تصرف عدواني
اسدالله امرايي
«تصرف عدواني» نوشته لنا آندرشون، نويسنده سوئدي با ترجمه سعيد مقدم، مترجم ايراني ساكن سوئد در نشر مركز منتشر شده و در بازاري كه مدام گله ميشنويم كه مردم كتاب نميخوانند ظرف يك سال دوازده بار چاپ شده. تصرف عدواني با عنوان فرعي داستاني درباره عشق، رمان خوشخواني است. استر نيلسون، شاعر و منتقد سيويك سالهاي است كه به جلسه هوگو راسك، هنرمند مستندساز معروف دعوت ميشود. صحبتهاي طولاني بين آن دو استر را
زير و رو ميكند.
عاشق هوگو ميشود. هوگو توانايي دل سپردن ندارد. استر را رها نميكند، نميخواهد از زندگياش بيرون برود اما از او اجتناب ميكند. همين با دست راندن و با پا پيش كشيدن باعث ميشود استر اميد خود را به اين رابطه از دست ندهد«وقتي آدم عاشق است و عشقش پذيرفته شده، تنش احساس راحتي ميكند. برعكس وقتي عشق بيپاسخ ميماند، تن احساس ميكند وزنش سه برابر شده است. عشق نوپا روي لبه باريكي ميرقصد. ممكن است آدم دوباره وزن واقعياش را احساس نكند، كه اين خود ميتواند در آدمهاي مضطرب، باتجربه و آيندهنگر، يا در آنهايي كه مثل «استر» اينقدر اميدوار و خوشباور نيستند، ميزاني از ترديد پديد آورد.»
آندرشون رماني صرفا عاشقانه ننوشته و در خلال داستان به جريانهاي روشنفكري معاصر و ديدگاههاي فكري متفاوت درباره سياست، اقتصاد، فلسفه، تروريسم و انقلاب نيز ميپردازد. «كلمهها ميتوانند مثل خاكستر سبك و سوخته باشند؛ مثل خاكستر راحت و سبك پراكنده شوند، بيهدف بچرخند و هر جايي سقوط كنند. كلمهها سنگ بناي ماندگار و نقطه ثِقل حقايق و معاني نيستند، آنها ميتوانند فقط صداهايي باشند كه مردم با آنها سكوت را پر ميكنند.»
«به اميد ديدار در آن دنيا» نوشته پيير لومتر با ترجمه مهستي بحريني در نشر ماهي منتشر شده است. پيير لومتر را بيشتر به سبب رمانهاي پليسياش ميشناسند. اما به اميد ديدار در آن دنيا با آثار پيشين او متفاوت است. قهرمانان لومتر در اين كتاب سربازان فرانسوي زخمخورده از جنگ جهاني اولند، سربازاني كه سرنوشتشان در فرانسه پس از جنگ بهمراتب سياهتر از روزهاي وحشتناك جنگ است. اين رمان در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و در زمان انتشارش بيشتر جوايز ادبي فرانسه از جمله جايزه معتبر گنكور را ازآن خود كرد. «آلبر به خوبي ميدانست كه باور نكردن نزديكي آتشبس بهخصوص از اعتقاد به جادو مايه ميگيرد: هرچه بيشتر در انتظار صبح باشيم، براي خبرهايي كه آن را اعلام ميكنند اعتبار كمتري قايل ميشويم و اين راهي براي باطل كردن تقدير بد است. با اين همه روزبهروز چنين خبرهايي هرچه انبوهتر از راه ميرسيد و همه جا تكرار ميشد كه به راستي جنگ دارد به پايان ميرسد.» از اين رمان پيشتر ترجمهاي به قلم مرتضي كلانتريان در نشر آگاه منتشر شده بود با عنوان «ديدار به قيامت». «زمين اطرافش همهجا ميلرزد. خيلي دورتر، بالاي سرش، جنگ ادامه دارد. خمپارهها همچنان زمين را ميلرزانند و زيرورو ميكنند.
آلبر با ترس و شرم چشمانش را باز ميكند. شب است، ولي تاريكي كامل نيست. اشعههاي بسيار كوچكي از نور سفيدگون روز به زحمت رخنه ميكند: نوري پريدهرنگ، با ورقه ناچيزي از زندگي. آلبر بهناچار بريدهبريده نفس ميكشد. آرنجها را چند سانتيمتر به دو طرف باز ميكند، موفق ميشود پاهايش را كمي دراز كند، خاك را به پايين پاها ميراند. محتاطانه ضدترسي كه بر وجودش چيره ميشود، تلاش ميكند. صورتش را بهآرامي آزاد ميكند تا بتواند نفس بكشد.»
اين رمان روايت دو سرباز جنگ است كه از بزرگترين كشتار قرن بيستم در جنگ جهاني اول، جان سالم بهدر بردهاند. ماجرا اما از آنجا آغاز شد كه دولت تصميم گرفت كار تفحص و نبش پيكرهاي سربازان كشتهشده در جنگ را كه نزديكيهاي جبهه به خاك سپرده شده بودند، به شركتهاي خصوصي واگذار كند. اين اقدام بزرگ زمينهساز كسبوكاري پرسود شد: از ساخت صدها هزار تابوت و نبش قبر سربازان با بيل گرفته تا نقلوانتقال پيكرها و حمل آنها به ايستگاههاي راهآهن و كندن صدهاهزار قبر تازه.