محتوا و استراتژي سازمان
جلال سميعي
۱- حقيقت مبتني بر تجربههاي مشاوره ميگويد بسياري از سازمانها و برندها، در انتخاب استراتژي كلان هويتسازي و برندينگ خود، عموما بر مبناي تجربههاي پيشين فردي مديران يا تجارب رسانهاي سازمان پيش ميروند؛ نوعي از تجربهها كه در عين گستردگي ميتوانند به دايره كوچكي از بحرانها و دغدغههاي خبري و رسانهاي مربوط باشند.
۲- وقتي از روابطعمومي، برندينگ، تبليغات، بازاريابي، يا حتي فرآيندهاي خيريه با هدف مسووليت اجتماعي حرف ميزنيم، محور اصلي همه اين فعاليتها را ممكن است كمتر در نظر بگيريم؛ محوري به نام محتوا كه پايه هر كليدواژه، گزاره يا لحنهاي ارتباطي برند و سازمان با جامعه هدف است.
۳- اساسا استراتژي محتوا و رسانه، نوعي از سياستگذاري كلان در هويتسازي است كه در انتخاب چارچوبهاي هويت شفاهي، انعكاس هويت سازماني در هويت و تصوير برند، انتخاب لحن مناسب سخن گفتن سازمان با جامعه هدف و... تاثير ريشهاي و مستقيم ميگذارد؛ وقتي از استراتژي محتوا و رسانه سخن ميگوييم، به معناي اين نكته ضمني هم هست كه ميخواهيم تا حد امكان، مدل مصرف محتوا و رسانه را در مخاطبان جامعه هدف بررسي و توصيف كنيم؛ سپس بر اساس همان دستهبنديهاي عملياتي و دقيق مخاطبان سازمان يا برند، تا حد بهينه و قابلقبولي، رسانههاي اصلي و مرجع را در مخاطبان پيشبيني كنيم.
۴- يكي از گرفتاريهاي مهم سازماني در هر نوع از برندها، ناهماهنگي همان بخشهاي مرتبط با هم، يعني روابطعمومي و تبليغات و بازاريابي و برندينگ و فروش است؛ در بسياري از موارد مربوط به احيا يا ساختن يك برند، نبود يك سياستگذاري مشخص و شفاف در محوريت اين بخشها با يكديگر، ميتواند به هزينههاي موازي و حتي متضاد با هم منجر شود؛ در اين سالها تا دلتان بخواهد، شاهد پنالتيهاي بخشهاي مختلف يك سازمان يا برند به همديگر بودهام!
۵- شايد تكرار اين حرف كه «محتوا، پادشاه است»، شما را به ورطههاي كليشهاي از حرفهاي تبليغاتي ببرد... اما واقعيت تجربه بحرانهاي رسانهاي اين است كه سربازان اين پادشاه اگر مهار نشوند، ميتوانند مرزهاي امنيت سازمان و منافع آن را به خطر بيندازند.