• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3927 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۰ مهر

غفلت تاريخي از اهميت سلامت روان

سيد حسن موسوي‌چلك رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران

طبق آمار وزارت بهداشت، 23 الي 25 درصد و در واقع، يك چهارم مردم ايران، حداقل يك اختلال رواني دارند. در آمار ديگري، اشاره شد كه نزاع يا خشونت به معناي عام، دومين پرونده قضايي كشور است و وزير بهداشت هم چندي قبل اعلام كرد كه 6 ميليون نفر از مردم كشور افسرده هستند و نزاع يكي از مهم‌ترين دلايل فوت در كشور است. من به اين اعداد، ميزان مصرف مواد مخدر و صنعتي و مشروبات الكلي و آمار خودكشي را هم اضافه مي‌كنم كه تمام اين اعداد، مي‌تواند باعث نگراني شود. اما با وجود چنين شرايطي، چرا مردم به متخصصان روانشناسي يا روانپزشكي مراجعه نمي‌كنند؟
يك دليل آن است كه مردم به آن اندازه‌اي كه سلامت جسم را جدي مي‌گيرند، براي سلامت رواني و اجتماعي ارزش قايل نيستند زيرا چندان به اهميت كاركردهاي سلامت رواني اجتماعي پي نبرده‌اند اما مي‌دانند كه مختل شدن سلامت جسم، ممكن است مرگ آني به دنبال داشته باشد در حالي كه اختلال سلامت روان ممكن است تبعات آني نداشته باشد. اين نگرش عمومي هم ناشي از اين است كه ما متخصصان نتوانستيم اهميت سلامت روان را به اندازه اهميت سلامت جسم در كشور جا بيندازيم. دليل دوم، انگ اجتماعي در مواجهه با بيماري رواني است كه قصد نفي يا تاييد واقعيت حساسيت افكار عمومي نسبت به اين گروه از بيماري‌ها را ندارم اما دليل باقي ماندن انگ اجتماعي اين است كه ما اقدامات پيشگيرانه در حوزه‌هاي روانشناختي و روانشناسي نداريم.
روانپزشك و روانشناس ما منتظر است فردي بيمار شود تا مداخله تخصصي را آغاز كند. وقتي غالب مداخلات در جامعه، رويكرد درماني دارد، انتظار نداريم مردم هم، برداشتي غير از آنچه امروز هست داشته باشند چرا كه ظرفيت‌هاي پيشگيري و سلامت روان، چندان براي مردم تبيين نشده و به همين دليل، مردم اغلب در مورد مراجعان روانپزشك يا روانشناس، اصطلاح «بيمار رواني» را به كار مي‌برند در حالي كه بسياري از اختلالات، با يك مداخله غيردارويي متناسب، قابل درمان است. همه ما در طول روز با شرايطي مواجه مي‌شويم كه استرس يا هيجانات به دنبال دارد اما از اين آموزه روانشناسي و روانشناختي بي‌بهره‌ايم كه استرس و هيجانات‌مان را چگونه مديريت كنيم كه از پيامدهاي منفي مصون بمانيم.
سياستگذاران ما هم اغلب دانش مرتبط با سياستگذاري سلامت رواني اجتماعي را ندارند و در سياست‌هاي سلامت هم، سلامت جسم مبناي اصلي است و سلامت روان، بخش كوچكي از سياستگذاري‌ها را شامل مي‌شود. حتي متخصصان ما هم در دوران تحصيل، مداخلات درماني را مي‌آموزند و نه رويكردهاي پيشگيري را و افكار عمومي هم درباره مراجعان مراكز روانپزشكي يا روانشناختي همين نگرش را دارد چون بيماري‌ها و اختلالات رواني را نمي‌شناسيم و از هر اختلالي، تلقي بيماري رواني مزمن و غير قابل درمان داريم در حالي كه اختلالات رواني هم مانند بيماري‌هاي جسمي، طبقه‌بندي خفيف تا شديد داشته و حتي مي‌تواند مقطعي باشد و افراد، در حين دريافت درمان‌هاي لازم، نقش‌هاي اجتماعي خود را هم ايفا كنند. گاهي اوقات هم مردم نمي‌دانند روانشناس يا روانشناس باليني يا روانپزشك يا مشاور علوم تربيتي چه وظيفه‌اي دارد و حتي متخصصان ساير رشته‌ها هم اطلاع دقيقي از تفاوت گرايش‌هاي مختلف روانشناسي ندارند. مردم از هراس ناشي از انگ و برچسب اجتماعي هم دچار ترديد مي‌شوند كه چه كنند و چگونه از ظرفيت اين متخصصان استفاده كنند.
فقدان اين اطلاعات دست به دست هم مي‌دهد كه اختلالات رواني، مزمن‌تر هم بشود كه عوارض متعددي خواهد داشت. عوارضي كه در خشونت‌هاي خانگي و خياباني، پناه بردن به داروهاي روانگردان، اقدام به خودكشي، مصرف مواد مخدر و الكل نمود پيدا مي‌كند و حتي مي‌تواند بر ساير اعضاي خانواده تاثير بگذارد و در شكل ناسازگاري اعضاي خانواده و افت تحصيلي فرزندان و ايفاي نقش همسران و والدين و فرزندان و ساير نقش‌هاي اجتماعي هم خود را نشان بدهد.
مراجعه ديرهنگام براي درمان اختلالات رواني و شناسايي ديرهنگام اين اختلالات، فرد و خانواده را متاثر مي‌كند و جامعه هم براي مديريت شرايط ناشي از اين تاخيرها وادار به پرداخت هزينه مي‌شود چرا كه نيروي انساني‌اش را از دست مي‌دهد و ارتكاب به جرايم يا گرايش به مواد مخدر، هزينه مراقبت از مرتكبان جرم را ايجاد مي‌كند ضمن آنكه هراس اجتماعي ناشي از افزايش ضعف سلامت روان و سلامت اجتماعي هم براي جامعه هزينه ساز خواهد بود.
براي پيشگيري از اين عوارض، علاوه بر آنكه مردم بايد توجه جدي به اهميت سلامت روان داشته باشند، اين اهميت بايد در سياستگذاري‌ها و ظرفيت‌هايي كه حاكميت براي تسهيل دسترسي مردم به اين خدمات ايجاد مي‌كند هم متبلور شود. بخشي از اين ظرفيت‌ها، تسهيل دسترسي و ارزاني خدمات تخصصي سلامت روان است كه پرداخت يارانه و حمايت‌هاي بيمه‌اي براي بخشي از اين خدمات مي‌تواند در افزايش رغبت مردم به مراجعات روانشناختي موثر باشد.
فراموش نكنيم كه سبك زندگي، تغيير ساختار خانواده، گسترش تكنولوژي و فضاي مجازي، ارتباطات عاطفي و اجتماعي و استرس‌هايي كه زندگي امروز و مشكلات اقتصادي بر ما وارد مي‌كند و همچنين درخود فرورفتن افراد، نشانه‌هايي است كه مي‌تواند براي رشد آمار شيوع اختلالات روان هشداردهنده باشد. چنانكه مطالعات انجام شده در سكونتگاه‌هاي غير رسمي كه حدود 19 ميليون جمعيت را در خود جاي داده خبر از بالاتر بودن اين آمار مي‌دهد.
چند سال قبل و زماني كه ميانگين كشوري شيوع اختلالات رواني حدود 15 درصد بود، نتايج مطالعه‌اي كه در سكونتگاه‌هاي غيررسمي شهر گرگان داشتيم، عدد 52 درصد را به ما داد و نتايج مطالعه شهرداري تهران در محله دروازه غار هم عدد بيش از 50 درصد را نشان مي‌داد.
 آنچه در نهايت مي‌توان گفت اينكه ما در موضوع سلامت روان غفلت كرديم و نتوانستيم اهميت سلامت رواني اجتماعي را براي جامعه، به اندازه اهميت سلامت جسم پررنگ كنيم. البته اين غفلت، فقط در جامعه ما رخ نداد و در ساير كشورها هم سلامت جسم، مهم‌تر است چون خدمات سلامت جسم، براي دولت‌ها و مردم ملموس‌تر و مشهودتر است اما سلامت رواني اجتماعي چنين نمودي ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون