لزوم گفتوگو پيرامون ابر چالشها
غلامرضا ظريفيان
فعال سياسي اصلاحطلب
مدتها است به اين نتيجه رسيدهايم كه بدون گفتوگو كار سامان پيدا نميكند و بسياري از آنچه در مورد يكديگر ميدانيم و ميگوييم بيش از آنكه با واقعيت منطبق باشد با تصورات يا توهمات ما پيوند خورده است. كمتر چشم در چشم با يكديگر گفتوگو ميكنيم و ميپذيريم كه ممكن است رقيب و مخالف ما نيز حقايقي را بگويد. مشكل اينجاست كه در بحث و گفتوگو مشكلات معرفتي، رفتاري و كنشي و تاحدي نيز مشكلات عاطفي داريم. متاسفانه با وجود اينكه مسلمان هستيم و مسلماني ايجاب ميكند كه نظرات مختلف را شنيده و بهترين را انتخاب كنيم بيشتر با گفت و شنود خو گرفتهايم. «بگوييم تا ديگران بشنوند» را به «بگوييم و بشنويم» ترجيح ميدهيم. با اينكه فضاي آكادميك اساسا متعامل و متكي به گفتوگو و پرسش است ما در فضاي دانشگاه نيز كمتر با يكديگر گفتوگو ميكنيم و معمولا هر كدام از ما از منظر رشته خود حرف ميزنيم حتي در ميان اصحاب رشتههاي واحد نيز كمتر بحث و تبادل نظر ميبينيم. اين مشكل تاريخي ما ايرانيها است كه ميتوان دلايل بسياري براي آن شمرد. به هر حال مدتهاست كه به ضرورت گفتوگو واقف شدهايم و ميدانيم كه اگر در مسائل كلان سياسي، اجتماعي و فرهنگي با همين روش ادامه دهيم در حقيقت به جاي ساختارهاي فزاينده، ساختارهاي كاهنده خواهيم داشت. سالها است ميدانيم و ميگوييم كه در جريان گفتوگو خلاقيت ايجاد ميشود و حتي اخلاق مدني تمرين ميشود.
اكنون كه به اين ضرورت رسيدهايم براي عملي كردن ايده گفتوگو و تعامل چند راهكار در اختيار داريم. نخست اينكه موضوعات مناسبي را براي گفتوگو انتخاب كنيم. برخي از چالشها در حوزههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي طي سالهاي گذشته به ابرچالش تبديل شده و در مورد اين موضوع اتفاق نظر وجود دارد. به اعتقاد من براي اينكه گفتوگوهاي موفقي داشته باشيم بايد از اين موضوعات شروع كرد. به عنوان مثال در حوزه سياست ناكارآمدي يا ضعف احزاب يك ابرچالش جدي است. در بخش اقتصاد نيز ابرچالشهايي همچون اشتغال، نياز به كارآمد شدن نهاد آموزش براي تربيت نيروي انساني و بحران آب را داريم. آسيبهاي اجتماعي در بخشهاي فرهنگي نيز موضوعاتي است كه بايد در مورد آن گفتوگو و تعامل كرد. ميتوان اين ابرچالشها را اولويتبندي كرد و به آن پرداخت.
دوم اينكه گفتوگوها و تعاملات را از حلقههاي بزرگ شروع نكنيم و به عنوان پايلوت در حلقههاي كوچكتر به موضوعاتي بپردازيم كه در مورد چالشي بودن آن تفاهم وجود دارد. مجموعههاي كوچكتر كمك ميكند كه اختلافنظرهاي كمتري ايجاد شود و نتيجه بهتري از گفتوگو حاصل شود. بهتر است براي گفتوگوهاي اوليه با افراد باحوصلهتر و كساني كه ضرورت گفتوگو را بيشتر احساس ميكنند، شروع كنيم و خودمان نيز بپذيريم كه ممكن است ناملايماتي در كار باشد.
سومين نكته قابل توجه اين است كه بعد از انجام گفتوگو ابتدا در مورد ماحصل آن انديشيده شده و سپس محتواي گفتوگوها در اختيار رسانهها و افكار عمومي گذاشته شود. اگر تفاهمات را پررنگتر كرده و اختلافنظرها را آسيبشناسي كنيم حتما خواهيم توانست كه بعد از سالها حرف زدن در مورد ضرورت گفتوگو و تعامل در عمل به گفتوگو بنشينيم. وقتي گفتوگوهاي موثر را در حلقههاي كوچكتر تجربه كنيم و نتيجه آن را به اطلاع افكار عمومي برسانيم خواهيم توانست كه به مرور زمان گفتوگوهاي موثرتري در حلقههاي بزرگتر داشته باشيم.
توجه داشته باشيد كه گفتوگويهاي مورد اشاره بيش از هر چيز نيازمند ادبيات و رويكرد مبتني بر مدارا است. به اعتقاد بنده نياز جدي به گفتوگو ضرورت در كنار هم نشستن را بيش از قبل كرده است. شايد بتوان گفت كه سالهاي قبل از سر تفنن در مورد گفتوگو صحبت ميكرديم اما اكنون از سر ضرورت ميگويم كه بايد گفتوگو كرد. از همين رو بايد اميدوار بود كه مدارا و همزيستي را در دستور كار قرار داده و پذيرش ناملايمتي برخي كلمات و هر آنچه يك گفتوگو را به بنبست ميرساند، ياد بگيريم.
افزون بر اين نبايد فراموش كرد كه ممكن است در ابتداي مسير گفتوگو با برخوردهاي نامناسبي مواجه شويم. اين مثل يك كوهنوردي است كه در ابتداي راه سختيهاي بسيار دارد. استقامت و طي كردن قدمهاي نخست كمك ميكند كه بدن كوهنورد براي ادامه راه، آمادگي خود را حفظ كند.