سخنان مولوي و سياست اصلاحطلبي
اگر قرار باشد يك نيروي اجتماعي از اصلاحطلبان دفاع كند ولي هيچگاه به اهداف گروهي خود نرسد، آن نيروي اجتماعي عمل بخردانهاي انجام نداده است. همين نگاه فراواقعي سياست است كه اصلاحطلبان را از جاده اصلاحات خارج و آنان را اسير رفتارهاي قطبي ميكند و حتي اجازه نقد و ارزيابي را از خود سلب ميكند، زيرا در عمل به واقعيتي به نام اصلاحطلبي فراتر از اصلاحطلبان اذعان نميكند و هرگونه نقدي عليه اصلاحطلبان را نقد و رد عليه اصلاحطلبي تلقي ميكند. بنابراين حمايت از اين ايده يك سياست اصلاحطلبانه است كه نه تنها مولوي عبدالحميد، بلكه هر گروه اجتماعي و سياسي ديگر كه گمان ميكند منافعش از طريق حمايت از اصولگرايان بيشتر و بهتر تامين ميشود، از آن گروه حمايت كند. اين شيوه جامعه را از دوقطبي بودن خارج ميكند. امكان انعطاف و تحول در ميان جناحهاي سياسي را فراهم ميكند و بزرگترين خدمت به سياست اصلاحطلبانه است و عكس آن ضد اصلاحطلبي است. آنچه گفته شد به معناي حمايت يا درست بودن سخنان مولوي نيست. بلكه اين منطق و زاويه نگاه درست است. تطبيق مصداق اين رفتار با گزارههاي ديگر را بايد جداگانه تحليل كرد. از جمله اينكه هر نوع اتحادي بايد همراه با تضمين كافي باشد كه اگر طرف مقابل تمكين نكرد، بتوان حمايت خود را قطع كرد. يا تامين منافع در بلندمدت نيز رعايت شود. اظهارنظر اخير مولوي حتي ميتواند سبب فشار بيشتر به روحاني براي عدم توجه او به وعدههايش شود. به معناي ديگر بيان آن را به اين شكل مفيد نميدانم و حتي به ضرر مطالبات اهل سنت ميدانم، ولي بحث اين يادداشت نكته ديگري بود كه اشاره شد.