مذاكره براي مذاكره
مذاكره در بسياري از تجربههاي گذار به دموكراسي نقش اساسي داشته است. مطابق تقسيمبندي مشهور هانتينگتن، گذار به دموكراسي گاه در اثر حمله نيروي خارجي( مداخله بيگانه) گاه در اثر تفوق بيچون و چراي اپوزيسيون داخلي (فروپاشي)، گاه در اثر اقدامات اصلاحطلبانه سران حكومت غيردموكراتيك (تغيير شكل) و گاه در اثر تعامل اپوزيسيون و حكومت (جابهجايي) محقق ميشود. مذاكره معمولا هنگامي در «گذار به دموكراسي» نقش اساسي دارد كه نوعي موازنه قوا بين حكومت و اپوزيسيون دموكراسيخواه وجود دارد و طرفين ناچار ميشوند براي رهايي كشور از درافتادن به ورطه آشوب و سركوب پشت ميز مذاكره بنشينند. آفريقاي جنوبي و لهستان نمونههاي بارز چنين گذاري هستند. زماني كه حكومت بر اپوزيسيون تفوق دارد و به هر دليل به اين نتيجه ميرسد كه بايد كشور را به سوي دموكراسي هدايت كرد، مذاكره اپوزيسيون-حكومت كمرنگ ميشود و فرآيند مذاكره عمدتا مبتني بر گفتوگوها و مذاكرات جناحهاي درون حكومت است. عكس اين وضع زماني رخ ميدهد كه اپوزيسيون بر حكومت تفوق دارد و حاضر نيست پشت ميز مذاكره بنشيند و به حاكمان اقتدارگرايي كه از سر اجبار به پذيرش دموكراسي تن دادهاند، امتياز بدهد. در اين حالت فرآيند گذار عمدتا مبتني بر گفتوگوها و مذاكرات لايههاي مختلف اپوزيسيون خواهد بود. زماني هم كه عامل خارجي دموكراسي را رقم ميزند، ديگر اساسا جايي براي مذاكره حكومت-اپوزيسيون باقي نميماند. در اين حالت، احتمالا گفتوگوها و مذاكراتي بين عامل خارجي و اپوزيسيون دموكراسيخواه رژيم غيردموكراتيك درميگيرد. سه فرآيند تغيير شكل، فروپاشي و مداخله بيگانه، كه مبتني بر عدم موازنه قدرت بين اپوزيسيون و حكومتند، هر چند كموبيش آميخته به مذاكرهاند ولي مذاكرات اين سه فرآيند عمدتا نه معطوف به «گذار به دموكراسي» بلكه معطوف به «تحكيم دموكراسي»اند. يعني پس از تحقق فرآيند گذار، نيروهاي اجتماعي تاثيرگذار در جامعه بر سر كموكيف و چند و چون دموكراسي با يكديگر وارد مذاكره ميشوند. مثلا در كره جنوبي، رژيم غيردموكراتيك در سال 1987 فروپاشيد اما مذاكرات معطوف به تحكيم دموكراسي تا پنج سال پس از آن ادامه يافت. مذاكرات معطوف به تحقق دموكراسي، گاه آشكار است و گاه پنهان. در آفريقاي جنوبي، نلسون ماندلا از سال 1986 وارد مذاكره با نمايندگان دولت شد اما اين مذاكرات تقريبا تا سال 1989 مخفي بود. در لهستان نيز مذاكرات اصلي حكومت و «اتحاديه همبستگي» در خفا و به دور از پوشش خبري رسانهها انجام ميشد. علاوه بر اين، مذاكرات گاهي رسمياند و گاه غيررسمي. برخي بر اين باورند كه روشن شدن چراغ مذاكره در فرآيند گذار، به معناي دموكراتيكسازي عاري از خشونت است. حال آنكه تجربههاي عيني گذار به دموكراسي، حاكي از امكان پيشرفت توام با كشتار و مذاكرهاند. در اسپانيا در 1979 در حالي كه مذاكرات معطوف به تحكيم دموكراسي در جريان بود، بيش از 460 نفر در درگيريهاي سياسي جان خود را از دست دادند. 63 نفر از اين عده نيز تظاهراتكنندگاني بودند كه در درگيري با پليس دولت خوانكارلوس، كه خود رهبري گذار به دموكراسي را بر عهده داشت، كشته شدند يا در نمونه شگفتانگيز آفريقاي جنوبي، مذاكرات و مبارزات تا مدتي در كنار هم پيش ميرفتند. ماندلا و دكلرك در حالي مشغول مذاكره با يكديگر بودند كه پليس دولت دكلرك سياهپوستان معترض را به خاك و خون ميكشيد و ياران ماندلا، در مقام تلافي، عليه پليس دولت عمليات مسلحانه انجام ميدادند. چانهزنيهاي رايج در مذاكرات كاملا با قدرت طرفين مذاكره مرتبط است. مثلا گروه حاكم برزيل در مقايسه با هيات حاكمه اروگوئه از قدرت بيشتر و موقعيت بهتري برخوردار بودند و هم از اين رو توانستند لقمه بزرگتري از سفره مذاكره برگيرند. اما ضعف قدرت و موقعيت حاكمان در اروگوئه سبب شد كه آنها توان و امكان اخذ امتيازات بزرگ را به دست نياورند و به كسب حداقلها اكتفا كنند. به عقيده برخي از صاحبنظران، گذارهاي مبتني بر مذاكره معمولا شانس بيشتري براي رسيدن به مرحله تحكيم دموكراسي دارند. مطابق اين راي، چنين گذارهايي هر چند با سرعت كمتري پيش ميروند و گاه ثمر دادن مذاكرات در آنها چندين سال به طول ميانجامد، ولي نفس مذاكره بر سر دموكراسي، نوعي تمرين دموكراسي است و به همين دليل معمولا دموكراسيهاي برآمده از مذاكره، دموكراسيهايي محكمترند. «مذاكره براي مذاكره» مرحلهاي است كه در اكثر گذارهاي مبتني بر مذاكره پديدار ميشود. در اين مرحله، طرفين مذاكره نه تنها شناخت بيشتري از شخصيت و انديشه يكديگر پيدا ميكنند بلكه نوعي حركت به سوي همدلي و مفاهمه را نيز تجربه ميكنند. مذاكره براي مذاكره، در واقع تمرين تفاهم و سازش و شرط تحقق آن، برخورداري از صبوري در مقام سياستورزي است. شايد يكي از علل موفقيتآميز بودن گذارهاي مبتني بر مذاكره، تلاش طرفين مذاكره براي اثبات توانايي خود در «تاسيس دموكراسي به شيوهاي مدني» است. هنگامي كه نمايندگان نيروهاي اجتماعي پشت ميز مذاكره مينشينند، نيك واقفند كه اكنون جهاني به نظاره آنها نشسته است. ناكامي طرفين مذاكره در توافق براي ايجاد دموكراسي در كشورشان، نهتنها اعتبار حكومت و اپوزيسيون را به صورت جداگانه مخدوش ميكند، بلكه نشانهاي از ناتواني يك ملت در گشودن آغوش خويش به روي دموكراسي است. مهمترين ضامن گذار به دموكراسي در روند مذاكرات، توانايي طرفين در رسيدن به «پيمانهاي گذار» است. پيمانهاي گذار معمولا باب خشونت و انتقامگيري را در دوران دموكراتيك آينده ميبندند.