پژوهشي درباره نزول قرآن 8
آيتالله يدالله دوزدوزاني
از كلام برخي يا اغلب مفسران چنين بر ميآيد: كه اطلاق قرآن بر قرآن موجود (از سوره فاتحه تا پايان سوره ناس) حقيقي بود و به كارگيري لفظ قرآن براي يك سوره يا آيه يا بعضي از آن، مجازي است. اما بايد گفت حق چنين نيست، زيرا استعمال قرآن مثل استعمال ماء (آب) براي قليل و كثير، به گونه حقيقي است و گواه آن، لغت و گفته اصوليون است، ابوالبقاء در كلياتش ميگويد: «و في التلويح: هو (القرآن) في العرف العام اسم لهذا المجموع و عند الاصوليه و ضع تارة للمجموع تارة لما يعمّ الكلّ و البعض. فيكون القرآن حقيقه فيهما باعتبار وضع واحد».
صاحب معالم ميگويد: «والضمير في« انّا انزلناه» للسوره لا للقرآن، وقد يطلق القرآن علي السوره و علي الآيه، فان قيل يصدق علي كلّ سوره و آيه انها بعض القرآن بعض الشيء لا يصدق عليه أنّه نفس ذلك الشيء، قلنا: هذا انّما يكون فيما لايشارك البعض الكلّ في مفهوم الاسم كالعشره فانّها اسم لمجموع الآحاد المخصوصة، فلا يصدق علي البعض، بخلاف نحو الماء فانّه اسم للجسم البسيط البارد الرطب بالطبع، فيصدق علي الكل و علياي بعض فرض منه، فيقال: هذا البحر ماء و يراد منه مفهومه الكلي، و يقال انـه بعض الماء و يراد منه مجموع المياه الّذي هو أحد جزييات ذلك المفهوم. و القرآن من هذا القبيل فيصدق علي السورة انّها قرآن و علي بعض القرآن بالاعتبارين. علي انّا نقول أنّ القرآن قد و ضع بحسب الاشتراك للمجموع الشخصي وضعاً آخر، فيصح بهذا الاعتبار أن يقال السورة بعض القرآن». سيد مرتضي در «دررالقلائد» ميگويد: «قولهتعالي «القرآن» في هذا الموضع لا يفيد العموم و الاستغراق و انّما يفيد الجنس من غير معني الاستغراق.» چنان كه استعمالات قرآني و عرفي، نيز كلمات امامان (ع) همين مطلب را تاييد ميكند: «و اِذا قٌرِء القرآنٌ فستمعٌوا لهٌ» «و اذا قرأت القرآن ٌ جعلنا بينك و بين الذينّ لا يومنون بالاخره حجاباً مستوراً»98 «فقالو انا سمعنا قرآناً عجباً يهدي الي الرّشد فامنّا بِهِ.» در عرف ميگفتند: «أخاف أن ينزل
في القرآن؛ ميترسم درباره من قرآن نازل شود.» كه مقصود آيه يا سوره بود. نيز امامان ميفرمودند: «تستحب قراءه القرآن...؛ قرائت قرآن مستحب است...» كه باز مقصود فلان سوره يا آيه بود.
شروع وحي و نبوت: برخي معتقدند كه وحي و نبوت با آوردن قرآن و وحي توسط جبرييل آغاز شد، اما اخبار و روايات ميگويد كه در آغاز پيامبر در خواب، روياي صادقي را ميديد، آنگاه صداي جبرييل را ميشنيد، سپس به چشم او را ميديد. سه سال پيامبر بود بعد رسول شد. در «بحارالانوار» درجهها و مراتبي را براي بعثت پيامبر برميشمرد: نخست روياي صادقه. دوم: سه سال صداي جبرييل را ميشنيد اما وي را نميديد. جبرييل يكي بعد از ديگري بدو ميآموخت اما قرآن بر او نازل نميكرد. در اين مدت «بشير» بود و مبعوث براي امت نبود. چنان كه مجلسي اول ميگويد: ممكن است از اول بعثت تا زمان وفات كه 23 سال بود، در سه سال متوالي يا متفرق، قرآن نيامده باشد. سوم: وقتي 37 ساله شد، در خواب ميديد بدو «رسولالله» ميگفتند، اما باور نميكرد، تا يك روز كه بين كوهه گوسفندان ابوطالب را ميچراند، چشمش بر شخصي افتاد كه بدو «رسولالله» گفت. پرسيد: تو كي هستي؟ گفت: من جبرييلم كه خدا مرا فرستاده تا اعلان كنم تو رسولي. چهارم: پس از سه سال كه فقط صداي جبرييل را ميشنيد، ولي نميديد، در بيست سال بعد بدو وحي ميشد. تمامي روايات فوق دلالت دارد كه نبوت به تدريج حاصل شده است و زمان آن را پنجگونه برشمردهاند: 17 رمضان، 18 رمضان،
24 رمضان، 12 ربيع الاول و 27 رجب مشهور بين سنيان، رمضان است، اما بين شيعيان، 27 رجب. اردبيلي در «جامع الرّواه» ميگويد: «و بعث يوم السابع و العشرين من رجب وله أربعون» در «بحار الانوار» به نقل از «كافي» و «امالي» مفيد، چهار خبر با همين مضمون آمده، مشهور، بلكه اجماع و مسلم ميان شيعه همين رأي است. اما رواياتي نيز بر ضد آن وجود دارد، مثلا وقتي از امام رضا (ع) پرسيدند: چرا روزه فقط در ماه رمضان است، فرمود: چون قرآن در آن ماه نازل شده و پيامبر به نبوت مبعوث شده است. شيخ مفيد از جمله رخدادهاي 27 رمضان را «مبعث» ميداند، زيرا در اين ماه نزول قرآن آغاز شد. مرحوم علامه شعراني در حاشيه تفسير «مجمع البيان» گفته: مبعث در رجب نبود، بلكه همزمان با نزول وحي در ماه رمضان بوده است.
عدم ملازمت ميان نبوت و نزول قرآن:گفتهاند: نبوت با نزول قرآن محقق شده است. اين مطلب را در شأن نزول سوره علق گفتهاند، اما ميتوان گفت: چنان كه ممكن است نبوت مقرون با وحي باشد و ميتواند پيش از وحي نيز به آمدن جبرييل محقق شود، چنان كه نبوت موسي(ع) پيش از نزول تورات بود. به هر روي، دليلي بر ملازمت و مقارنت نبوت با وحي در دست نيست. حتي اخباري ميگويد: پيش از نزول قرآن، پيامبر مبعوث شده است. چنان كه اخبار پيشين دلالت داشت تا سه سال بر او وحي نشد و در دوران بيست ساله بعد، جبرييل بر او قرآن نازل كرد.
نتيجه: واژه «قرآن» بر آيه و سوره نيز اطلاق شده و ميشود و مشهور آن است كه بعثت در 27 رجب وبنا بر قولي در ماه رمضان بوده است؛ بنابراين ملازمي بين نبوت و نزول قرآن نيست و تفاوتي هم ميان انزال و تنزيل نيست. قرآن به روشني ميگويد: نزول وحي در ماه رمضان بود (شهر رمضان الّذي أنزل فيه القرآن) بنابراين دليلي بر نزول در ماه رجب موجود نيست، نيز دليل متقني بر نزول آن به يكباره بر قلب رسول خدا (ص) يا بر بيتالمعمور نيست، چنان كه تفاوتي ميان انزال و تنزيل نيست. پس بايد گفت: معناي «شهر رمضان الّذي أنزل فِيهِ القرآن» آن است كه شروع نزول وحي در ماه رمضان بوده و ملازمتي ميان نبوت و وحي نيست.
ظاهرا آيه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» آن نيست كه به تمامي در رمضان نازل شده، زيرا قرآن به سوره و آيه نيز اطلاق ميشود. ممكن است، بگوييم: تحقق نبوت در ماه رجب بود، ولي نزول پنج آيه نخست سوره علق، دو ماه بعد از آن يعني در ماه رمضان بوده است.