محلهاي كه از فرداي خود خبر ندارد
عودلاجان تا پاريس راهي 20 ساله دارد
فاطمه علياصغر/ طاقهاي ضربي كه نمايان ميشود. حس تاريخ ميريزد، توي رگها. جدارههاي قديمي، كوچههاي باريك، نامهاي ديرين بر سر كوچهها همه و همه پرت ميكند، خاطر را به محله مياني عودلاجان. محلهاي كه ميگويند نام تغييريافته «آو- دراجين» است كه در زبان تاتي بومي تهران ميشود «جاي تقسيم آب». برخي هم ميگويند نام اين محله تلفظ «عبدالله جان» است به لهجه كليميان. هر چه كه است امروز اين محله از سكنه خالي شده و رنگ و بوي تجاري گرفته است. اين روزها خيلي تلاش شده، دوباره طاقهاي آن جان بگيرند. سه سال است كه كسبه درگيرودار مرمت و بازسازي هستند. چشم اميد همه به اين است كه عودلاجان جايي شود شبيه پاريس؛ موزهاي بزرگ كه جان دارد و در آن ميشود، تكاپوي آدمها را ديد ولي همكلام شدن با كسبه نشان از نگراني آنها دارد از آينده، با اين حال باز ميگويند كه بالاخره ميشود! عودلاجان جان ميگيرد. حيات و رونق به آن بازميگردد، درست مثل قديمها ميشود. نوستالژي دست از سر آنها برنميدارد. نميتوانند فراموش كنند كه در عودلاجان زماني تاريخي بوده و هياهويي. زيبايي كه دريغ شده. حالا مردم افتادهاند به صرافت بازگشت آن خاطرهها و زيباييها. خودشان بيشتر از همه. ميگويند كه مسوولان ميراث فرهنگي كنار كشيدهاند. ميگويند شهرداري يك روز ميآيد و روز ديگر نميآيد. با اين همه هنوز خاطرهها كار خودشان را ميكنند. خنج ميكشند بر دل كساني كه رنگ و بويي از آن روزها را حس كردهاند؛ از روزهاي شكوه عودلاجان.
عودلاجان كجاست؟
زماني محله اعياننشين بوده. حالا سالهاي سال است به پيسي افتاده. تا همين دو سه سال پيش پاتوق معتادها بود و آشغالجمعكنها. اين روزها اما يك متر و نيم آن با توافق سهجانبه شهرداري و ميراث فرهنگي و كسبه در حال مرمت است. قرار است مغازههايش همه صنايعدستي شوند. موزه زنده شود. برخي ميگويند 20 سال طول ميكشد تا به آن نقطه برسد. كسي از فرداي خود خبر ندارد. شايد هم زودتر شد، شايد هرگز نشد.
با اينكه عودلاجان اين روزها خيلي سر زبانها افتاده، اما شايد خيليها حتي اسمش را نشنيده باشند؛ محلهاي كه مثل بازار بزرگ پاخور مشتريها نيست اما اگر نقشه رابرداريد، ميبينيد كه عودلاجان از غرب به خيابان ناصرخسرو، از شرق به ري، از شمال به اميركبير و از جنوب به ۱۵ خرداد محدود است و سه محله اصلي امامزاده يحيي، پامنار و ناصرخسرو را در بر ميگيرد يعني عودلاجان در محدوده خيابانهاي پامنار (از غرب)، سيروس (از شرق)، چراغ برق (اميركبير)
(از شمال) و بوذرجمهري (از جنوب) قرار داشته است؛ محلهاي كه همراه با محلههاي ارگ، دولت، سنگلج، بازار و چالميدان، تهران عصر ناصري را شكل ميدادند.
«گذر باغ نظامالدوله، گذر در حمام نواب، گذر شتر گلو، گذر مسجد حوض، گذر در مدرسه و كوچههاي نظامالعلما، سردار، سپهدار، شاهبياتي، معينالملك، حاجيعلي، آقا موسي تاجر، ميرزا آقاجان، خدابندهلو، حاجيآقابابا، آقامحمد محمود، سهراب خان، نقارهچيها، هادي خان و محمدخان امير.» اينها نامهايي است كه هر كدام قصههايي دارند؛ قصههاي پررمز و راز. گذرهايي كه مسيو كرشيش معلم اتريشي مدرسه دارالفنون نقشه آنها را در دوران قاجار و در عهد ناصري به تصوير كشيد. او كاري كارستان كرد.
گفته ميشود كه مسيو كرشيش اتريشي همراه با ذوالفقار بيك و تقيخان از شاگردان مدرسه دارالفنون شروع به نقشهبرداري از تهران كردند و سرانجام موفق شدند نخستين نقشه تهران را در ۱۲۷۵ هجري قمري ترسيم كنند. در نقشه كرشيش ۲۰ كوچه و گذر عودلاجان ديده ميشود كه نشان از رونق اين محله دارد.
روزگار زورخانه «عليتكتك» و خانه «قمرخانم»
ساكنان اين محله در روزگار قديم بيشتر كليميها بودند و زرتشتيها. هنوز هم محمد سپهرين، كاسب 32ساله اين محله ميگويد كه كليميها در بخشهايي از اين محله ساكن هستند. آنها هميشه زندگي مسالمتآميزي با مسلمانان داشتند. هنوز هم بيشتر مغازهاي اينجا شركاي كليمي و مسلمان دارند.
او از پدرش نقل ميكند كه زماني اين محله بروبيايي داشت و صفايي زورخانهاي داشت به اسم «عليتك تك» كه خيليها بعد از كار روزانه به آن سر ميزدند. زورخانهاي كه بعدها باشگاه ورزشي و حالا هم تبديل به انبار شده است.
عودلاجان محله بسياري از مشاهير تاريخ معاصر ايران هم بوده؛ از خاندان قوام الدوله، مستوفي، نصيرالدوله بدر تاجر ثروتمند و نخستين وزير فرهنگ دوره پهلوي گرفته تا خانه سيد حسن مدرس، نماينده مجلس شوراي ملي. ميگويند كه آن زمان اينجا خانههاي پر اتاق بسيار داشته است كه به اصطلاح به آنها ميگفتند خانه قمر خانم.
حالا بيشتر آن خانهها ويران شدهاند، چند تايي هم كه ماندهاند، حال و روز خوشي ندارند. محليها ميگويند كه بيشتر عمارتهاي قديمي با درختهاي چنارشان با خاك يكسان شدهاند. آنها در طرح ناجا، به بهانه پاكسازي معتادان و جمع كردن خانههاي فساد يكي يكي فرو ريختند و ديگر اثري از آنها نيست. عودلاجان حالا تركيبي ناهمگون شده است بين بازسازي و ويراني.
با اينكه خيلي از پيرمردهاي محله ميگويند كه زماني اينجا نزديك
16 مسجد و مدرسه داشته و چه بسيار كنيسه. روضهخواني، زيارت خواني و تعزيه گرداني آن هم به راه بوده. محلهاي پر از باغ و خانههاي باشكوه. دگرگونيهاي بزرگ اجتماعي و شهري دهه 40 اما كار دست محله ميدهد. محليها كه ميروند، كم كم شر جاي خير را ميگيرد. حالا از آن روزگار خيلي گذشته. دوباره خاطرهها آمده است سمت حمام آب منگل و محله امامزاده يحيي و تيمچه اكبريان. تيمچهاي كه زماني بانك بوده. بناها در شيش و بش مرمت و ويراني ماندهاند. معلوم نيست كه آينده چه چشماندازي قرار است پيش روي آنها بگذارد. هرچه كه هست، اميدواري است.
شايد 20سال ديگر عودلاجان محله پاخور خيلي از توريستها و جهانگردان شود. هيچكس از فرداي خود خبر ندارد چه برسد به عودلاجان.
حيات امامزاده يحيي در گرو فعاليت زنان
محلههاي قديمي، زماني براي زنان بسيار امن بودند. حالا خيلي سال است كه اين محلهها براي زنان خطرناك شدهاند. خيلي از مردم، از اين محلهها اسبابكشي ميكنند به اين دليل كه زن و دخترشان جاي امني براي رفت و آمد داشته باشند.
حميده توسلي، جامعهشناس و مدير دفتر توسعه محلي عودلاجان اما آن سوي سكه را هم نشان ميدهد. او ميگويد كه عودلاجان را ميشود به سه بخش تقسيم كرد: محله ناصر خسرو، عودلاجان مياني و محله امامزاده يحيي. ناصرخسرو و عودلاجان مياني به دليل تجاري شدن كمتر جايي براي فعاليت و حضور زنان دارند و معمولا در اين بخش زنان با مشكلات بيشتري رو به رو هستند اما در محله امامزاده يحيي خانوادهها حضور دارند. او ميگويد: «ما در تحقيقات و پژوهشهاي خود، مشخصات خانوادههاي ساكن اين محله را در آورديم. اينكه چقدر باسواد هستند و چقدر در فعاليتهاي اجتماعي حضور دارند. نتيجه تحقيق ما نشان داد كه خيلي از بانوان اينجا با همسايهها مشاركت و همزيستي دارند. فعاليت و بسياري از مسائل محله را با هم حل ميكنند. بسياري از زنان اينجا سرپرست خانوار هم هستند.»
توسلي كه نزديك 9 سال است در اين محله فعاليت ميكند، ميگويد: در عودلاجان مياني و ناصر خسرو، زنها سكونت غير رسمي دارند. صاحب خانههاي متروكه و مخروبه رفتهاند و برخي زنهاي مسن در اين خانه زندگي ميكنند اما از آنجايي كه اين محلهها زماني پاتوق معتادان بوده و بيشتر به شكل انبار در آمده است، حضور زنان نيز كمرنگ شده. در حالي كه حضور زنان ميتواند به آباداني و استمرار زندگي در يك محله كمك كند. درست همان اتفاقي كه باعث مجزا شدن امامزاده يحيي از آن دو محله ديگر ميشود.