتر زنده ماند! من در زندگي خدا را دارم و همسر و دخترم را. اما دلم براي خيلي چيزها تنگ شده است. چرا بايد آدمهاي جنگِ جامعه ما از آدمهاي صلحش مهربانتر باشند؟ خيلي حرفها در دلم است كه نميتوانم بزنم چون زندانها به اندازه كافي براي همه جا دارد. روزي كه آقاي روحاني مورد تمسخر قرار گرفت من مورد تمسخر قرار گرفتم چون به او راي دادم. يك چيزي هم درباره تلويزيون وجود دارد كه همه بخش آن را سياستزده نكنيم. ما بخشي به نام نمايش داريم كه يك سري آدمهاي باشرف در آن كار ميكنند و يك سري هم سفارش ميگيرند. من هيچوقت سفارش نگرفتم چون سفارشپذير نيستم! هر كسي از «لبخند رخساره» خوشش نيامده من قول ميدهم در كار بعديام جبران كنم، اما واقعيتي وجود دارد كه تو نميتواني همه را راضي نگه داري. راضي كردن همه از اعتقادات آدم كم ميكند و شدني هم نيست. شايد به همين خاطر از ايدهآلهايم كوتاه نميآيم.