روياي تازه
قاليباف
« اعتماد» بررسي كرد: سرنوشت سياسي و مديريتي شهردار سابق تهران چگونه رقم خواهد خورد
مجتبي حسيني
44 ساله وارد بهشت شد و 56 ساله از آن خارج شد تا مقتدرترين و با ثباتترين شهردار پايتخت لقب بگيرد. محمد باقر قاليباف 12 سال جبّه رياست شهرداري تهران را برتن نگه داشت تا عنوان موثرترين كارگزار توسعه تهران لقب بگيرد. در دوره سيادت او بر شهر و شهروندان نه تنها چهره تهران تغييري اساسي كرد كه خود اين سياستمدار راستگرا را هم به دالان دگرديسي كشاند. چه آنكه اگر در بازه زماني مديريت قاليباف، تهران دچار تب تند توسعه شهري شد كارنامه سياسي او نيز قطورتر و زبان سياسياش تندتر و معترضانهتر از همكيشان و هم مسلكان سياسياش شد. تا جايي كه اگر او روزگاري از واعظان پاسداشت وپايبندي به اصولِ اصولگرايي بود حالا همچون ديگر همتايان ناموفق خود در بازي سياسي، همچون محسن رضايي نه تنها براي «نواصولگرايي» خطابه بلند ميخواند كه براي آن دست به قلم ميبرد و سر حوصله نسل سوم راستگرايان را براي اصلاحات و انقلاب در بنيانهاي بنگاههاي جناح راست مخاطب خود قرار ميدهد. يادداشتي كه قاليباف در باب ضرورت نواصولگرايي به رشته تحرير درآورد چيزي نبود جز رونمايي از يك قاليباف جديد. سياستمداري كه در انتخابات رياستجمهوري براي جبران مافات 92 با هزار اميد وارد بازي بزرگ سياسي شد اما راحتتر از هميشه توسط هياتمديره جناح راست مجبور به انصراف به نفع سيد ابراهيم رييسي شد. كنارهگيري اجبارانه او از انتخابات و واگذاري شوراي شهر به اصلاحطلبان باعث شد تا قاليباف برخلاف انتخابات 84 و 88 پست و پناه «بهشت»را نداشته باشد. خداحافظي او از شهرداري تهران را هرچند خيليها پايان عصر سياستورزي قاليباف اعلام كردند اما خاطرهگويي سيدحسن خميني از شبگرديهاي تهران با قاليباف، تمجيدهاي علي مطهري، خندههاي سيد محمود دعايي و دست زدنهاي سردار وحيد حقاني و توصيهنامه آيتالله موسوي خويينيها به محمدعلي نجفي مبني بر عدم ارايه گزارشي از ميراث قاليباف براي اهل اشاره، نشانهاي بود از آنكه عمر سياسي اين سردارِ سياستمدار هنوزبه پايان نرسيده و تازه اول راه است.
هرچند قاليباف پيش از آنكه كليد بهشت را به شهردار اصلاحطلب تحويل دهد به عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام درآمده اما ترديدي نيست كه اين منتقد و معترض جديد جناح راست با انباشت تجربه فراوان در دو حوزه مديريتي و سياسي همچنان از منجيان راستگرايان سياسي ايران براي روز مبادا به شمار ميآيد. چه آنكه اردوگاه اصولگرايان در ساحات و ساعاتي كه با بحران ريزش محبوبيت اجتماعي و قهر ژنرالها و جدا كردن سفرههاي سياسيشان مواجه است، محمد باقر قاليباف با شبكه مديران وفادار به خود، عملگرايي تشكيلاتي، توان اجرايي و انگيزههاي سياست ورزي فراوان در زمره يكي از معدود خير الموجودين باقيمانده در جناح راست است. از همين رو خداحافظي قاليباف با بهشت و حج اين روزهاي او را ميتوان يك استراحت كوتاهمدت ارزيابي كرد. اما پرسش اصلي اين است كه اين سياستمدار اهل مشهد چه موقعيت و وضعيتي در حاكميت و جناح راست دارد؟ چه اهداف و مقاصد سياسياي را دنبال خواهد كرد؟ پيام عضويت او در مجمع تشخيص مصلحت نظام چه بود؟ آيا در آيندهاي نه چندان دور از سوابق و تجارب او براي مديريت و ساماندهي بنگاههاي اقتصادي بزرگ بهره گرفته خواهد شد يا آنكه همه فكر و فعل خود را متمركز در نواصولگرايي و تاسيس حزب خواهد كرد؟
يكم/ راهبرد سياسي؛ مرزبندي با اصولگرايان
هياتمديره اصولگرايان هرگز در بزنگاههاي انتخابات، محمدباقر قاليباف را در محاسباتشان نياوردهاند. او هرگز روي خوش از احزاب و گروههاي اصولگرا نديد. دستش گويي براي آنان نمك نداشت. حتي خردهگروههاي اصولگرا همچون مداحان هم پا به ركابش نماندند و يارياش نكردند. هر چه كرد به در بسته خورد. در انتخابات 92 و حضور حداكثري كانديداهاي اصولگرا فقط تعدادي از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم از او حمايت كردند و شبه احزاب منتسب به او.
در انتخابات مجلس دهم هم اصولگرايان براي جلسات همگرايي هرگز دعوتنامهاي براي قاليباف ارسال نكردند و در انتخابات 96 هم كه فشار جمنا براي كنارهگيري به نفع سيد ابراهيم رييسي باعث شد تا عطاي ماندن در انتخابات را به لقايش ببخشد. قاليباف هرچند در تمامي اين اتفاقات حرفي نزد و انتقادي نكرد اما بلافاصله هم او و هم حاميانش زبان انتقاد از نيام بر كشيده و از فشارهايي كه باعث به انصراف او از انتخابات 96 شد سخن گفتند. آنان با صراحت اعلام كردند كه راي قاليباف به مراتب بيشتر از سيد ابراهيم رييسي بود. اما صداي اعتراض و انتقاد قاليباف تنها با پاسخ تند برخي اصولگرايان روبهرو شد تا محمدباقر قاليباف پس از قطع اميد از هياتمديره جناح راست، جوانان اين جناح سياسي را مخاطب قرار دهد. قاليباف در نامه سرگشاده خود درباره ضرورت نواصولگرايي نوشت: «به اين باور رسيدم كه تغييرِ اساسي در نحوه كنشِ جريانِ اصولگرايي يكي از مطالباتِ اصلي امروزِ شما جوانانِ مومن و دلسوزِ انقلاب و كشور است. امروز ديگر روشن است كه اصولگرايي بايد با حفظِ مباني و ارزشهاي انقلابي جمهوري اسلامي، در نگرش و شيوه سياستورزي خود متحول شود و با گفتمان و چهرههايي نو، حركت در راستاي «نواصولگرايي» را هرچه زودتر آغاز كند.»
او در اين يادداشت «دوستان اثرگذار» را به «خود انتقادي» يا «محاسبه نفس سياسي فرا خوانده و در عين حال تفسيري سياسي از «آتش به اختيار» ارايه داده و نوشته بود: «اميدوارانه، فعالانه و آتش به اختيار وارد صحنه شويد و منتظرِ اقدامات از بالا به پايين در جريانِ اصولگرايي نباشيد؛ زيرا تحليلِ رفتارهاي پس از انتخاباتِ برخي دوستان نشان ميدهد تصميمگيري در اين مورد در راس جريان همچنان دچارِ اختلال است.
او البته با طرح پرسش هايي جدي سعي كرد تا باب گفتمان درباره نواصولگرايي را براي پدران و پسران اصولگرا باز بگذارد اما انتشار اين يادداشت اين پيام شفاف را به دنبال داشت كه او هرگز همچون محسن رضايي قصد ندارد دوباره پوتين و يونيفرم نظاميگري را تنپوش خود كند كه بالعكس نيتش عبور از اصولگرايي و رسيدن به نواصولگرايي با فرمول عملگرايي است. البته ترديدي نيست كه محمدباقر قاليباف در اين يادداشت تلاش كرده تا هم اعتراض خود به سبك مديريت جريان اصولگرايي و مكانيزمهاي سياسي آنان را به گوش اعضاي هياتمديره اين جناح برساند و هم آنكه «مرزبندي» خود با آنان را كليد زده باشد. طرح نواصولگرايي از سوي قاليباف نشاندهنده آن است كه سياستمدار 56 ساله طرقبهاي در بنبست چهكنمهاي اصولگرايان فهميده كه هيچ دستي نميتواند گرههاي كور افتاده بر كلاف در هم تنيده اصولگرايان را باز كند و از همين رو نميخواهد بيش از اين با برند اصولگرايي مهر شكست در كارنامه سياسياش كوبيده شود. او صداي سازهاي كوك و ناكوك را در سمفوني راستكيشان سياسي ايران شنيده و ميداند در همهمه اين اصوات نخراشيده، نه ميتواند نُتي به نُتهاي اصولگرايان بيفزايد و نه آنكه راهي براي غالب شدن صداي سازش در اين اركستر محافظهكاران وجود دارد. همين است كه همچون علي لاريجاني ميخواهد سرنوشت سياسياش را در هياهوي فريادهاي «انا رجل» اصولگرايان از آنان جدا كند. باقر قاليباف ميداند اگر اسباب و اثاثيهاش را از اردوگاه اصولگرايان جمع نكند همانگونه كه خانه و كاشانه راستگرايان گرفتار توفان «واگرايي»و «انشقاق» شده براي او بيش از اين هم هزينه زا خواهد بود.
چنين است كه محمدباقر قاليباف با خداحافظي از شهرداري تهران بيكار نخواهد نشست و شبكه مديران و حاميان خود را رها نخواهد كرد. شايد براي عملياتي كردن اين نيت، قاليباف نيمي از توان و اراده خود را معطوف به تاسيس حزب كند تا از اين پس در مقام يك نواصولگرا بدون وابستگي به اردوگاه اصولگرايان، طرحي نو و فصلي جديد را براي سياستورزي خود و همفكرانش رقم بزند.
دوم/پست جديد؛ ستاد يا بنياد
محمدباقر قاليباف با مديريت 12 ساله خود در شهرداري تهران نشان داد مدير هزينه است نه مدير درآمد. ميزان بدهيهاي او در شهرداري كه در راستاي سياستهاي توسعه شهري او با ساخت تونلهاي بزرگ، زيرگذرهاي مدرن، پل طبقاتي، اتمام برج مخابراتي و... اتفاق افتاده حكايت از آن دارد كه قاليباف توان بالايي در «هزينه/توسعه» دارد. از همين رو او به عنوان مديري كه خود را «جهادي» ميداند بيترديد در سازمانها و بنگاههايي كه توان و پتانسيل بالاي مالي دارند ميتواند عنصري موثر به شمار آيد. از سوي ديگر با توجه به حكم وي براي عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام كه نشان از اعتماد حاكميت و مقبوليت عملكرد وي در شهرداري تهران است يكي از بنگاههاي ملي ستاد اجرايي فرمان 10 امام، بنياد مستضعفان و جانبازان، قرارگاه خاتمالانبيا و معاونت اقتصادي آستان قدس رضوي ميتواند محل خدمت جديد محمدباقر قاليباف باشد. بايد به انتظار نشست و ديد محمدباقر قاليباف چه آيندهاي خواهد داشت؟