اقبال در ميان صاحبنظران
وقتي انديشههاي اقبال به فارسي منتشر شد، ديدگاههاي وي مورد توجه صاحبنظران و روشنفكران ايران قرار گرفت. شريعتي چند باري درباره او سخنراني كرد و شهيد مطهري هم از او هم تعريف كرد و هم نقدهايي نسبت به او بيان كرد. در نهايت ادبا هم نسبت به شخصيت و نگاه اقبال بيتفاوت نبودند و درباره او موضعگيري ميكردند. از شاخصترين اظهارنظرها درباره اقبال ميتوان به مطهري، شريعتي و مينوي اشاره كرد.
مطهري و اقبال؛ مساله واحد، راهحل متفاوت
مرتضي مطهري و اقبال لاهوري هر دو مساله احياي تفكر ديني داشتند؛ اقبال لاهوري در كتاب «احياي تفكر ديني در اسلام» باور دارد كه مساله جهان اسلام نخوت است. توصيه اقبال براي خروج جهان اسلام از ركود و نخوت، «اجتهاد» است. اما در مقابل مرتضي مطهري به عنوان متفكري شيعي درد كنوني جهان اسلام را خرافه تشخيص ميدهد و راه دواي آن را تعليم اصولي مباني دين تجويز ميكند.
مطهري در همين رابطه ميگويد: «روحانيون بزرگ ما بايد به اين نكته توجه كنند كه بقا و دوام روحانيت و موجوديت اسلام به اين است كه زعماي دين، ابتكار و اصلاحات عميقي كه امروز ضروري تشخيص داده ميشود در دست بگيرند. آنها امروز در مقابل ملتي نيمهبيدار قرار گرفتهاند كه روز به روز بيدارتر ميشود.»
مطهري در انديشه احياگري خود به دنبال قرائتي از دين و فقه است تا بتواند در زندگي اجتماعي انسان معاصر موثر واقع شود. از نظر مطهري علما ميتوانند با ابزار اجتهاد چنين فرصتي را در اختيار جهان معاصر بگذارند.
مرتضي مطهري در كتاب «بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير» به اقبال لاهوري هم توجه نشان داده است. مطهري نقدهايي جدي به اقبال دارد. از نظر او نگاه اقبال به معارف و بالاخص فلسفه اسلامي سطحي است. مطهري نقدي جدي به ايدههاي مهدويت و خاتميت اقبال دارد و معتقد است به دليل نگاهي سطحي كه به اين مقوله ديني در اسلام دارد، اقبال به هدفش نخواهد رسيد. مطهري همچنين معتقد است اقبال در گرايشات عرفانياش بيشتر متاثر از عرفان هندوييان بوده و شناخت عميقي نسبت به عرفان اسلامي نداشته است.
مطهري در اين كتاب اقبال را انديشمندي معرفي ميكند كه افكارش در ساير ملل اسلامي هم مورد استقبال قرار گرفته است. از نظر مطهري، مزيت نگاه اقبال تجويز راهحلي درون ديني براي خروج از بنبستهاي زمانه خودش است. راهحلي مانند اجتهاد. مطهري يادآور ميشود كه اقبال اشراف قابل قبولي به فلسفه غرب داشته است. اقبال تنها تئوريپرداز نبود و كنش و عمل سياسي هم داشته است. اين ويژگي اقبال مورد توجه مطهري كه خودش نيز متفكري انقلابي و عملگرا بوده، قرارگرفته است.
مينوي و اقبال
مجتبي مينوي در كتابي كه درباره انديشه و آثار اقبال در سال 1327 نوشته است، حسرت ميخورد كه چرا پيش از اين با اقبال آشنا نشده است و روشنفكران زمانه را سرزنش ميكند كه چطور نسبت به هند بيتوجه بودهاند. وي در همان صفحات آغازين كتابش مينويسد: «من تا وقتي كه تاليفات و تصنيفات محمد اقبال را نخوانده بودم، نميدانستم كه چرا مسلمين هند درباره او اين اندازه غلو و مبالغه ميكنند اما اكنون كه با زادگان طبع او آشنا شدهام عقيده ايشان را موجه ميبينم.» از نظر مينوي «محمد اقبال يك شاعر بزرگ عادي نبود؛ شاعري بود كه علوم و فضايل عصر خود را فراگرفته بود و هم به زبان خود و هم به زبان بيگانه به خوبي شعر ميگفت و هم به زباني از زبانهاي اروپايي كه انگليسي باشد، كتب دقيق علمي و فلسفي مينوشت.»مينوي در نقد اقبال مينويسد: «نميخواهم از اين مرد فهيم و شاعر قادر عيبجويي كنم ولي ناچارم بگويم كه از بس فريفته انديشه خود بوده است نميديده است كه آنچه را بر ماكياولي و ديگران ميگيرد بر خود او نيز وارد است، آنها رنگ يا نژاد يا نسب يا مملكت را معبود خود ساختهاند.»
شريعتي ستايشگر اقبال
علي شريعتي از جمله كساني است كه به انديشه اقبال توجه نشان داده است. علي شريعتي به اقبال لقب «انسان عليوار» را ميدهد. آنچه توجه شريعتي را در منش و نگرش اقبال به خود جلب كرده، عملگرايي وي است.
«ما و اقبال» سخنرانيهاي شريعتي درباره اقبال است. در اين سخنرانيها شريعتي بيشتر به دنبال تشريح شخصيت روشنفكري اقبال بوده است. شريعتي در يكي از سخنرانيهايش ميگويد: «من وقتي به اقبال ميانديشم،«علي گونهاي» را ميبينم: انساني را بر گونه علي، اما بر اندازههاي كمي و كيفي متناسب با استعدادهاي بشري قرن بيستم. چرا؟ زيرا علي كسي است كه، نه تنها با انديشه و سخنش، بلكه با وجود و زندگياش، به همه دردها و نيازها و همه احتياجهاي چندگونه بشري، در همه دورهها، پاسخ ميدهد.» شريعتي در بخش ديگري ميگويد، محمد اقبال نه يك عارف مسلمان است، اقبال علم را يگانه راه نجات بشري نميداند و مانند برخي فلاسفه، اقتصاد را مبناي تمامي نيازهاي بشر نميدانست و نه مجذوب عرفانهاي هندويي بود و «اقبال با مكتب خويش اساسا با هستي خود نشان ميدهد كه انديشهاي كه به آن وابستگي دارد، يعني اسلام، انديشهاي است كه در عين حال كه به دنيا و نيازهاي مادي بشر سخت توجه كرده است، اما باز دلي به آدمي ميبخشد.»از نظر شريعتي «اقبال همه منزلهاي فلسفي و روحي اين عصر را با بينش و جهت يابي ايمان و عرفان اسلامي خويش پيموده است و ميتوان گفت وي يك «مهاجر» مسلمان است كه از اعماق اقيانوس پر اسرار هند سر زد و تا بلندترين قلههاي كوهستان پراقتدار اروپا بالا رفت.»