كسب و كار عشق
محمد زينالي اُناري
براي يكي از دوستانم، كتابي تهيه كرده و به عنوان هديه تولد به ايشان تقديم ميكنم. اما اغلب دوستان ديگر، براي او كادوهايي چون گلوگلدان، لباسِمجلسي، ادوكلن خارجي و ساير لوازم شخصي را خريدهاند و خود به خود هديه من و حتي وجود خودم به انزوا ميرود. اغلب هدايا، شامل وسايل شخصي و چيزهايي هستند كه در بازار براي خودآرايي و تزيين بدن و زندگي به كار ميروند. اين ميتواند مساله فلسفي بزرگي باشد، چرا كه در اغلب مراسمهاي ما، «كالاهاي عجيب» زيادي رد و بدل ميشود و ميتوان اين مجالس را مناسكي به خصوص در جهت «خود»يابي درميان چنين كالاهايي دانست.
به اين صورت، با توالي مناسكهاي متنوع عاطفي چون تولد، ازدواج و... پرداختن هر شخصي به ستاره شدن در زندگي خصوصي خود به تعداد چندين بار در سال، آيينهاي نمايشي از اهتمام به «خود» بيشتر ميشود. در مراسمهاي مناسك ديگري چون عيدديدني، عروسي، نمايش جهازيه و برگزاري جشن تولد همسر، سالگرد ازدواج و الگوهاي غيرپيوندي نظير جشن تولد، ولنتاين، روز دختر و پسر و پدر و مادر و... هم مصرف كالا نقش ارزندهاي دارد. آنچه در اغلب اين مراسمها اتفاق ميافتد، بدهبستان كالاهايي است كه از سوي توليدكنندگان خاصي براي شكل دادن به اين مراسمها به سوي مهمانيها و مبادله با برگزاركنندگانشان سرازير شده است.
هر فردي در ميان بازار داغ و پرعواطف آهنگهاي احساسي و كالاهاي پرزرقوبرق بزرگ ميشود و به تدريج اجراي نمايشهاي هنري و برنامههاي زيبايي را دروني ميكند تا بتواند به عنوان يك بازيگر روزمره، چنين نقشي را بسازد. چه بسيار افرادي كه دوست دارند برنامههايي مانند شاديهاي رسمي تلويزيوني را ادا كنند. به همين دليل مراسمهاي عروسي حتي در ميان حاشيهنشينان شهر، شباهتي به فيلمهايي دست چندم از كليپهاي موسيقي و مجلسهاي عمومي ستارههاي موسيقي پيدا ميكند. در يكي از چنين مراسمهايي حضور داشتم كه يكي از ميهمانان، به صورت خيلي عاطفي يكي از آهنگهاي يك خواننده را برگزار كرد و با اشاره دستهايش به همسر خود احساساتي را كه از اين آهنگ در او به اهتزاز درآمده بود نثار ميكرد. ساير ميهمانان در حين تماشا به اين صحنه، دستها را به بالا برده با آهنگ موسيقي به طرفين تكان ميدادند.
مراسم عروسي، از ديرباز به عنوان جشني براي تولد يك واحد جديد توليدي و خانوادگي به شمار ميرفت و شادي از آن رو بود كه براي همگان و به ويژه خانواده جديد پُرمعنا شود كه يك واحد جديد اضافه شده است. مراسمها و حتي رابطههاي امروزي، بيش از آنكه صداي يك تولد جديد را به گوش برسانند، مناسكي براي احساس شادي خود مردم هستند. مردم در اين مراسمها حضور مييابند و ذيل بمباراني از آهنگها، كالاها و عواطف قرار ميگيرند تا نقش ويژه خود به عنوان مهمان يا ميزبان اين مناسك را برگزار كرده باشند. در گذشته، اين مراسمها، در آهنگهاي موجودشان تضميني از مفاهيم عرفاني و ديني هم ميآوردند و امروز مورد ارجاع نمايشهايي هستند كه از سوي ستارههاي سينمايي، هنري و تبليغاتي روايت ميشوند.
اسطورههاي عاشقي، در گذشته، از ليليومجنون و گذشتن از روي ديگران برگرفته ميشدند و با خواندن شعر حافظ و مولوي و تفاسير ديني موجود، عشق زميني به عشق مجازي و مقدمه رسيدن به خدا معنا ميشد و شدت احساسات امروزي ميان مرد و زن يا پسر و دختر وجود نداشت. اما امروزه، معناي «عشق»، در متن فيلمهايي مورد توجه و تاكيد قرار ميگيرد كه در آنها اغلب نقشها به صورت مرد و زني جدا از هم بوده و تمام روايتهاي داستاني و شعرهاي ويرانكننده درباره جدايي آنها نوشته شده و اين مفهوم از آن معناي ازلي و آسماني «عشق» به يك پديده يارگزيني بدل يافته و با رسمها و مناسكهاي متجمل دروني ميشود. مردم در اغلب روابط اجتماعي، چنان بازيگري ميكنند كه گويي در اين سودا همچون دل مولانا «از جا و مكان رسته» ولي نقش «آميتاباچان» در عشق زميني را بازي ميكنند.
معناي «عشق»، از يك ليليومجنون ازلي ديروزي به هزاران ليليومجنون افزايش پيدا كرده و مردم به طور روزمره به اجراي نقشهايي ميپردازند كه پيشتر احساس ميكردند افسانه است. آنچه درگذشته، افسانه و آرماني معنا ميشد و فقط در زندگي بخشي از مردم قابليت تحقق مييافت، امروز به سفرهاي گسترده براي معاني بسيار شاعرانه و كالاهاي بسيار معطر به رنگ و بوي عشق تبديل شده است. با اينكه عشق در گذشته مفهومي افسانهاي و مجازي پنداشته ميشد، اما مردم امروزي بازي نقشهاي عشق و معشوق را عملي واقعي دانسته و با اهداي هداياي متعدد و تاكيد بر نقش دست چندمي خود در بازي «عشق»، بر واقعي و حقيقي بودن آن اصرار ميورزند. كسب و كاري كه به اين بازيها شدت ميبخشد، ميتواند افسانهها را به تعداد زيادي در زندگي روزمره مردم تكثير كرده و روز به روز بر ثروت «خود» بيفزايد.