پاي صحبتهاي رضا عبادي، آخرين بازمانده هنر سراميكسازي در نطنز
قصه چندهزار ساله نقش و نگار
اگر بخوانيد حتما به نطنز مي رويد
گروه اجتماعي
كوچه آرام است و زير هرم آفتاب تيرماه لميده، گنبد آجري مسجد جامع نطنز با تمام راز و رمزش در انتهاي راه خودنمايي ميكند. درست در ميانه كوچه همهمهاي از دالاني تاريك و روشن به گوش ميرسد، بر پيشاني دالان تابلويي از كاشيهاي فيروزهاي نصب شده كه ميگويد اينجا «كارگاه سراميكسازي سنتي عبادي» است. سمت راست رديف ظروف فيروزهاي در قفسههاي باريك، رنگ و جلاي خاصي به كارگاه بخشيدهاند. سمت چپ پيشخواني كوچك براي حساب و كتاب با مشتريهاست، اما تمام خبرها در انتهاي كارگاه است، چرخ سفالگري، كورههايي كه هنوز كه هنوز است گرمايشان آثاري بديع را به درجه پختگي ميرسانند و كوزهها و ظرفهايي كه بدقلقي كردهاند و گرماي كوره را تاب نياوردهاند يا چرخ سفالگري ناموزونشان كرده اما استاد كارگاه كناري نگهشان داشته براي روز مبادا، روي پلههايي كه به انبار كوچك كارگاه منتهي ميشود، كاشيهايي چيده شده. مردي با موهاي سفيد بلند، با لهجهاي نزديك به لهجه اصفهانيها برايمان در مورد مواد اوليهاي كه با آنها كار ميكند توضيح ميدهد، كودكياش را در همين كارگاه گذرانده، شيطنتهايش چه كوزهها را نشكسته و چه فريادها كه از استادكار كارگاه كه پدرش بوده، بلندنكرده. كارگاه زياد بزرگ نيست، اما دنيايي را در دلش جاداده. دنيايي حرف و روايت و راز و رمز و فوت كوزهگري كه نسل به نسل در اين كارگاه كشف شده و تجربه شده و حالا از پس ساليان خودش را روي نقش و نگارهاي پررنگ و لعاب ظروف سراميكي كه مشتريهاي جهاني دارند نشان ميدهد. خريداران با وسواس به انتخاب مشغولند، مرد راه كوره باريك و بلندي را نشانمان ميدهد كه قدمتش به دوره قاجار باز ميگردد. از نقاشي روي كوزهها ميگويد و رنگهايي كه همه از مواد طبيعي تهيه ميشوند. اما قصهاي كه رضا عبادي با حوصله و صبر براي مراجعان كارگاهش تعريف ميكند، شنيدنيتر از اين حرفهاست. همين است كه وقتي كارگاه خلوتتر ميشود، مينشيند روي صندلي كوتاه پشت ميز طراحي و با صبر و حوصله دوباره از ابتدا برايمان تعريف ميكند، قصه خاندان عبادي را كه آثار سراميكيشان در نطنز و اصفهان و كاشان زبانزد بوده و حالا به گفته رضا عبادي «خارجيها بيشتر از ايرانيها كارهاي ما رو ميشناسند.» آثاري كه بارها مورد تقدير قرار گرفته و نشان درجه يك هنري دريافت كرده و چند سالي است كه شيوه سراميكسازيشان در فهرست آثار ناملموس ملي ثبت شده. بناي كارگاه هم از آنجا كه تنها كارگاه سراميكسازي سنتي باقي مانده در راسته بازار نطنز است در فهرست آثار ملي ثبت شده است.
كملطفيهاي ناتمام به هنرمندان
استادكار خوشروي كارگاه سنتي سراميكسازي، گله دارد از كملطفي مسوولان، مسوولاني كه هرازگاهي گذارشان به كارگاهش ميافتد اما وعدههايشان از در كارگاه بيرون نميرود و در همان دالان باريك كارگاه چندصد ساله سنتي ميماند: «من جواني و هستيام را براي اين كار گذاشتم، چون اين كار را دوست داشتم، اينجا كارگاه آبا و اجدادي ما است، اين هنر هم هنر مملكت ما است، ما ايستاديم با همه سختيها، خيلي ضرر داديم اما اين كار را كنار نگذاشتيم.» به سقف دود گرفته كارگاه اشاره ميكند (دودهايي كه از روزهاي دور كه كورهها هيزمي بودند روي ديوار كوره جا ماندهاند تا امروز كه كوره با نفت سفيد گرم ميشود) و ميگويد: «10 سال است كه ميراث ميخواد پشت بام كارگاه ما را سبكسازي كنه، اينجا مركز رفت و آمد توريستهاست، يك چنين كارگاهي با اين مشخصات در كل ايران نيست، اما كسي رسيدگي نميكنه. كل كارگاه ما 200 متر است هزينهاي ندارد كه بخواهند تعلل كنند، همه مسوولان هم براي بازديد آمدهاند و قولهايي دادهاند، آخرين بار هم استاندار اصفهان آقاي زرگرپور آمد براي بازديد از كارگاه ما، همان زمان هم مهمان آلماني داشتيم، همزمان با حضور استاندار، بخشي از خاك سقف ريخت روي صورت توريستها، آقاي استاندار قول بودجه دادند اما هنوز خبري نشده، هر مسوولي به كارگاه ما ميآيد ما در پذيرايي كم نميگذاريم برايشان، قولهايي ميدهند اما دريغ از كمترين حمايت و كمك به بهبود وضعيت كارگاه ما.» رضا عبادي موهايش را زير همين دالاني سفيد كرده كه اين روزها حال و روز خوشي ندارد، از سال 86 كه بنا ثبت ملي شد، مجوز هر گونه دخل و تصرف در بنا هم منوط شد به اذن ميراث فرهنگي، اما مديران ميراث توجه چنداني به وضعيت كارگاه ندارند: «سقف كارگاه امنيت نداره، چند بار وقتي اينجا توريست آمده بود، خاكهاي سقف ريخت پايين، اگر اتفاقي بيفته كي مسووله؟» استادكار سراميكسازي ميگويد اين كارگاه هفت نسل از خانواده عبادي را به خود ديده؛ حالا او ميراثدار هنر پدرانش شده و با هر سختي كه سرراهش بوده اين كارگاه چندصد ساله را سرپا نگه داشته.
رضا عبادي در سالهاي 61 و 62 هنرمند برگزيده شده است و گواهينامهها و تقديرنامههايش نشان ميدهند كه در هر جشنواره و نمايشگاهي كه شركت كرده مورد تقدير قرار گرفته، اما: «من نزديك به 60 سال سن دارم ولي هيچ مشخصه كاملي ندارم، درجهاي ندارم، من ميخواهم جواز كسبم را تمديد كنم، به عنوان يك هنرمند، بايد آقاي ايكس تاييدم كنه تا جواز كسب من در كارگاهي كه ثبت ميراث شده تمديد بشه. من كه 60-50 سال در اين كار هستم كه نبايد براي تمديد جواز از هفتخوان رستم بگذرم. الان براي تعمير سقف به من ميگن يك معمار بگير قرارداد ببند و رسيد بيار ما هزينهاي كه براي كارگاه كردهاي را پرداخت ميكنيم. من اگه پول داشتم كه 10 سال دوندگي نميكردم.» گلههاي استاد عبادي گله بسياري از هنرمندان صنايعدستي است كساني كه با تمام خدمتي كه به صنايع سنتي ايران ميكنند و با سختيها كنار ميآيند، حمايتي را كه شايستهشان است از سوي متوليان امر دريافت نميكنند: «كارهاي ما را در جهان بهتر از ايران ميشناسند. اگر همين هنر با اين مختصات در جاي ديگر دنيا بود جور ديگري با آن برخورد ميكردند. اما اينجا ما چه وضعيتي داريم؟»
كودكانههاي كارگاه كوزهگري
مي گويد متولد 1337 است و هفتمين نسلي است كه اين هنر را به ارث ميبرد. هرچند به گفته خودش فرزندانش هم به اين هنر علاقهمندند اما ترجيح دادهاند در رشتههاي ديگري تحصيل كنند و در كنار آن وقتي را براي هنر آبا و اجداديشان كنار بگذارند. از 5 سالگي پايش به كارگاه باز شده، با خردهكاري و گلبازي شروع كرده تا به امروز كه استادكاري شده و هر اثري از زير دستش بيرون ميآيد آدمها را مجاب ميكند به تمجيد و تحسين. پدرش محمد عبادي سال 58 از دنيا رفته و از آن سال به بعد رضا و عباس عبادي ميراثدار هنر پدر شدهاند. از كودكيهايش ميگويد و شيطنتهايي كه در كارگاه پدر داشتند: «روبهروي كارگاه ما كه حالا حوزه علميه شده، زمان كودكي ما دبستان سپهر بود. ساعتهاي تفريح از مدرسه فرار ميكرديم ميآمديم كارگاه، اما آموزگارها و مستخدمها چون آشنا بودند خيلي تنبيهمان نميكردند. تابستانها هم كه كامل در كارگاه بوديم. آن زمان فقط استادكارها پشت چرخ مينشستند، كسي اجازه نداشت پشت ميز نقاش يا چرخكار كارگاه بنشيند؛ اگر اين كار را ميكرديم كمترين تنبيهمان فلك بود. اين موضوع هم دليل داشت، هم به خاطر حرمت استادهاي كارگاه و هم به دليل اينكه هر استادي نقاشي و سرقلمش با ديگري فرق داشت.» اما در دنياي كودكي اين خط قرمزها معنا ندارد و ماجراجويي جسارتي به كودكان ميدهد كه ترس را فراري ميدهد: «وقتي همه ميرفتند ناهار بخورند، كليد را از جيب پدرمان برميداشتيم ميآمديم توي كارگاه يك چيزهايي ميساختيم؛ اوايل كه گلكاري بود، با گل يك چيزهايي درست ميكرديم و ميگذاشتيم جايي كه كسي نبيند تا خشك شوند. بعد كه خشك ميشد سمبادهكاري و لايه كاريشان را در حدي كه ديده بوديم و ياد گرفته بوديم، انجام ميداديم و نقاشيهاي كودكانه رويش ميكشيديم. چون بچه اوستا بوديم كارگرها هوايمان را داشتند، همين گلكاريهاي ما را لاي كارهاي اصلي كارگاه ميگذاشتند توي كوره ميپخت. و وقتي كارها از كوره بيرون ميآمد، ذوقي داشتيم كه نگو. گاهي براي كاري كه در كارگاه انجام ميداديم هفتهاي دوزار يا پنج زار به ما دستمزد ميدادند. همين مبلغ آن روزها براي ما خيلي بود، چند تا سرچوب و شكلات ميشد با اين پول خريد. بعد از آن سمبادهكاري و نقاشي را كمكم ياد گرفتيم و در طول سالها همه كارهاي مربوط به كارگاه را ياد گرفتيم و كارهاي بخشهاي مختلف را خودمان انجام داديم. حالا هم هرچه بلد بوديم به بچههايمان ياد دادهايم.» اما از قديم و ميان ضربالمثلها فوت كوزهگري يكي از رازهاي كارگاههاي سفالگري بوده، وقتي رضا عبادي از ياد دادن هنر اجدادش به فرزندانش ميگويد، در مورد فوت كوزهگري با خنده ميگويد: «فوت كوزهگري اسمش روشه ديگه، همه فوتها را كه نميشه ياد داد.»
خصوصياتي كه سراميكهاي كارگاه عبادي را
شاخص ميكند
گلدانهاي عتيقه در ميان آثاري كه نقوش تازهتري دارند، جلوهاي ديگر دارند. استاد عبادي ميگويد اينها يادگارهاي پدر هستند، نقوشي كه رويشان خورده با نقوشي كه امروز دستان رضا عبادي روي آثار ميزند از جهاتي متفاوت است، شايد سليقه بازار در نقوش رسوخ كرده و شايد هم چرخش قلم خاص استادها با هم فرق دارد، اما آنچه مشترك است، شيوهاي است كه از پس ساليان و بعد از تخريب تمام كارگاههاي سراميكسازي نطنز زنده مانده و براي نسل امروز روايتگري ميكند. اما خصوصيت بارز هنر سراميكسازي عباديها چيست؟ چه مشخصهاي ظروفي را كه از زير دست هنرمندان اين كارگاه بيرون ميآيد از تمام آثار مشابه متمايز ميكند؟ به گفته استاد عبادي: «كار ما با كل كاري كه در ايران انجام ميشه فرق داره، همدان و شهرضا و لالجين با گِل رُس كوزهگري ميكنند، اما بدنه و مواد اصلي كارهاي ما از سه نوع سنگ تشكيل ميشه كه از معادن اطراف نطنز استخراج ميشه، سنگهاي سيليس، كائولند و فلدسپات. اين سنگها را در گذشته با آسيابهاي دستي يا با پتك خرد ميكردند و آسياب ميكردند، اين كار آسيبهايي هم به دنبال داشت، گرد اين سنگها روي ريه تاثير منفي داشته، هرچند ميگفتن سركه بخوريد اين گرد و غبار رو از ريه ميشوره، اما همين كار هم آسيبهاي خودش را داشت. امروز ما سنگها را ميدهيم كارخانه برايمان هر كدام از سنگها را جداگانه پودر ميكند و ما خودمان اين پودر سنگ را با آب، سمق بادام تلخ و شوره جوترش مخلوط ميكنيم و گل كار را آماده ميكنيم، گل بايد يك ماه بماند تا جا بيفته، در گذشته گل را مدتي لاي نمد ميگذاشتند تا آماده كار بشه، اما الان ما گل را مدتي لاي پارچه ميگذاريم تا ناخالصياش از بين بره و بعد روي چرخ سفال شروع ميكنيم به ساخت كارها، چرخ كار ما هم برقي نيست، چرخ سنتي (پايي) است، با پاي راست چرخ ميزنيم و با پاي چپ ترمز، ظرفهايي كه مدور و گرد هستند، روي همين چرخ تراشكاري ميشه اما ظروف و گلدانهاي بزرگ را سه تكه ميسازيم. يكي تهي (قسمت ته جام يا گلدان)، يكي ميان دله (ميانه جام يا گلدان)، يكي دري (دهانه جام يا گلدان)، بعد از اينكه هر كدام از اين قطعهها جداگانه خشك شدند، با مقداري گل رقيق شده مونتاژشان ميكنيم و ميگذاريم خشك شود و وقتي كه خوب خشك شد، سمباده كاري ميكنيم.» بعد از سمبادهكاري است كه نوبت نقش زدن روي كار ميرسد، نقشي كه به گفته استاد عبادي كاملا ذهني است و رنگها و ابزاري كه آنها هم در همين كارگاه تهيه ميشوند و هيچ پايه شيميايي ندارند: «ابزارمان خيلي خاص نيست، خودمان درستشان ميكنيم، قلموهايمان همه دستساز است، اين قلمموها را از يال الاغ پير درست ميكنيم، چون بدنه كار ما زبر است، يال الاغ راحتتر ميتواند روي اين زمينه زبر حركت كند. رنگهايي هم كه استفاده ميكنيم معدني هستند، گرانيت پايه رنگهايي است كه استفاده ميكنيم. سنگ گرانيت را هم خودمان ميسابيم و پودر ميكنيم، بعد با صمغ بادام تلخ و آب مخلوط ميكنيم، يك بخشي از رنگهايمان را هم از آبرفت رودخانهها تهيه ميكنيم. رنگ روغني و شيميايي در كار ما به هيچ عنوان استفاده نميشود.» يكي از نقشهايي كه در سفالينههاي نطنز خود نمايي ميكند، نقش خرگوش و آهوست كه در مجموع با نام شكارگاه شناخته ميشوند: «نقشهاي روي كارها خيالي است، الگو و شابلون نداريم، به همين خاطر نقش تكراري نداريم، اين روزها البته نقاشي اسليمي و هندسي بيشتر كار ميكنيم. اما نقش خرگوش از قديمالايام روي كارهايي كه در نطنز تهيه ميشد بوده، علتش هم اين است كه اين منطقه شكارگاه شاه عباس بوده و نقش شكارگاه از همان زمان روي سفالها و سراميكهاي نطنز باقي مانده.»
اما منحصر به فرد بودن سراميكسازي عبادي به همين جا محدود نميشود: «يكي ديگر از ويژگيهاي كارهاي ما كندهكاري روي ظروف سراميك است. كندهكاري را ما قبل از پخت كار انجام ميدهيم، طرحها را روي كاري كه هنوز داخل كوره نرفته نقاشي ميكنيم و اطرافش را با سوزن و سنجاق خالي ميكنيم، طوري كه نه خطوط جدا ميشوند و نقوش به هم ميريزند و نه ظرف سوراخ ميشود.» حالا كارها آمادهاند براي چيدن در كوره، رضا عبادي كفش از پا ميكند و براي اينكه نحوه چيدن كارها را در كوره نشانمان دهد، از دهانه تنگ و كوچه كوره ديواري وارد ميشود، كورهاي كه 4 متر ارتفاع و يك متر قطر دارد و نزديك به 300 قطعه سفالينه را در خود جا ميدهد، استاد عبادي در ميان كوره كه ميايستد ابعاد كوره بيشتر خودش را نشان ميدهد، يك حركت اشتباه مساوي است با هدر رفتن تلاش يك ماهه استاد كاري كه گل را آماده كرده و چرخ كاري و سمبادهزني كرده و بعد هم با دقت و وسواس روي كار نقش زده است، طبقات در هم فشرده كوره پر است از سفالينههايي كه قرار است به درجه پختگي برسند: «كورههاي ما همان كورههاي سنتي هستند، ميراث قدمت اين كارگاه را 300 سال تخمين زده اما من كه نسل هفتمي هستم كه در اين كارگاه كار ميكنم، ميگم قدمت بيشتري داره. قديمها اين كورهها با هيزم و بته ميسوختند و حالا با نفت سفيد. از ابتدا تا انتهاي كار ما براي آماده كردن اين بارها حدود 45 روز طول ميكشه. در اين كارگاه در حال حاضر دو تا كوره بزرگ داريم كه يكي 300 قطعه ظرفيت دارد و يكي ديگر 200 قطعه و كورههاي بيرونيمان حدود 100 قطعه. كورههاي بزرگمان 4 متر بلندي و يك متر قطر و از چهار جهت هم دودكش داره، بايد وارد كوره بشيم و در 5 طبقه آن، بارها را بچينيم. يك نفر وارد ميشه و يك نفر هم از بيرون بار را تحويلش ميده. كوره به قدري كوچيكه كه با سر وارد ميشيم و با پا ميآييم بيرون. من اين كار رابا تمام سختيهايش دوست دارم، وقتي داخل كوره ميرويم، 11-10 ساعت با اعمال شاقه در كوره هستيم. درجه و ترموكوبل براي تعيين حرارت كوره نداريم، بر اساس سابقه ذهني و تجربهمان درجه كوره را تعيين ميكنيم. سه مرحله در سه نوبت بارها پخت داده ميشن و در مجموع سه هزار درجه حرارت ميبينند. مرحله اول پخت بدنه است، كوره 10 ساعت ميسوزه، وقتي به درجه مورد نظر رسيد، كوره را خاموش ميكنيم و 5 روز صبر ميكنيم. بعد از 5 روز كارها از كوره بيرون ميآيند و نقاشيشان انجام ميشه، وقتي نقاشي و رنگآميزي كرديم، دوباره كارها ميروند در كوره، به اين مرحله ميگوييم «خام پخت» شدن. مرحله بعدي لعابكار است، با همان ترتيب كارها از كوره بيرون ميآيند، يك لايه لعاب روي كار قرار ميگيره كه 50 درصد از تركيبات بدنه اوليه است، 50 درصد هم از بلور و شيشه است، اين مواد را آسياب ميكنيم. پودر به دست آمده را در تغارهاي قديمي با آب و صمغ بادام تلخ مخلوط ميكنيم، حالت دوغ آب پيدا ميكند، اين محلول را با كاسه روي كار ميريزيم، اين لعاب كل نقاشيها را ميپوشونه. براي مرحلهاي كه لعاب ميديم يك بار ديگر كارها در دماي 1200 درجه در كوره قرار ميگيرند. در اين دما لعاب روي كار مثل روغن ذوب ميشود و اضافات آن جدا ميشه، بعد كوره را خاموش ميكنيم. و 15 روز كارها را به حال خود ميگذاريم.» بعد از تمام اين مراحل كه هر كدام به نوعي سختيهاي خود را دارند، ممكن است نتيجهاي كه از كوره بيرون ميآيد نتيجه مطلوب نباشد: «از قديم استادهاي ما ميگفتند كوره آب است و آتش. كار ممكنه تو كوره خراب بشه، گاهي پيش مياد كه كار تو كوره خراب ميشه يا ميچسبه يا ترك ميخوره. گاهي هم وقتي كار سالم بيرون مياد ممكنه از دستمون بيفته آسيب ببينه اگر كوزهاي از دستم بيفته طبيعيه خيلي ناراحت ميشم، اما از طرفي هم وقتي كوره رو ميچينيم و دو تا كار خيلي خوب بيرون مياد، خيلي خوشحال ميشيم.»
استاد عبادي بعد از توضيح در مورد مراحل تهيه كار از همهفن حريف بودن استادكاران كارگاه سراميكسازي ميگويد: «كسي كه ميخواهد اين كار را انجام دهد بايد با 50 رشته هنري آشنا باشه. بايد از سنگ و كانيشناسي سررشته داشته باشه، نقاشي، رنگكاري و چرخكاري و كندهكاري و سمبادهكاري و خيلي هنرهاي ديگه و در مرحله آخر پول گرفتن از مشتري.» و بعد از گفتن جمله آخر صداي خندهاش زير طاق كارگاه تاريخي بازار نطنز ميپيچد. مسجد جامع و چنار تاريخياش در انتهاي كوچه مامن عابران و گردشگران شدهاند، استاد عبادي ميهمانان كارگاهش را تا دم در بدرقه ميكند و در مورد بازاري ميگويد كه روزگاري پر بود از كارگاههاي سراميكسازي و خراطي، اما اين روزها در رخوتي فرو رفته و تك و توك كارگاهي باقيمانده كه تهمانده صنايع دستي نطنز را زنده نگه داشتهاند. كارگاههايي كه سايه سنگين كملطفيها صاحبانشان را هر روز بيانگيزهتر ميكند براي ادامه كار و احياي هنرهاي سنتي ايران.