• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3879 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۳ مرداد

نگاهي به زندگي و انديشه‌هاي اسوالد هنفلينگ

بر خلاف آب

هانس يوهان گلوك ترجمه‌ غزاله حجتي

 

 

اسوالد هنفلينگِ فيلسوف (متولد 21 دسامبر 1927)، كه در 25 اكتبر 2005، در هفتادوهفت‌سالگي درگذشت، كتاب‌هاي مهمي در باب مسائلي، از منطق گرفته تا زيبايي‌شناسي، نوشته است. اما شايد بهترين يادمان او نقشي باشد كه در بنا كردن دوره‌هاي فلسفه دانشگاه اُپن (اُپن يونيورسيتي) داشت. او زندگي فكري نسل‌هايي از دانشجويان را از طريق مواد درسي فوق‌العاده روشن و تدريسِ الهام‌بخشش غنا بخشيد. هنفلينگ، مانند بسياري از دانشجويان اُپن يونيورسيتي ديرهنگام و به شكلي غيرمستقيم وارد فلسفه شد. او در خانواده‌اي يهودي در برلين به دنيا آمد. در 1939، پنج ماه پس از شب شيشه‌هاي شكسته، از طريق «نقل و انتقال كودكان» كه هزاران نوجوان يهودي آلماني را از دست نازي‌ها نجات داد او را به انگلستان فرستادند. والدينش پس از سفري پُرماجرا در سيبري، به فلسطين رسيدند، اما هنفلينگ فقط چند سال پس از جنگ آنها را ديد. در اين فاصله، او در بِدفُرد پرورش يافت و وقتي به علت ابتلا به مخملك در بيمارستان بستري بود، با خواندن داستان‌هاي طنز انگليسي ياد گرفت. پس از ترك مدرسه در 1941، 25 سال را به كار تجاري گذراند. در ابتدا پادو بود و در پايان موسسه كاريابي خودش را داشت. در 1954، با يك معلم هنر به نام هِلگا وايزراك ازدواج كرد كه خود، همچون هنفلينگ، پناهنده‌اي اهل برلين بود. كار تجاري موفق بود ولي مشوق‌هاي فكري كافي در خود نداشت. هنفلينگ ديپلمش را گرفت و در 1963 در دوره شبانه پاره‌وقتِ فلسفه در كالج بِركبِك دانشگاه لندن ثبت‌نام كرد. در دوره كارشناسي شاگرد اول بود و در 1971 دكترايش را زيرنظر ديويد هملين به پايان رساند. پيش از آن، كار تجاري‌اش را رها كرده بود و در اُپن يونيورسيتي فلسفه درس مي‌داد. هنفلينگ، عضو موسسِ گروه فلسفه و ظاهرا بهترين فلسفه‌نويسي بود كه تاكنون از دوره‌هاي آموزش از راه دورِ اُپن يونيورسيتي يا هر دانشگاه آموزش از راه دور ديگري فارغ‌التحصيل شده است. مانند بسياري از مهاجران آلماني‌زبان، او از سبك انگليسي شفاف و روشن تمجيد مي‌كرد. يك بار به اليزابت انسكم گفت تعجب مي‌كنم چرا ويتگنشتاين به آلماني نوشتن ادامه داد. انسكم، كه فكر مي‌كرد هنفلينگ انگليسي است، جواب داد فقط كسي مي‌تواند چنين سوالي بپرسد كه نمي‌تواند آثار ويتگنشتاين را به آلماني بخواند. هنفلينگ جواب داد «اما من آلماني‌ام». علاوه بر اين، هنفلينگ مي‌توانست انديشه‌هاي بسيار پيچيده را به شيوه‌اي قابل فهم و جذاب عرضه كند، بي‌آنكه آنها را ساده يا پيش‌پاافتاده جلوه دهد. هنفلينگ به مدرس ارشد، دانشيار و در نهايت در سال بازنشستگي‌اش، 1993، به استاد صاحب كرسي ارتقا يافت. او براي تدريس به دانشگاه‌هاي مختلفي در بريتانيا و خارج از آن دعوت مي‌شد و تا زمان مرگش به تدريس فلسفه در آكسفورد ادامه داد، يعني جايي كه در آن اقامت گزيده بود.  او از راست‌كيشي و مُد بيزار بود و سرسختانه خود را به سرراست سخن گفتن و انديشيدن متعهد كرده بود. او هرگز شانه خالي نمي‌كرد از زير بار طرح پرسش‌هاي دشوار، دفاع از ديدگاه‌هاي غيرمنطبق با مُدِ روز و رسوا كردنِ تظاهرهاي فكري، به گونه‌اي كه گاهي هم به نحو آرامش‌بخشي سرراست بود، هم به نحو رندانه‌اي ظريف. در عين حال، هنفلينگ تجسم اعتدال و رواداري بود. كوشش‌هاي فلسفي‌اش به او آموخته بود كه آنچه براي ما بديهي است ممكن است اصلا براي ديگران بديهي نباشد. بدين‌ترتيب، انسانيتي ژرف بر رفتار و ديدگاه‌هاي شخصي هنفلينگ حاكم بود كه در ژرفا كم از انسانيت حاكم بر تاليف و تدريس فلسفي‌اش نداشت. تظاهر و خودپسندي در او در پايين‌ترين حدِ ممكنِ تصور بود. اين شايد توضيح دهد كه چرا، حتي نمايندگان جرياني كه او اغلب برخلافش شنا مي‌كرد، با او چنان با احترام و علاقه برخورد مي‌كردند. همسر و دو دختر هنفلينگ ياد او را همچنان زنده نگه مي‌دارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون