محسن آزموده
فوتبال امروز پر طرفدارترين موضوعي است كه گروههاي متفاوتي از انسانها را به شكلهاي خاصي به خود مشغول داشته است، گروههاي مختلف سني، قومي، جنسيتي، ملي، اجتماعي و... از جنبههاي متفاوت درگير فوتبال هستند، يعني غير از كساني كه خودشان يا بازيكن حرفهاي يا غيرحرفهاي فوتبال هستند يا مربي فوتبال هستند، گروههاي عظيمي از آدمها طرفداران فوتبال هستند، شمار قابل ملاحظهاي از انسانها نيز درگير اقتصاد كلان فوتبال هستند. با اين حجم قابل توجه حضور فوتبال در زندگي انسانها شايد عجيب بنمايد كه دست كم در ايران تامل جدي و نظاممند و دقيق راجع به آن اين اندازه كم صورت ميگيرد. ترجمه آثاري چون فوتبال و فلسفه از اين حيث اهميت دارد. كتاب فوتبال و فلسفه با سرويراستاري تد ريچاردز اخيرا با ترجمه عيسي عظيمي از سوي نشر مركز منتشر شده است. كتاب شامل 31 يادداشت از نويسندگاني است كه عموما پژوهشگر و استاد فلسفه هستند. نحوه چينش مطالب كتاب شبيه زمانبندي فوتبال است، يعني دو نيمه و يك وقت استراحت و دو وقت اضافه. در نيمه اول 7 مقاله اول درباره طبيعت و ماهيت فوتبال ميخوانيم، استراحت بين دو نيمه شامل 3 مقاله با عنوان قوانين نانوشته است و در نيمه دوم به مباحثي چون بازي زيبا و مفهوم زيبايي در فوتبال پرداخته ميشود. وقت اضافه اول شامل 4 مقاله درباره مفهوم هواداري است و وقت اضافه دوم در 5 مقاله فوتبال و جامعه ميپردازد. در نهايت نيز كار به ضربات پنالتي كشيده ميشود! در كتاب اشارات جالب توجهي به سياست، اجتماع، فرهنگ و اقتصاد صورت ميگيرد و از منظرهاي متفاوتي به فوتبال پرداخته ميشود. يك نمونه كه براي خواننده ايراني به طور خاص جالب توجه است، در صفحه 208 است كه به محمود احمدينژاد رييسجمهور پيشين ايران اشاره ميكند و اظهارنظر او راجع به طرفداران فوتبال را مورد انتقاد قرار ميدهد. فوتبال و فلسفه در نشست اخير شهر كتاب، با حضور مترجم، حسين شيخ رضايي استاد فلسفه، حميدرضا ابك دانشآموخته فلسفه و روزنامهنگار و حميد عليدوستي مربي فوتبال مورد نقد و بررسي قرار گرفت. همچنين در اين نشست متن ارسالي رضا داوري اردكاني رييس فرهنگستان علوم و استاد فلسفه درباره كتاب قرائت شد كه اين متن به طور اختصاصي در اختيار روزنامه اعتماد قرار گرفت:
گل به مثابه علت غايي ارسطويي
رضا داوري اردكاني
رييس فرهنگستان علوم
از دوست عزيز و گرانمايهام، علياصغر محمدخاني، تشكر ميكنم كه كتاب خواندني فوتبال و فلسفه را برايم فرستادهايد. از دو روز پيش كه آن را دريافت كردهام، حدود صد صفحهاي از آن را خواندهام و اميدوارم هرچه زودتر تا پايان بخوانم. ميدانيد كه خيلي پير شدهام. شغل ديواني و توابع و لوازم آن هم هست. شبها كه خسته به خانه ميروم حداكثر يكي، دو ساعت ميتوانم كتاب بخوانم و مگر با چشم و گوش آهو گرفته هر شب چند صفحه ميتوان خواند. اين يادداشت را مينويسم تا بگويم بسيار خوشحالم كه اين كتاب خوب را براي نقد و معرفي برگزيدهايد. جمع خوبي مركب از فوتباليست فلسفهدان و فلسفهدانهاي فوتبالشناس هم با حضور مترجم، كتاب را نقد و معرفي ميكنند. كتاب فوتبال و فلسفه نوشته يك شخص نيست بلكه يك تيم چهل و يك نفره فوتباليست اهل فلسفه آن را نوشته است. نام كتاب را به درستي فوتبال و فلسفه گذاشتهاند و نه مثلا فلسفه فوتبال. البته در مواردي اشاراتي به فلسفه فوتبال هم در صفحات كتاب ميتوان يافت اما قصد نويسندگان نوشتن كتابي در فلسفه فوتبال نبوده است. آنها ميخواستهاند ببينند آيا ميان شغل سابق و شغل فعليشان يعني فوتبال بازي كردن و فلسفهآموزي مناسبتي وجود دارد؟ اگر به رسم و سنت نگاه كنيم، متوجه ميشويم كه فلسفهدانان حتي اگر فوتبال را دوست بدارند چه بسا كه در عمرشان در باب آن يك كلمه هم نگويند و ضرورتي براي گفتن از فوتبال حس نكنند. فوتباليستها بايد تا حدودي بلندنظر و بافرهنگ باشند كه در كنار فوتبال براي فلسفه هم در دل و جانشان جايي باز شده باشد ولي راستي فوتبال كه در قرن نوزدهم به وجود آمده است در انديشه ارسطو و افلاطون و دكارت و نيوتن و لاپلاس و هگل و ماركس چه جايي ميتوانسته است داشته باشد و چگونه آنها ميتوانستهاند به چيزي كه نبوده است و به جهان آنان تعلق نداشته است، فكر كنند. حتي به نظر ميرسد كه فيلسوفان آخر قرن نوزدهم و قرن بيستميها هم كه اسمشان در كتاب آمده و به بعضي آرايشان اشاره شده است هرگز فكر نميكردهاند كه با انديشهها و آراي آنان بتوان مسائل فوتبال را توضيح داد ولي نويسندگان كتاب كه فلسفه ميدانند و ذوق بازي هم دارند در فلسفههايي كه بيشتر با آن آشنا بودهاند مناسبتي با فوتبال يافتهاند و اتفاقا ذوق بسيار بايد باشدكه بتوان علت غايي ارسطو را با «گل» قياس كرد (من اصطلاح علت غايي را به كار بردم. مترجم زباني ساده دارد و كتاب را ساده و بيتكلف و روان ترجمه كرده است. به مناسبت بگويم كه اين كتاب پرخواننده خواهد بود و بارها چاپ خواهد شد. پس اگر يكي ازعزيزان حاضر در مجلس نقد، كتاب را بخواند و اصطلاحات فلسفي را به زبان متداول اهل فلسفه برگرداند آسيبي به ترجمه خوب آقاي عظيمي نخواهد رسيد) و اتفاقا اين قياس يا تناظر صرفا ظاهري هم نيست بلكه نظام ارسطويي با نظم فوتبال از جهات مختلف قابل قياس است. گل در فوتبال، هدف نيست ولي آن را از فوتبال حذف نميتوان كرد. زيرا فوتبال با گل به كمال خود ميرسد. علت غايي هم در فلسفه ارسطو كمال وجود است و نه مقصد و غايتي كه آدميان بخواهند به آن برسند. البته همه نويسندگان از فلسفهها به يك نحو استفاده نكردهاند. يكي از آنها نظر جان ديويي در باب هنر را به صورتي روشن بيان كرده است تا بتواند نتيجه بگيرد كه فوتبال هنر است يا ميتواند هنر باشد. اين دو نمونه را به عنوان مثال ذكر كردم تا بگويم كه نويسندگان كوشيدهاند نظر خود درباره فوتبال را كه البته نظر تحسيبن است، در زمينه فلسفه و با رجوع به آراي فيلسوفان بزرگ بيان كنند. پس قصد آنان فلسفهگويي نيست بلكه نظرشان بيشتر بيان اهميت و مقام فوتبال و عرضي دانستن آلودگيهاي احتمالي آن است. با اين همه كتاب را ميتوان متضمن گزيدهاي از آراي مهم و اساسي بعضي فيلسوفان دانست. خوانندهاي كه كتاب را با علاقه و دقت بخواند چه بسا در پايان كار بيآنكه ملتفت باشد اطلاعات خوبي از فلسفه به دست آورده است. از من و همكارانم بسيار پرسيدهاند و باز هم ميپرسند كه آموختن فلسفه را از كجا بايد آغاز كرد و كدام كتاب را بايد خواند. شايد اين كتاب به خصوص براي كساني كه علاقه بيشتر به فوتبال دارند براي آغاز فلسفهآموزي مناسب باشد. معهذا چنانكه گفتم كتاب، كتاب فلسفه فوتبال نيست بلكه نويسندگان سربسته به خواننده ميگويند اگر ما همزمان به فلسفه و فوتبال پرداختيم يا از فوتبال به فلسفه رفتيم بلهوسي نكردهايم. فوتبال چيز كوچكي نيست و نظام و ترتيبي دارد كه ميتوان آن را با نظام فكري فيلسوفان سنجيد. البته گهگاه جسته، گريخته چيزي از فلسفه فوتبال هم در آن ميتوان يافت. چنان كه يكي از نويسندگان فوتبال را با نظام جهان ارسطويي سنجيده است. در اين صورت فوتبال كم و بيش به صورت يك نظام كيهاني تلقي ميشود اما اگر با رجوع به فلسفههاي هگل و ماركس و نيچه و جان ديويي و هوسرل و گادامر و سارتر بخواهند ماهيت فوتبال را درك كنند آن را يك درام تاريخي كه مهر و كين و شادي و غم و علم و جهل و مهرباني و خشونت و... را در خود دارد مييابند. پس فوتبال صورتي از سرگذشت آدمي و زندگي و كوشش آزاد او در زمان و مكان محدود و معين با رعايت قواعد و قوانين خاص ميشود. با اين تلقي فوتبال را از تماشاگرانش نميتوان جدا كرد. اصلا فوتبال با تماشاگرانش اين همه اهميت پيدا كرده است. تماشاچي را نبايد صرفا در اقتصاد فوتبال ديد. من هم كاري به شأن اقتصادي قضيه ندارم زيرا شور و شادي و غم و اشك و... حتي تشويقها و ناسزاگوييهاي تماشاگران هم جزيي از فوتبال است. همه اينها كم و بيش به فلسفه فوتبال نزديك است اما در جايي هم نويسنده قصد داشته است در فلسفه فوتبال وارد شود. در اين باب مجال تفصيل نيست. اجازه بفرماييد كه عبارتي از كتاب را نقل كنم و به اين همه مجملگويي پايان دهم و بيش از اين تصديع ندهم. در صفحه ۳۳ چنين ميخوانيم:
«كليسا امروز جاي خود را به ورزشگاه داده است. جوامع از راه ورزش است كه داستانهاي مشترك ميسازند و در زمين بازي است كه قهرمانان معاصر به وجود ميآيند و پرستش ميشوند...»
اين نظر هر چه باشد مطبوع و مقبول يا نامقبول و نامطبوع، حكمي در فلسفه فوتبال است و سخن آخر اينكه اين كتاب مثل همه كتابهاي نظيرش مطالب قابل چون و چرا دارد اما در مجموع كتاب خوبي است و مترجم محترم كار شايستهاي كرده است. اميدوارم و حدس ميزنم كه مجلس خوبي داشته باشيد. توفيق هميشگي جنابعالي و همكاران محترمتان را از خداوند مسالت دارم.
فوتبال تراژدي است
حميد عليدوستي
مربي فوتبال
حميد عليدوستي بحث خود را با اشاره به ابعاد گسترده فلسفه آغاز كرد و به علاقه هميشگي خود به كتاب و فوتبال اشاره كرد و گفت: فوتبال يك ورزش ساده است، زمين فوتبال مستطيل سبزي است كه عادلانه تقسيم شده است و در آن دو تيم يازده نفره در حضور يك داور و دو كمك داور در دو نيمه 45 دقيقه با هم براي وارد كردن توپ به دروازه يكديگر با پا رقابت ميكنند. آنچه فوتبال را عجيب ميكند، اين است كه شروع فوتبال با چرخش سكه آغاز ميشود، يعني همهچيز با تصادف و شانس به عنوان يك نيروي مرموز و پنهان شروع ميشود. هميشه براي من تاثير اين بخت و اقبال در نحوه پيشرفت بازي و نتيجه فوتبال اهميت داشت. بحث بعدي پيچيدگي فوتبال است كه همچون پيچيدگي تجدد است. يعني در فوتبال تاكتيكها و استراتژيهاي مختلف را شاهديم و يك تيم براي رسيدن به پيروزي بايد موارد فراواني را طي كند. به دليل اين پيچيدگي فوتبال از علوم مختلف در جهت پيشرفت استفاده كرد. براي من فوتبال يك تراژدي مثل تراژديهاي شكسپير است. اين تجربه خود من هم بوده است.
رونالدو پيكاسوي مدرن
عيسي عظيمي
مترجم كتاب فلسفه و فوتبال
عيسي عظيمي مترجم كتاب سخن خود را با اشاره به ضرورت ترجمه آثاري چون فوتبال و فلسفه آغاز كرد و گفت: به عنوان روزنامهنگار غيرحرفهاي سالهاست درگير فوتبال هستم و در جريان نوشتن درباره فوتبال با قضاوتهاي مختلف راجع به موضوعات درگير بودهام و نيازمند منابعي بودم كه متاسفانه دست كم در آثار فارسي زبان يافت نميشود. به همين خاطر ناگزير از جستوجو بودم. بنابراين انگيزه اصلي من از ترجمه اين كتاب تهيه منبعي براي رجوع كساني است كه درباره فوتبال مينويسند و فكر ميكنند و پر كردن خلأ در اين زمينه بود. البته علاقه شخصي نيز در پرداختن به كتاب اهميت داشت.
عظيمي در دسترس بودن فوتبال را لزوما به معناي سطحي بودن آن ندانست و گفت: اتفاقا از طريق آثاري از اين دست ميتوانيم هواداران فاضلتر و جامعه بهتري داشته باشيم. امروز نزديك به 10 روزنامه ورزشي و شمار زيادي سايتهاي ورزشي داريم. آثاري از اين دست ميتواند خلأ معنايي در پرداختن جدي به فوتبال را پر كند. مثلا يكي از سوالهايي كه چند سال پيش در جامعه فوتبالي ما مطرح شد، اين بود كه فني بودن مهمتر است يا اخلاقي بودن؟ همچنين در اين كتاب فصلي هست كه به مساله فوتبال به مثابه هنر با طرح اين پرسش ميپردازد كه آيا رونالدو پيكاسوي مدرن است؟ در اين فصل نويسنده به اين نتيجه ميرسد كه بر اساس انديشههاي جان ديويي و نگرشي كاركردگرايانه به هنر ميتوان بازي رونالدو را نيز هنر تلقي كرد، زيرا زماني امري هنري است كه در متن جامعه منجر به كاركرد شود و امري توليد كند، يعني از ديد ديويي هنر موزهاي و فاخر تاثير چنداني در جامعه ندارد. در فوتبال به دليل فراواني مخاطب شمار زيادي از آدمها از فوتبال رونالدو بهرهمند ميشوند و اين همان حضور هنر در زندگي است. بنابراين تاثير فوتبال در متن زندگي از بسياري از امور ديگر بيشتر است.
آثار فلسفي راجع به فوتبال كم داريم
حميدرضا ابك
روزنامهنگار
حميدرضا ابك بحث خود را با اشاره به تركيب حاضران در جلسه كه شامل شمار قابل توجهي از ورزشينويسان مطبوعات ايران و برخي از اهالي فلسفه است، آغاز كرد و گفت: زماني كه شهيد آويني مقاله نوشتن با دوربين را نوشت، بحث نسبت سينما با مخاطب را مطرح كرد كه آن زمان داغ بود و در اين زمينه بحث ميشد كه اثر سينمايي كه مخاطبپسند نباشد را فيلم بناميم يا سينما؟ حالا در فوتبال هم هميشه تماشاگر به عنوان امري جدي در نظر نگرفته نشده است و بهتر است به اهميت مخاطب در فوتبال توجه شود.
وي در ادامه اشاراتي به كتاب فوتبال و فلسفه كرد و گفت: اين اثري است كه به نحوي كلاسيك به فلسفهپردازي راجع به فوتبال پرداخته است. البته پيشتر آثاري چون فوتبال در برابر دشمن نوشته سايرون كوپر را با ترجمه عادل فردوسيپور داشتيم كه به نحوي تفكر راجع به فوتبال است، اما در فارسي اثر مستقل با موضوع فلسفهورزي درباره فوتبال نداشتهايم و تنها بايد به دو ويژهنامه مطبوعاتي يكي ويژهنامه ماهنامه اطلاعات حكمت و معرفت درباره فلسفه فوتبال (شماره 41 مرداد 1388) اشاره كرد و ديگري ويژه نامه روزنامه شرق 8-7 سال پيش از آن درباره فوتبال و فلسفه. در كتاب مقالات متنوعي هست، به اين دليل كه قصد نويسندگان فلسفهورزي راجع به فوتبال بوده است. مقالات كتاب يكدست نيست. مثلا مقالات 3 و 4 و 26 بيشتر به درد بازي فكري ميخورد. اما برخي مقالات مثل مقاله اول با ملاكهاي فلسفي درخشان هستند. همچنين مقالهاي راجع به آينده روباتها و فوتبال بسيار جذاب و خواندني است. مجموعا از اين حيث كتاب درجه يك است.
مخاطبان اين كتاب چه كساني هستند؟
ابك سپس به مخاطبان كتاب اشاره كرد و گفت: بعيد است فوتباليستها اين كتاب را بخوانند، به ايشان توصيه هم نميكنم كتاب را بخوانند. خواندن كتاب براي منتقدان فوتبال و ورزشينويسان هم جزو وظايفشان تلقي نميشود و ميتوانند اين كتاب را نخوانند و در كارشان موفق باشند. اهل فلسفه نيز كه معمولا شأن اجلي از اين موضوع دارند كه به فوتبال علاقه داشته باشند و معمولا اين علاقه را پنهان ميكنند. آقاي دكتر داوري از معدود افرادي بود كه هميشه وقتي به اتاق شان ميرفتيم، فوتبال ميديدند و همه فوتبالها را هم ميبينند. اما به هر حال بعيد است كه عموم اهل فلسفه به اين كتاب علاقهمند باشند. اما در هر صورت گروههايي هستند كه به اين كتاب علاقهمند هستند: يك گروه كساني مثل مترجم كه علاقهمنديهاي فرهنگي جدي دارند. دسته دوم اهل فلسفهاي هستند كه از مباحث مابعدالطبيعه عبور كردهاند و اهل فلسفههاي مضاف شدهاند و به مباحثي چون فلسفه فيزيك و فلسفه علم و... علاقهمند هستند و به فلسفه فوتبال هم ميپردازند.
چرا فوتبال جذاب است؟
ابك به فايده كتاب اشاره كرد و گفت: اهميت كتاب اين است كه كمي وضعيت تفكر در فوتبال ايراني را دچار تحول كند. زماني يكي از روزنامهنگاران يادداشت پرطرفداري نوشت با اين عنوان كه «چرا فوتبال جذاب است؟» اصل پاسخ او به اين پرسش اين بود كه علت جذابيت فوتبال اين است كه فوتبال شبيه زندگي است. من از او پرسيدم كه چرا فوتبال شبيه زندگي است؟ او پاسخ داد كه «زيرا فوتبال غيرقابل پيشبيني است.» جواب دادم خيلي بازيهاي ديگر نيز غيرقابل پيشبيني است. او باز گفت زيرا فوتبال نماد زندگي اجتماعي هم هست. پاسخ دادم بسكتبال همچنين است. باز گفت فوتبال تركيب تصميمهاي عقلاني و احساسي است. گفتم كشتي نيز چنين است. اما واقعيت اين است كه آن مقاله در فضاي آن سالها مدخلي ميگشود و ميگفت فوتبال فقط نتيجه بازي يا دعواهاي اخلاقي يا مديريتي نيست، بلكه ميتوان راجع به فوتبال بحثهايي كرد كه متفاوتتر و عميقتر از آن چيزي است كه در سطح ديده ميشود. اما متاسفانه همه جرقههايي كه در اين زمينه زده شده در سطح مانده است و اين در سطحماندگي به فوتبال و جامعه فوتبالي ما آسيب زده است.
وي به حضور يكي از كارشناسان فوتبال در انجمن جامعهشناسي اشاره كرد كه در آنجا بحث خود راجع به فوتبال را با اين تعبير معروف و جذاب آغاز كرد كه «فوتبال مساله مرگ و زندگي نيست، فوتبال چيزي فراتر از مرگ و زندگي است.» ابك گفت: اين تعبير هميشه براي گوينده اعتبار فراواني ميآورد و همه او را تشويق ميكردند. حق هم داشت، زيرا كاشف جمله در زبان فارسي ايشان بود. اما در انجمن جامعهشناسي كسي از وي پرسيد كه اين جمله چه معنايي دارد؟ گوينده اين سخن يعني امير حاج رضايي البته جزو پيشگامان تحليل فكري فوتبالي در سرزمين ما است و اين تعبير هم مهم است. اما نكته مهم اين است كه وقتي ايشان در معرض سوال اين پرسشگر قرار گرفت سري تكان داد و گفت اي كاش بيل شنكلي، (مربي بزرگ دهه هفتاد ليورپول و گوينده اصلي اين جمله) خودش اينجا بود و پاسخ شما را ميداد.
تفكر جدي و پيگير راجع به فلسفه نداريم
ابك گفت: راجع به نسبت اخلاق و فوتبال بسيار بحث شده است. اما چرا ما هنوز اين ميزان بحث را كافي نميدانيم؟ زيرا حرف زياد زده شده است، اما بحث پيش نرفته است. يعني مباحث در سطح باقي مانده است. علت شايد اين باشد كه فوتبال خودش خيلي جذاب است و سمت و سوي متنهايي هم كه درباره آن نوشته شده بيشتر به سمت آن جذابيت بوده است. يعني ما در حوزه مباحث نقدي در فوتبال مسامحتا ميگفت سنتي قارهاي داشتهايم، يعني حرفهاي جذاب و ادبيات برانگيزانندهاي داشتهايم. يعني در واقع به قصد تفكر فلسفي درباره فوتبال چيزي نوشته شده است كه وقتي ميخوانيم، آن را مقالهاي هوادارانه مييابيم و فقط صرفا طرح موضوع است، بدون در نظر گرفتن ابعاد آن. آيا مقصر فوتباليها هستند؟ خير. مقصر روزنامهنگاران ورزشي نيز نيستند، زيرا كار آنها پرداختن به فلسفه فوتبال نيست. نكته اين است كه تفكر راجع به فوتبال جدي گرفته نشده است، زيرا خود موضوع جدي گرفته نشده است. يعني فوتبال مثل ژورناليسم سطحي تلقي ميشود.
وي تاكيد كرد: در كتاب حاضر در مقالهاي درخشان مقايسهاي ميان درام زندگي و درام فوتبال صورت ميگيرد و ميگويد فوتبال به اين دليل جذاب است كه بازسازي درام زندگي است. نويسنده با جزييات در اين باره بحث ميكند و ميگويد همه اهميت فوتبال در اين است كه بايد درك كرد در نهايت فوتبال بازي است، اگر اين درك صورت نگيرد، ميان درام زندگي و درام فوتبال خلط به وجود ميآيد و شخص به يك هوليگان بدل ميشود و اتفاقات هوليگانيستي كه رخ ميدهد، به دليل اين خلط ميان جهان فوتبال و جهان زندگي صورت ميگيرد. اين تخفيف فوتبال نيست. جامعه فيلسوفان ما هيچگاه نخواسته فوتبال را جدي بگيرد. در حالي كه فوتبال جزو جديترين امور است. پرمخاطبترين برنامه تلويزيون راجع به فوتبال است، پولي كه در فوتبال جابهجا ميشود، بسيار زياد است. بنابراين سوال اساسي اين نيست كه چرا جامعه ورزشي فوتبالي فلسفه را جدي نميگيرد، بلكه سوال اساسي اين است چرا جامعه فكري ما از اين موضوع بسيار مهم غفلت كرده است؟
اين روزنامهنگار در پايان گفت: بارها ديدهام كه روزنامهنگاران ورزشي تلاش كردهاند كه انحصار بحث راجع به فوتبال در بين چند كارشناس مشهور را از ميان بردارند و سراغ اساتيد فلسفه و جامعهشناسي و... رفتهاند. اما متاسفانه نتيجه فاجعه بوده است. اين امر سبب شده اين روزنامهنگاران سرخورده شوند. يعني مرزي ميان نويسندگان مدرن فوتبالي ما و آكادمي يا مركز توليد فكري كه قرار است ايشان را پشتيباني كند، كشيده شده است. 90 درصد مباحثي كه در كتاب مطرح شده، در فوتبال ما نيز مطرح شده است، اما ما كمتر به اين موضوعات از منظر فكري و فلسفي و جامعه شناختي و... پرداختهايم. بحثها در سطح ميماند و پيش نميرود، زيرا عقبه فكري ندارد. بخشي نيز چنان كه اشاره شد، به دليل جذابيت فوتبال است. در پايان اينكه كتاب به دليل اينكه به ما روش فكر كردن راجع به مسائل فوتبالي ميدهد، اهميت دارد؛ ضمن آنكه ما را به دقت راجع به مباحث فوتبالي رهنمون ميشود.
فلسفهورزش چيست؟
حسين شيخ رضايي
استاد فلسفه
حسين شيخ رضايي بحث خود را با اشاره به علاقه خاص خود به فوتبال آغاز كرد و گفت: يكي از زيرشاخههاي نسبتا فعال در حوزه فلسفه، فلسفه ورزش است. فلسفه ورزش حدود دهه 1970 تثبيت شده و از سال 1974 راجع به آن مجلهاي آكادميك به نام «فلسفه ورزش» تاسيس شده است و چهرههاي نسبتا آكادميكي در آن كار ميكنند. فلسفه عمدتا به پرسشهاي مفهومي ميپردازد و فلسفه ورزش عنوان عامي است كه ذيل آن تمام شاخههاي فلسفه حضور دارند و هركدام از ديد خاص خودشان به ورزش ميپردازند. مثلا يكي از شاخههاي فلسفه زيباييشناسي است كه به اين پرسش ميپردازد كه امر زيبا چيست؟ متناظر با اين كساني كه از اين ديد به فلسفه ورزش ميپردازند، به اين موضوع توجه دارند كه رابطه زيبايي با ورزش چيست؟ يا به طور خاص در ورزشهايي كه حركت زيبا اهميت دارد (مثل ژيمناستيك) ملاك تعيين زيبايي چيست؟ داغترين حوزه در فلسفه ورزش مباحث فلسفه اخلاق است كه به عمل نيز نزديكتر است. يعني در برخي كشورها كساني استخدام ميشوند كه راجع به اخلاق ورزش فكر و توليد فكري كنند. و به مسائلي از اين دست بپردازند: وضعيت اخلاقي دوپينگ، بحث تقويت قواي ورزشكار و وقت كشي يا ضد فوتبال، بحث خطاي فني، مساله جنسيت و ورزش كه در اين موضوع راجع به اين بحث ميشود كه آيا فوتبال درون خودش عنصر مردسالارانهاي دارد يا خير؟ مثال بعدي بحث اخلاقي در مساله قانونگذاري فدراسيونهاي ورزشي است. همچنين در نگاه فلسفه سياسي به فلسفه ورزش مباحثي از اين دست مطرح ميشود كه آيا ميان ورزشها مثل فوتبال و جهانبينيهاي سياسي مثل سرمايه داري رابطه هست يا خير؟ البته لازم به ذكر است كه فلسفه ورزش به مسائل عام ورزشها ميپردازد، اما با همين رويكرد هر كدام از ورزشها مثل فوتبال ميتوانند فلسفه خاص خودشان را داشته باشند. يعني در فلسفه فوتبال به مسائل خاصي پرداخته ميشود كه از بازي فوتبال برميخيزد.
كتابي براي دانشجويان فلسفه
شيخ رضايي بعد از اشاره به مباحث فلسفه ورزش گفت: اين مباحث مورد علاقه طرفدار فوتبال و ورزشينويس و ورزشكاران نيست، بلكه شاخهاي اختصاصا فلسفي است كه مثل ساير مباحث فلسفي موضوع مورد بحث را به جسدي براي تشريح عقلاني بدل ميكند. كتاب حاضر در اين ژانر يعني فلسفه ورزش يا فلسفه فوتبال قرار نميگيرد بلكه اكثر مقالاتش در مرز مشترك فوتبال و فلسفه حركت ميكند و نميخواهد ارتباطش را با فوتبال قطع كند. اين امر كتاب را خواندني ميكند، يعني مخاطب كتاب كسي است كه به فوتبال علاقه دارد.
وي در ادامه گفت: البته اين كتاب به درد دانشجوي فلسفه ميخورد، زيرا در نهايت تربيت فلسفي و اصولا تعليم و تربيت قرار است به دانشجويان آموزش دهد كه از منظرهاي مختلف به موضوعي واحد بنگرند، در فلسفه اين امر اهميت بيشتري دارد. اين كتاب تمرين خوبي براي فكر كردن راجع به فوتبال و عناصر گوناگون آن است. نويسندگان دست كم 30 يا 31 موضوع قابل تامل فلسفي در فوتبال يافتهاند، مثل وضعيت وجودي دروازهبان، شرايط متفاوت دفاع و حمله، فوتبال هنر است يا خير و... البته اينكه كتاب تكنگاري نيست، در اين زمينه اهميت دارد و براي تفكر واگرا بسيار مفيد است.
شيخ رضايي سپس به نكاتي راجع به ترجمه كتاب اشاره كرد و ضمن مطلوب ارزيابي كردن آن به صورت كلي تاكيد كرد: البته بهتر است كتاب را يك ويراستار آشنا به فلسفه از نظر بگذراند تا اصطلاحات فلسفي و ترجمههاي رايج و جا افتاده آن در فارسي را تصحيح و يكدست كند.
فوتبال همچون يك هنر انتزاعي
اين استاد فلسفه در ادامه به اين بحث پرداخت كه «آيا ميتوان فوتبال را هنر تلقي كرد يا خير؟» و گفت: منظور البته كاربرد استعاري تعبير «هنر» براي فوتبال نيست. براي پاسخ به اين پرسش بايد سخني در آغاز كتاب را كه فوتبال را بازنمايي و آينه زندگي ميخواند، كنار گذاشت. اما ميتوان فوتبال را تنها به مثابه يك فرم در نظر گرفت، يعني كاري به مليت يا رنگ يا تعلق بازيكنان به شهر يا كشور خاصي نداشته باشيم، حتي به برد و باخت و تعداد گلها هم اهميت ندهيم. در اين حالت يعني اگر هر نوع ارتباط فوتبال از جهان خارجي را كنار بگذاريم و فوتبال را از بازنمايي جهاني ديگر جدا كنيم، آنگاه فوتبال به هنرهاي انتزاعي بدل ميشود، مثل يك قطعه موسيقي كه در آن چيزهايي ساخته ميشود كه فقط در خودش معنادار است و بيرون از خودش ارجاع ندارد. اگر با اين نگاه به فوتبال بنگريم، فوتبال به معناي واقعي كلمه اثر هنري است. البته اين نوعي نگرش خاص به فوتبال است. يكي از نويسندگان كتاب ميگويد كانت ميگويد اثر هنري را بايد با بيطرفي ديد. اين نگرش به فوتبال تنها زماني ممكن است كه بازي زنده تمام شده باشد و ما به تكرار آن نگاه كنيم كه ديگر طرفداري در احساسات بر آمده از تماشاي آن معنايي نداشته باشد. بحث من شبيه اين است، يعني اگر طرفداريهاي بيروني را كنار بگذاريم، فوتبال ارجاعي به جهان بيرون ندارد و در لحظه فرمهايي به صورت گروهي ساخته ميشود كه در لحظه ساخته ميشود و از بين ميرود و خيلي اقتضايي است و هيچ دستورالعمل از پيش تعيين شدهاي ندارد. يعني فوتبال به هنر بيمعنا و صوري بدل ميشود. نكته جالب اين است كه درك هنرهاي انتزاعي براي عموم مردم سخت است، يعني مردم شايد كمتر به نمايشگاهي بروند كه تابلوهاي آبستره دارد. اما فوتبال هنري انتزاعي است كه دركش براي عموم راحت است.
شيخ رضايي گفت: بسياري از ما با اين سوال برخي مادربزرگها يا پدربزرگها مواجه شدهاند كه از معناي فوتبال پرسيدهاند و پرسيدهاند كه يعني چه كه عدهاي دنبال يك توپ ميدوند؟ اين نگرش به فوتبال دنبال معناي فوتبال است و از طرز ديدن فوتبالي كه من از آن سخن گفتم، لذت نميبرد. اما اگر اين معناهاي فوتبال را به كل كنار بگذاريم و آن را به امري كاملا بيمعنا بدل كنيم، آن گاه زيباييشناسي خاصي پديد ميآيد و جالب است كه اين زيباييشناسي خاص بالاترين طرفدار را پيدا كرده و تبديل به معبد دنياي جديد شده است، اين تركيب جالبي از يك هنر انتزاعي با نهاد بزرگ اجتماعي است.