• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3183 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۸ بهمن

روايت بازمانده حمله تروريستي طالبان به كنسولگري ايران در مزار شريف

هنوز آن هراس‌ها را احساس مي‌كنم

16 سال از حمله تروريستي نيرو‌هاي طالبان به سركنسولگري ايران در «مزار شريف» افغانستان مي‌گذرد،   از آن حمله فقط‌ الله‌مدد شاهسون، كارمند سفارت ايران جان سالم به در برد، در حالي كه پايش تير خورده
 بود.
بعد از گذشت سال‌ها همزمان با اكران فيلم سينمايي «مزار شريف» در جشنواره فيلم فجر اين عضو بازمانده آن جنايت، بخشي از ناگفته‌هايش را بيان كرد. او در مرور روز هفدهم مردادماه مي‌گويد: «از روزهاي قبل از 17 مرداد، درگيري‌ها در اطراف ساختمان كنسولگري شدت گرفته بود. همه منتظر و نگران بوديم هر لحظه طالبان بيايند. ناگهان حدود 10 نفر از آنها پشت ساختمان رسيدند. چنان در مي‌زدند كه نزديك بود در كنده شود. ما را به زيرزمين بردند و به تير
 بستند.
 دوستانم جلوي چشمم كشته شدند. آن لحظه، لحظه مرگ و زندگي بود. بلافاصله مادرم را ياد كردم. گفتم مادر، من پيش شما مي‌آيم. شهادتين را گفتم. آماده شدم. به شكمم نگاه مي‌كردم و منتظر بودم هرلحظه تير به آن برخورد كند. ميز كاري در اتاق بود كه من پاي آن به زمين افتادم. سرم زير ميز قرار گرفته بود. شهيد ريگي، سركنسول وقت، روي پايم افتاده بود.
وقتي صداي پاي مهاجمان را شنيدم كه به سرعت از ساختمان خارج مي‌شدند، بلند شدم. شهيد نوري هنوز زنده بود و ناله مي‎كرد.
گفت: شاهسون سوختم! خلاصم كن! به من كمك كن! دوستانم، همكارانم جلوي چشمم تكه و پاره شدند. »
 اين ديپلمات پس از اينكه طالبان ساختمان كنسولگري را ترك مي‌كنند، با پاي مجروح تنش را از زير جنازه همكارانش بيرون مي‌كشد و در سفري طولاني و پر درد به هزار گرفتاري راهي ايران مي‌شود. ‌الله‌مدد شاهسون به ايسنا مي‌گويد: «پاي  د، مخفي شدم. گاهي خانم‌ها به علم‌خانه مي‌آمدند و دعا
و گريه مي‌كردند.
من در آن انبار مخفي شده بودم. مي‌گفتند كه طالبان خانه به خانه جلو مي‌روند و به خصوص به حسينيه‌ها حمله مي‌كنند و متوليانش را مي‌كشند. كنسولگري، راننده‌اي داشت كه در نزديكي همان‌جا زندگي مي‌كرد و به او آقا سيد مي‌گفتيم.
خانواده آقا سيد بسيار ترسيده بودند. سعي مي‌كردم هم خودم را آرام كنم و هم آن خانواده را.
 وقتي مردم به حسينيه مي‌آمدند و در مي‌زدند، من با وحشت خود را از لاي وسايل به راهروي سمت پشت بام مي‌كشاندم كه اگر طالبان وارد شدند از آن‌جا فرار كنم. هنوز آثار روحي آن هراس‌ها
را احساس مي‌كنم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون