هشدار اهالي فرهنگ
عشق را از ادبيات نوجوانان حذف نكنيد
نازنين متيننيا / پيچيدگي روابط ميان جوانان نسل سوم و چهارم، آمارهاي سخت و ترسناك از جواناني كه قصد ازدواج و تشكيل خانواده ندارند و بحران پيري جمعيت ايران در سالهاي آينده، اتفاقهايي است كه اين روزها نه تنها هشدارش را از زبان روانشناسان، جامعهشناسان و كارشناسان ميشنويم كه حتي ميبينيم مديران هم كمي گوش به زنگ شدهاند و با بيلبوردها و شعارهايي در راستاي خوبي ازدواج و فرزندآوري براي حل اين بحران قدمهايي كوچك برميدارند؛ بحراني كه زير پوست جمعيت در حال حركت است و در يك نماي كلي، تا همين الان، هيچ راهحل دقيق و درستي درباره آن پيدا نشده. حالا ديگر سرنخ بحران، به جايي رسيده كه اهالي هنر و آنهايي كه دستي در فرهنگسازي دارند هم به صدا درآمدهاند و درباره اتفاقي حرف ميزنند كه در سالهاي گذشته، اين بحران را ساخته و اگر به آن توجه نشود، ادامه آن فاجعهساز ميشود؛ حرفهايي كه نشان ميدهد در بطن زندگي اجتماعي ميشود به اهالي هنر و نگاه تيزبين آنها توجه كرد و از حرفها و نظراتشان، راهحلهايي تازه پيدا كرد. حرفهايي مثل آنچه فرهاد حسنزاده نويسنده كتاب كودك و نوجوان كه همين ديروز گفته نوجوانان امروزي، از خواندن عشق و محبت در كتابها محروم هستند و همين محروميت، آنها را موجوداتي غريبه با عشق بارميآورد: «عشق احساسي است كه در انسان باعث كشش و كوشش ميشود. رنگ اين احساس در تمام مراحل زندگي فرق ميكند. در كودكي اين گرايش به پدر و مادر و خانواده است، در نوجواني به جنس مخالف است كه بيشتر با ارتباطي حسي و غلبه بر ترس و تنهايي است. در مراحل ديگر زندگي عشق با رفتارهاي ما آميخته ميشود. به هرحال نميتوان اين حس را ناديده گرفت و با پاككن اخلاق آن را محو كرد. بچهها همانگونه كه به شادي و تحرك و بازي نياز دارند، به حس پاك عاشقانه نيز نياز دارند و بازتاب اين حس در ادبياتشان به آنها حس بودن و ديده شدن ميدهد. حذف اين مقوله در ادبيات نوجوان باعث فاصله گرفتن مخاطبان اين گروه سني از آثار ويژه تاليفيشان ميشود.
چون آنها خودشان خواهناخواه با اين حس درگيرند و دوست دارند با اين پديده بيشتر آشنا بشوند. چه بهتر كه به كنجكاوي و پرسش آنها جواب درست بدهيم و صورت مساله را پاك نكنيم». حسنزاده با مهرباني و شناخت دقيقي كه از جامعه مخاطبانش دارد، اين حرفها را زده تا شايد آنهايي كه به بهانههاي مختلف تصميم به حذف ميگيرند، اين بحران كاملا اجتماعي را درك كنند و بدانند كه نسلي كه پشتسر نسل سوم و چهارم، در همين آينده نزديك وارد اجتماع ميشوند، همان غريبگي نسلهاي پيشين را با موضوع عشق و روابط انساني دارند و راهكارهاي مديريتي كه اين روزها مديران در پيش گرفتند و بيشتر به بيلبوردهاي اطلاعرسان ختم ميشود هم جوابگو نيست. در دو، سه سال گذشته آمارهايي از تصميم 11 ميليون جوان مجرد ايراني براي تنها ماندن اعلام شد و بعد از آن، وزير بهداشت در همان روزهاي اول وزراتش در يادداشتي نوشت كه بحران را ميبيند و براي حل آن آستين بالا ميزند. اما در دو سال گذشته، به جز همان هشدارهاي هميشگي جامعهشناسان و كارشناسان و حرفهاي هرازگاهي اهالي فرهنگ، راهحلها و برنامههاي كاربردي ديگري ديده نشده و شايد حالا وقتش رسيده كه مديران در كنار عواملي مثل بيكاري، مشكلات اقتصادي و دغدغههاي روزانه، به جاي خالي عشق و گم شدن تعريف آن و تمام اين هشدارهاي از راه رسيده، با دقت بيشتري نگاه كنند.