ادامه از صفحه اول
تهران «انسانمحور»
ميليونها شهروند در فضاي مجاور هم زندگي ميكنند بيآنكه يكديگر را بشناسند، تماس مابين تهراننشينان زودگذر، جزيي و غيرشخصي است. در برنامهريزي شهري بايد به نيازهاي رواني، محيطي، اجتماعي و اقتصادي و حتي ورزشي همچون رضايت شادماني، امنيت، دسترسي به خدمات، هويت اجتماعي و... توجه داشت و بهتر است جناب شهردار در بدو ورود با كمك ساير نهادها و چه بهتر با هدايت خود شهردار به تامين آسيبهاي اجتماعي و كيفيت زندگي شهري اهميت فوقالعادهتري دهد. قطعا دسترسي به خدمات اوليه هيچ كس را ناچار به تكديگري، اعتياد يا كودكآزاري و بيخانماني نميكند. شايد آقاي دكتر نجفي در نخستين قدم با اصلاح قوانين و كمك و ياري گرفتن از پارلمان و همراهي دولت و استانداري تهران و دستگاه قضايي و همچنين نهادهاي خيريهاي، قرارگاه اجتماعي تهران را شكل دهد. نهادي كه جاي آن در شهر تهران خالي است. اينچنين كيفيت زندگي شهري در تهران رو به بهبود ميرود، حكمراني شهري بازدهي بهتري خواهد داشت و «آرامش» و «آسايش» در شهر انسانمحور جايگاه خود را مييابد.سالها پيش فيلمي ساخته شد كه فيلم با جملهاي از كتاب آثارالبلاد اثر زكريا محمد قزويني در قرن هفتم هجري آغاز ميشود: «تهران روستاي بزرگي در حوالي شهر ري است كه باغها و درختان ميوه فراوان دارد. ساكنان آن در سردابهايي زندگي ميكنند كه به لانه مورچگان ميماند. ميوههايشان نيكو و فراوان است و به ويژه اناري دارند كه در هيچ يك از شهرها نظيرش يافت نميشود. اما امروز تهران ديگر انار ندارد، خانه مورچگان در شهر مدرن و بزرگ شده خاطرهاي بيش نيست. بله، اين است تمام قصه امروز شهر تهران. شهر تهران امروز به راستي و درستي آرامش و آسايش ميخواهد، منتظر بايد ماند.
نسخه شفابخش براي اصولگرايان
امروزه جامعه، تغييرات زيادي كرده و مسلمان واقعي بايد ضمن حفظ اصول و مباني اعتقادي خود، در مورد اين تغييرات، نظريهپردازي كند، اما اصولگرايان جامعه ما، در مقابل تغييرات رو به رشد، مقاومت ميكنند تا اينكه تغييرات روز به روز، خود را به آنها تحميل كند.
2- اصولگرايان، سالها در رسانههاي خود دميدند كه يكپارچه و متحد هستند و ضمن سخن گفتن از زبان مردم، خود را تنها جناح دلسوز جامعه قلمداد كردند. در صورتي كه در دو دهه گذشته، براي مردم ثابت نشد كه اصولگرايي يعني دلسوزي و توانايي بيشتر. اگر اين ادعاي مدعيان اصولگرايي در جامعه جا ميافتاد، هيچگاه در ميدان رايگيري از مردم، شكست نميخوردند. در انتخابات 76 و 80، اصولگرايان شكست خوردند، در مرحله اول انتخابات 84، اصولگرايان از 27 ميليون راي فقط 11 ميليون راي به دست آوردند. در مرحله دوم كه رقابت بين احمدينژاد و هاشميرفسنجاني بود، احمدينژاد پيروز شد. علت آن هم اين بود كه هاشميرفسنجاني نتوانست براي بدنه اصلاحطلبان ثابت كند كه اصلاحطلب است و لذا به رياستجمهوري نرسيد. انتخابات رياستجمهوري 92 و 96 هم كه اصولگرايان يكسره شكست خوردند.
از طرفي با روي كار آمدن احمدينژاد، اختلافات درونگروهي اصولگرايان از خفا به درآمد و رسانهاي شد. با توجه به سابقه اصولگرايان در 20 سال اخير، درد مزمن اختلاف، درمان نشده و تا اين درد را نشناسند، درمان نميشود.
3- يكي ديگر از گرفتاريهاي اصولگرايان كه آنان را زمينگير كرده است، فقدان يك ليدر سياسي - مذهبي قوي در ميان خودشان است. تا چند سال قبل، بخش مهمي از اصولگرايان، آيتالله مهدوي كني را رهبر جناح خود ميپنداشتند و از او الهام ميگرفتند. اگرچه با ورود احمدينژاد به ميدان رقابت سياسي و پيش آوردن چهرههاي ديگري – همچون مصباحيزدي - در موضع رهبري خود، از اهميت و شان مهدوي كني در ميان بخشي از جناح راست كاسته شد، اما باز هم شيخوخيت آن مرحوم تا زمان فوتش باقي ماند. پس از رفتن آيتالله مهدوي كني، اصولگرايان نتوانستند جايگزيني براي وي پيدا كنند. لذا فقدان يك رهبر وليدر قدر قدرت، اين جناح سياسي را رنج ميدهد.
بديهي است اگر اين درد بر طرف شود و اصولگرايان به يك ليدر مقتدر و پرسابقه و انديشمند و متعادل برسند و بر او تكيه كنند، به مرور جايگاه آنها در ميان مردم بازسازي ميشود و همچون يك جناح آبرومند در جامعه براي رسيدن به قدرت، به رقابت با جناحهاي ديگر برميخيزند و اگر مردم به آنان اقبال نشان دادند، صاحب مديريتهاي اجرايي و تقنيني خواهند شد.
يك رهبر معتدل، متفكر و زمان شناس، اصولگرايان را وا ميدارد كه از پوسته پيشين درآيند و به روز شوند و از تفرقه دست بردارند و به يكپارچگي برسند.
با توجه به شخصيت علمي و سياسي و سابقه اجرايي حجتالاسلام والمسلمين شيخ علي اكبر ناطق نوري كه به دليل منزلت شيخوخيت و پيشينه علمي او در حوزه علميه، بهتر است به او آيتالله ناطق نوري گفته شود، پيشنهاد ميشود، حضرت ايشان از طرف فرهيختگان و بلند پايگان اصولگرا، به عنوان پيشواي پيشكسوت جناح اصولگرا معرفي گردد و به احزاب و گروهها و افراد اصولگرا بقبولانند كه درمان دردهاي رو به تزايد اين جناح سياسي كشور، با مقبوليت، مديريت و تدابير هوشمندانه اين پهلوان با كياست، درمان ميشود. سابقه تحصيل و تدريس در حوزه علميه قم، سابقه مبارزات اسلامي و همراهي شجاعانه با رهبر فقيد انقلاب در دوران نهضت اسلامي، اخلاق و رفتار پسنديده و تجربه و شان سياسي او، در مقايسه با ساير علمايي كه داراي وزن و منزلت مقطعي در ميان اصولگرايان هستند، نشان از اين است كه آيتالله ناطق نوري، يك سر و گردن از آنان رفيعتر است. هر چند اين اصولگراي معتدل و متين، اخيرا گفته است: «اگر از مسووليتها كنارهگيري ميكنم، دليل اصلي آن باز گذاشتن ميدان براي نسل جديدتر است.» (روزنامه شرق 12/5/96)، اما ايشان هرگز احساس مسووليت خود را از سامان دادن به يك جناح سياسي موثر در جامعه، كمرنگ نميكند، چراكه ايشان ميداند افرادي با 20 سال بزرگتر از ايشان همچنان با سماجت، در حاكميت ايران فعال هستند. اميدوارم مشاهير اصولگرا اين پيشنهاد دلسوزانه را با طيبخاطر بپذيريد.