فئوداليسم ايراني: سامانه اجتماعي خودبنياد بومي
جواد لگزيان
اين كتاب جستاري است درباره ساختار اقتصادي و سياسي ايران در دوران چيرگي خلافت عربي و دوران چيرگي مغولان. اين كتاب بر پايه نگرش اقتصاد سياسي و گفتمان متدولوژيك «شيوه توليد» نوشته شده و در پي نشان دادن آن است كه ساختار اقتصادي يا شيوه توليد چيره در ايران از دوران هخامنشيان تا آستانه برآمدن صفويان و به ويژه در دوران خلافت، يك شيوه توليد فئودالي يا زمين دارانه بوده است. فزون بر آن، كتاب با گواه گرفتن كاركردها و روندهاي سياسي و اقتصادي اين بازه زماني، نشان ميدهد كه شيوه توليد فئودالي يا زميندارانه در ايران، يك سامانه اجتماعي خودبنياد بومي است كه براي اثبات خود، نيازمند و وامدار اروپا يا هيچ جاي ديگر جهان نيست. شيوه توليد، مفهومي برخاسته از پارادايمهاي انديشگي ماركسيسم و يك متدولوژي شناخت در اين دستگاه انديشگي است. اما برداشتي كه در كمابيش 150 سال گذشته از اين مفهوم نزد بيشتر روشنفكران و كنشگران اجتماعي هوادار ماركس وجود داشته، شايد اكنون تا اندازهاي كهنه و ناكارآمد به نظر آيد و نياز به بازسازي داشته باشد. با اين همه، نگارنده اين كتاب «محمد رحمانزادههروي» بر آن است كه «گفتمان شيوه توليد» با اينكه يك متدولوژي برخاسته از ماركسيسم است، اكنون ميتواند كاركرد و كاربردي فراتر از تنها يك مفهوم ماركسيستي داشته باشد. از نگاه اين نگارنده، در دنياي آشفته كنوني كه بسياري از جامعه شناسان و سياست ورزان همچون يك ژورناليست به رويدادها نگاه و تحليلهاي يكباره مصرف توليد ميكنند،
به كارگيري متدلوژي شيوه توليد ميتواند دامنه ديد را گسترش دهد و تحليلهاي بنيادي را جايگزين تحليلهاي سوادگرانه و بازاري سازد. نگاه به جامعه از دريچه دگرگونيهاي
برون ذهني و زيستمايههاي اجتماعي، هسته كانوني اين رويكرد است. اين رويكرد يك متدولوژي فراگير شناخت دگوگوني كلان اجتماعي را نه تنها برپايه نمودهاي آني و گذرا كه بيشتر برپايه دگرگوني در ريشهها بررسي ميكند. در اين متدلوژي، زيست مايههاي خودبنياد زندگي اقتصادي
آدمي زاد سرچشمه همه دگرگونيهاي تاريخي و تا اندازه بسيار نشاندهنده برآوردي گرچه كمرنگ از روند دگرگونيهاي آينده است؛ از اين رو، اگر به اين متدلوژي همچون يك آيين خشك ننگريم، ميتواند به ما كمك كند تا در شناخت جهان از رويه به ژرفا گذر و به جاي شكار سايهها، فرصتهاي واقعي را شكار كنيم. براي اين كار، شرط نخست آن است كه خود اين متدلوژي نيز همچون يك ابزار شناخت، با نيازها و واقعيتهاي زمان خويش سازگار و به روز شود. نگارنده كتاب به سهم خود و در جاي ديگر در اين راه تلاش كرده و دست كم براي بخشي از پرسشهاي كهنه در زمينه چرايي و چگونگي دگرگونگيهاي اجتماعي، پاسخي نو يافته است كه شايد كساني و به ويژه بخشي از هواداران آييني ماركس نتيجهگيريهاي آن را نپسندند. چارچوب انديشگي نويسنده در نوشتن اين كتاب همان چارچوب جهان شناسانه ماركس در زمينه دگرگونيهاي اجتماعي است؛ در عين حالي كه تلاش كرده است با ديد خود به رويدادهاي سياسي و اقتصادي تاريخ نگريسته و به واشكافي بپردازد.
اين كتاب در 5 فصل ساماندهي شده است:
فصل اول به عنوان «نگاهي مفهومي به ساختار اقتصادي و شيوههاي توليد»، به واشناسي كوتاه و فشرده مفهوم شيوه توليد ميپردازد.
در فصل دوم با نام «شيوه توليد زمين داري در ايران، از هخامنشيان تا عربها، تلاش شده تا نشان داده شود كه «سامانه زمين داري» يا چيزي كه اروپاييان به آن «فئوداليسم» گفتهاند، يك نهاد تاريخي خودبنياد و اصيل در ايران از دوران هخامنشيان تا هنگامه يورش عربها به ايران و نيز كشورهاي تاريخي يكجانشين خاور گيتي است.
در فصل سوم با نام «فرمان روايي سياسي در ايران دوران خلافت عربي»، به روند و چگونگي سقوط شهرهاي ايراني
پرداخته و همزمان با نشان دادن دگرگوني در روبناي شيوه توليد زمين داري در ايران، ساختار فرمانروايي عربها در ايران و ساختار دولتهاي بومي ايراني تبار در اين فصل بررسي ميشود.
فصل چهارم، با عنوان «بنمايههاي اقتصادي ايران در دوران چيرگي خلافت»، بن مايههاي اقتصادي سامانه زمين داري ايران مانند خراج، جزيه و اقطاع بررسي ميشود. در اين فصل همچنين با بررسي ساختار اقتصادي شهرهاي نمونه ايران زمين و ميزان خراج هر شهر يا استان، نمايي از ساختار اقتصادي و تكامل شيوه توليد زمين داري در استانها و شهرهاي گوناگون ايران دوران خلافت نشان داده شده است.
در فصل پنجم با نام «ساختار سياسي و اقتصادي ايران در دوران ايلخانان مغول»، پس از بررسي پيشينه مغولان و تركان به واشناسي چرايي و چگونگي يورش مغولان به ايران پرداخته است. همچنين، آغاز ورود بن مايههاي قبيلهاي در روبناي شيوه توليد زمين داري ايران در دوران ايلخانان، در اين فصل بررسي ميشود. به نظر نويسنده اين بنمايههاي قبيلهاي كه ريشه آن به دوران سلجوقيان برميگردد، در دوران مغولان رشد كرد و حتي تا انقلاب مشروطيت اثري جدي بر دگرگونيهاي اجتماعي و رشد كمجان بورژوازي ايران داشت. با توجه به رشد نظام فئودالي در اروپا از آغاز سده يازدهم ميلادي، در اين فصل ريشههاي اقتصادي سيستم زمينداري ايران و فئوداليسم در اروپا نيز با هم مقايسه شدهاند. «نگاهي تازه به شيوه توليد زمينداري در ايران از آغاز تا دوران مغولان» كتابي است نوشته محمد رحمانزاده هروي در 459 صفحه كه از سوي نشر اختران منتشر شده است.
دريچهاي بر درك بعد چهارم
اين كتاب شامل چند مصاحبه با پروفسور اليويه كستادوبروگاد در راديوي داخلي فرانسه است. اليويه كستادوبروگاد، فيزيكدان و مدير اسبق مركز ملي تحقيقات علمي در فرانسه، از معروفترين و برجستهترين فيزيكدانان فرانسوي در قلمرو نسبيت و فيزيك كوانتومي و فيلسوفي متبحر و شاگرد و همكار لويي دو بروي است. تخصص اصلي او در زمينه «زمان و فيزيك» و «فرضيه انفورماسيون- نگانتروپي» است. دوبوگار، رساله دكتراي خود را در سال 1940 در زمينه نظريه الكترون دايرك نوشت و بعدها به ديدگاه مهمي درمورد «نسبيت و فيزيك كوانتوم» دست پيدا كرد. او مقالههاي بسياري درمورد چرخش اينرسي نوشت و سپس آزمايش جديدي را براي اندازهگيري قطبشهاي دو فوتون همبسته كه ناشي از يك آبشار اتمي است، ارايه داد. او با طرح مباحثي در زمينه ارتباط بين پديدههايي همچون فضا-زمان، فراروانشناسي و تله پاتي، ماوراءالطبيعه، ماده و پادماده و انرژي و امواج، فيزيك كوانتوم و تواناييهاي ذهن بشر در پيشبيني و الهام و حتي امكان خم كردن ميلهاي با قدرت ذهن و نظاير آنها ادعا ميكند كه تضادي بين متافيزيك و فيزيك نوين وجود ندارد. او يكي از پايه گذاران «روانشناسي و فيزيك» است. از جمله نظريههاي او ميتوان به «نظريه نسبيت محدود» اشاره كرد. كتاب فوق، از بسياري از ناشناختهها پرده برميدارد و افق درك خواننده را در پهنه بزرگترين فضاها گسترش ميدهد و چشم او را به درك بعد چهارم روشن ميكند. اين اثر، قصد دارد بين علوم محض، به ويژه فيزيك كوانتومي و نسبيت و حساب احتمالات و علوم ماوراءالطبيعه يا متافيزيك و فراروانشناسي و امثال آنها پلي ارتباطي ايجاد كند. مسائل مطرح در اين كتاب مسائلي است كه طي سالهاي متمادي و به ويژه در عصر حاضر هميشه مورد بحث بوده است. البته اين اثر، قصد ندارد دو مبحث فيزيك و متافيزيك را يكي كند بلكه ميكوشد ثابت كند كه اين دو ميتوانند مكمل يكديگر باشند و از اين رهگذر جرقه انديشه نويني را در ذهن خواننده بزند تا به ارتباط ميان تواناييهاي فراطبيعي ذهن بشر و دنياي مادي پي ببرد.
از نيايش تا فيلسوف
اصطلاح نيايش فيلسوف، در نگاه نخست متضاد به نظر ميرسد ولي «تامل فلسفي، عظمت هستي را هويدا ميسازد و نتيجه اين تامل، پي بردن به عجز و حقارت خود نسبت به عظمت هستي است. در اين نوع ادراك، فيلسوف مضطرب ميشود و از سر دردمندي به نيايش ميپردازد.» مولف، در مقدمه خويش مينويسد «هدف از انتخاب عنوان كتاب اين است كه فيلسوف براي درك حقيقت جز به پاي تواضع و نياز و نيايش در برابر عظمت هستي و جلال حق نميتواند قدم گذارد.» اين كتاب، سلسله مقالاتي است كه هر كدام در مكانها و مناسبتهاي گوناگون به نگارش درآمده و در يك فاصله زماني بيست و پنج ساله در برخي از كتابها و نشريات ادواري به چاپ رسيدهاند. بنابراين نميتوان انتظار انسجام و هماهنگي كامل از آن داشت؛ ولي به نظر مولف آنچه نوعي وحدت و انسجام تقريبي را به كتاب باز ميگرداند همان انديشه و تفكر فلسفي است. كتاب نيايش فيلسوف مجموعا در بردارنده 27 مقاله است كه مهمترين عناوين آنها به ترتيب عبارتند از: «نيايش فيلسوف» : «نگاهي بهشرح فصوص الحكم جندي»؛ «بررسي آرا و نظريات احمد حميدالدين كرماني» ؛ «بحث و بررسي سه مساله فلسفي از خواجه نصير تا ملاصدرا» : مسائلي چون توقف شيء بر نفس پيرامون عليت متقابل زمان و حركت، حامل امكان وجود نفس حامل امكان عدم آن نيز هست، بحث منشا كثرت در ذات صادر اول؛ «شبهه آكل و ماكول»: بحث تفصيلي پيرامون معاد و...؛ «علامه طباطبايي و نظر متكلمان درباره علم خداوند به جزييات»؛ «بحث انسان كامل»؛ «ابن طفيل»: معرفي كامل زندگي و انديشه وي؛ «نفس و روح در نظر شيخ مفيد»؛ «عقل و دل»؛ «اصالت ماهيت از ميرداماد تا عصر حاضر»؛ «انديشههاي فلسفي ابوالحسن عامري»؛ «دين و فلسفه»؛ «آراء و نظريات حكيم متالّه مرحوم علي اكبر مدرس يزدي»؛ «اسماء و صفات حق از نظر ملاصدرا براساس اشتراك معنوي وجود»؛ «كلام ماتريدي»: ماتريديه يكي از فرقههاي مهم كلامي است؛ «بررسي تفصيلي قاعده بسيط الحقيقه كل الاشياء» و جستار آخر نيز نگاهي منتقدانه به فلسفه ملاصدرا است.
راه بردن به فضاي امكان و اتصالات نو
متن كتاب «مغز يك صفحه نمايش است» از دو كتاب
« دو رژيم جنون» و «گپوگفتها» گرفته شده و فرمي قطعهوار دارد. از اولي تمام مقالات سينمايي و از دومي، متون فصل دوم آن را كه به سينما پرداخته، در اين مجموعه آورده شده است.
گرچه اين فرم از گزينش و مفصلبندي اين جرقههاي آني، جز در پرتو مطالعه آثار اصلي دلوز و سنت نيچهاي- اسپينوزايي پشت آن، ره به جايي نخواهد برد، چهبسا پروژهاي دامنهدار يك فيلسوف ذيل شعارهاي خوشآهنگي چون پرتاب فكر، سادهسازي شده و به كتاب صرف تقليل يابد، بيآنكه تدقيقي در خصوص هستيشناسي و روششناسياش صورت گيرد و خط و ربط اصليترين اصطلاحات و مفاهيم نزد وي روشن شود.
با اين حال، كوششي است براي ترسيم برخي خطوط نو وراي نقدهاي فاقد روشمندي يا در بهترين حالت محفلي، روانكاوانه يا فمينيستي. پس قسمي از آراي دلوز در مورد «انديشه و تصوير» را نشانه رفته است و اميد دارد در كنار آثاري كه از دلوز به فارسي برگردانده شده و ميشوند، به ساخت فضايي براي امكانها، بينشها و اتصالات نو راه برد؛ همان كه دلوز «آفرينششيوهاي جديد از طرح مساله» ميخواند. سه متن نخست اثر، مقدمههاي كوتاه و فشردهاي هستند كه دلوز بر دو كتاب سينمايياش نوشته است و بهعنوان مقدمهاي براي ورود به جهان ابداعياش، تصوير- حركت و تصوير- زمان، عمل ميكنند. بعد از اين سه متن، به ترتيب، چهار نمونه از گفتوگوهاي مهم دلوز درباره سينما آورده شده كه به اعتقاد مترجم، برخي پرسشها يا كجفهميهاي احتمالي درباره كار دلوز در «سينما يك» و «سينما دو» را تا حدي روشن ميكند. سپس، تك نگاري دلوز بر كار ژاك ريوت در فيلم «دسته چهارنفره (1988)»، نامهاي از دلوز به بهانه انتشار كتابي سينمايي از سرژ دني و يك تكنگاري ديگر بر فيلم دنيل اشميت، «سايه فرشتگان (1976) »، قرار دارند.