امريكا زخمخورده ايران
حسين راغفر
كارشناس اقتصادي
در ساختار قدرت حاكم بر جهان يكسري قواعد رفتاري وجود دارد كه از سوي دستگاههاي ديپلماسي هنوز درك نشده است، به همين دليل است كه در مسائل بينالمللي با خوشبيني مفرط مذاكرات آغاز ميشود اما چندي بعد همه رشتهها پنبه ميشوند. در همين رابطه بايد به گفتههاي ترامپ توجه كرد. در سياست خارجي امريكا يك اصل وجود دارد، كشوري كه عضو مدار سياسي امريكا بوده و بعد از مدتي از آن خارج ميشود يا بايد به مدار بازگردد يا آنكه ايالات متحده تمام تلاش خود را براي نابودي آن نظام و جايگزيني آن با سيستمي نزديك به خود خواهد كرد. جمهوري اسلامي ايران، نظامي است كه يكي از نزديكان ايالات متحده در خاورميانه را سرنگون كرد و در سالهاي متمادي هزينههاي بسياري را به امريكا تحميل كرده است؛ نكتهاي كه در صحبتهاي ترامپ هم چندين بار تاكيد و تكرار شد. ناگفته پيداست كه اقداماتي مانند اشغال لانه جاسوسي از مصاديق شكستن اتوريته امريكا در خاورميانه بود كه هنوز نيز داغ آن بر دل دولتمردان اين كشور ابرقدرت تازگي دارد. تفاوت مهم ترامپ با ديگر پيشينيانش در اين است كه او محبوبيت كمي دارد و همچنين چشمانداز اقتصادي امريكا براي چند دهه بعد روشن نيست. درنتيجه او كه با نگاهي تجاري وارد كاخ سفيد شد، در ازاي قرارداد 350 ميليارد دلاري با سعوديها حاضر است نام جعلي خليج فارس را به كار ببرد و كل توافق برجام را با خطر تعليق مواجه كند. البته بر همگان روشن است كه قرارداد عربستان با امريكا، باج سعوديها بود تا ايالات متحده بيش از پيش در مقابل ايران بايستد.
در اين ميان اختلافات نه تنها ميان امريكا با قدرتهاي ديگر افزايش پيدا كرده بلكه حتي در ميان سياستمداران امريكايي نيز اختلافات بسياري به وجود آمده است. اما نميتوان به چنين مسائلي دلخوش كرد و تصور داشت ميتوان از شكافهايي از اين دست به سود كشور بهره جست. اروپاييها نشان دادند با يك تهديد امريكا به سهولت راضي ميشوند تمام شركتهاي خود را از ايران جمع كنند و بروند. اين امر طبيعي نيز هست، امريكا همواره همه شركتها را در مقابل دوراهي انتخاب ميان همكاري با خود يا ايران ميگذارد. هر چند اقتصاد امريكا آينده روشني ندارد، اما حداقل تا چند دهه آينده يكي از بزرگترين اقتصادهاي جهان خواهد بود و بازار مصرف سودآور و باثباتتر اين كشور، ميتواند براي هر فعال اقتصادي جذاب باشد. اروپاييها نيز با آگاهي از اين ماجرا به شكل باجگيرانهاي با ايران برخورد ميكنند. مثلا انتظار فرانسه اين است كه بازسازي اقتصاد خود را با انرژي ارزان ايران و امتيازهاي مالي سنگين پيش ببرد.
به بيان ديگر نه تنها اروپاييها، بلكه چين و روسيه نيز همواره تلاش كردند تا از ميانه دعواهاي ايران و امريكا امتياز بگيرند و منافع خود را تامين كنند و در عين حال از هر عملي كه ميتواند امريكا را برنجاند، دوري كنند. از سوي ديگر تصور باطلي وجود دارد كه گويا ايران ميتواند شكافهاي قدرتها را افزايش دهد. چنين خيالي خام است و غيرقابل درك نيست. همچنين بايد توجه داشت فشار ترامپ بر ايران، به مساله كره شمالي هم باز ميگردد. ترامپ نتوانست تهديدات خود عليه اين كشور را عملي كند و شكست سختي از كره خورد، به گونهاي كه براي چهره تحقيرشده امريكا، صحنه ديگري براي زورآزمايي پيدا شده است. نكته ديگري نيز بايد مورد توجه قرار بگيرد، برجام يا تحريم به تنهايي نميتوانند يك اقتصاد را نابود كنند يا آن را در مسير توسعه قرار دهند. دليل ائتلاف جهاني كه يك دهه قبل عليه ايران شكل گرفت، تضعيف اقتصادي در دولتهاي نهم و دهم بود. اگر اقتصاد ايران آن وضعيت آشفته را نداشت قطعا تحريمها تا اين اندازه اثربخش نبودند. بنابراين براي بازسازي اقتصاد كشور قبل از هر چيز كشور نيازمند حداكثر استفاده از ظرفيت داخلي و ايرانيهاي خارج كشور است. تحقق اين امر نيازمند يك بازسازي واقعي در داخل است. اقتصاد ايران نيازمند جراحي عميق و ريشهكني فساد و شفافيت اقتصادي است. اقتصاد ايران در شرايط فعلي بايد به طور قطع به بازسازي قواعد اقتصادي در داخل دست بزند، به گونهاي كه ظرفيتهاي اقتصاد ايران به شكل ديگري باز مهندسي شود و فرصتهاي حضور بخش خصوصي واقعي عملي شود و كشور بر منابع داخل تكيه كند. اين امر امكانپذير نميشود مگر آنكه يك جراحي عميق در ساختار اقتصادي كشور انجام شود. بايد در مقابل قاچاق ايستادگي و آن را به هر قيمت متوقف كرد. فضاي كسب و كار بايد از حضور نهادهاي قدرت پالوده شود و تمام ظرفيتهاي موجود براي حضور بخش خصوصي و فضاي رقابتي آماده شود. به بيان ديگر نه با كمك اروپا يا امريكا، بلكه تنها با زانوهاي خود ميتوان برخاستن را ممكن كرد.