لرزه بر ساختارهاي اجتماعي
بامداد لاجوردي
زلزله، سيل، توفان و... تداوم وحشت تاريخي بشر از طبيعت است؛ طبيعتي كه با وجود پيشرفت بشر همچنان وهمآلود ماندهاند و هربار كه اتفاق ميافتد تن بشر را به لرزه درميآورد. حتي در توسعه يافتهترين كشورها توفان و زلزله وحشتآفريناند.
به طور كلي خسارت بلاياي طبيعي و آسيبهاي متعاقب آن به عوامل طبيعي و انساني وابستهاند. عوامل طبيعي بهشدت و نوع حادثه مربوط ميشود. هرچند انواع حوادث طبيعي در غيرقابل پيشبيني بودنشان و ايجاد حيرت در انسان متفاوتند به طوري كه حادثهاي مانند سيل و توفان تا حد زيادي به مدد پيشرفت هواشناسي قابل پيشبيني شدهاند و همين امكان اطلاع از احتمال وقوع حادثه فرصت تخليه منطقه يا تمهيد اقدامات ضروري را فراهم آورده و باعث شده تا حد زيادي تلفات و صدمات انساني در اين گونه حوادث كاهش يابد. اما دسته ديگري از حوادث مانند زلزله كمتر قابل پيشبيني هستند و بسته به بزرگي و شدت لرزه تلفات و صدمات انساني آن متفاوت خواهد بود. بنابراين قابليت پيشبيني حادثه و همچنين دامنه و عمق آن از جمله متغيرهاي موثر در ميزان فاجعهآميز شدن بلاياي طبيعي هستند.
اما بعد انساني حوادث طبيعي نيز قابل توجهند. وجه انساني بلاياي طبيعي به عنوان عاملي در كاهش يا افزايش تلفات انساني در پيش، حين و پس از واقعه قابل توصيف است. يك حادثه طبيعي متاثر از برخي متغيرهاي جامعهشناختي مانند ميزان توسعهيافتگي منطقه، آگاهي عمومي نسبت به رعايت استانداردهاي ايمني، نگرش افراد به پيشرفت و بهكارگيري تجهيزات ايمني مرتبط ميشود. همچنين زيرساختهاي امدادرساني و آگاهي عمومي در خصوص مسائل بهداشتي و امدادرساني متغيرهايي هستند كه در حين زلزله در كاهش تلفات انساني موثر هستند و اما پيامدهاي اجتماعي بلاياي طبيعي وجه ديگري دارد و به دليل وجود اين ابعاد انساني در بلاياي طبيعي است كه مطالعه اين مساله را توسط جامعهشناسان ضروري ميكند.
قبل از حادثه؛ توسعه نامتوازن
سطح توسعهيافتگي و ميزان آمادگي منطقه براي مقابله با حادثه طبيعي مهمترين عامل انساني موثر بر كاهش تلفات است كه مربوط به دوران قبل از وقوع حادثه ميشود. به عنوان نمونه شهر بم در سال 1382 شاهد زلزلهاي به بزرگي 6/6 ريشتر بود. نتيجه اين زلزله كشته شدن نزديك به30 هزار نفر بود. در همان سال ژاپن لرزهاي به بزرگي 8/3 ريشتر تجربه كرد و تنها 755 نفر مجروح داشت، البته در ژاپن علاوه بر آن، لرزه سونامي نيز اتفاق افتاد. مقايسههايي از اين دست به خوبي نشان ميدهند كه توسعهيافتگي عنصر مهمي در كاهش آلام انساني در مواجهه با حوادث طبيعي است و كشورهاي كمتر توسعه يافته در بلاياي بيشتر صدمه خواهند ديد. همين مساله را در فضاي داخلي كشور هم ميتوان ديد.
حوادثي مانند زلزله مظاهر و نواقص توسعه نامتوازن را از خفا بيرون آورده و آن را علني كرده است. نمونه بارز آن هم شهر بم بود؛شهري كه از نظر زيرساختهاي راهسازي و استانداردهاي ساختمانسازي توسعه نيافته بود و همين عامل نقشي جدي در افزايش آمار قربانيان زلزله سال 1382 داشت. آن طور كه در برخي گزارشها آمده است بيش از 65 درصد ساختمانهاي بم از استانداردهاي آييننامه پيروي نكرده بودند. همين مساله در خصوص ماجراي زلزله اخير نيز مشهود است. تصاوير خبري مخابره شده از اين منطقه نشان ميدهد، تخريب بيمارستان منطقه به دليل استاندارد نبودن و به همين ترتيب آوار شدن برخي خانههاي نوساز همگي نشان از توسعهنيافتگي منطقه از نظر سيستمهاي نظارتي و ساخت و ساز دارد و همين امور باعث شده تا تلفات زلزله دوچندان شود.
حين حادثه؛ بياعتمادي به نهادهاي اجتماعي
رفتارهاي حين وقوع حادثه تا فروكش كردن التهابات نيز موضوعي جامعهشناختي هستند. واكنش تودههايي كه در بيرون از حادثه قرار دارند تا واكنش افرادي كه در دل حادثه هستند از نظر جامعهشناسي قابل مطالعه هستند. ظهور رفتارهاي هيجاني و واكنشي در پي اين اتفاقات در جامعه ايران تجربه شده است. در تجربيات پيشين حوادث طبيعي برخي رفتارها مانند هجوم فرد محور افراد به مراكز زلزلهزده با انگيزه امدادرساني در عمل منجر به ايجاد اختلال در فرآيندهاي امدادرساني ميشد. از سويي ديگر در اين قبيل حوادث بياعتمادي مردم به نهادهاي اجتماعي خودنمايي ميكرد و مردم به دليل ذهنيتي كه نسبت به نهادهاي مدني مانند هلال احمر و... در ذهن خود داشتهاند، خودمحورانه وارد عمل ميشدند و مسووليت امر را به نهادهاي مدني مرتبط واگذار نميكردند.
پس از حادثه؛ بههمريختگي ساختارها
زلزله در پي خود ساخت اجتماعي، نيروهاي توليد فكري و اقتصادي، نيروهاي كار را دگرگون ميكند. در همين رابطه ميتوان به حادثه بم اشاره كرد. در پي زلزله بم توازن جنسي و جمعيتي بم مختل شد و كشتهشدگان حادثه بم متفاوت از روند عادي مرگ و مير اين شهر در سالهاي قبل بوده است و برخلاف دوران عادي كه بيشتر مرگها در سنين بالا اتفاق ميافتد اما در حادثه بم بيشتر دختران 19-15 كشته شده بودهاند؛ موضوع در جايي اهميت دو چندان پيدا ميكند كه دريابيم بيشتر قربانيان در سنين جواني قرار داشتهاند و اين تاثيرات بلندمدتي بر ساختار جمعيتي، اجتماعي و فرهنگي اين منطقه گذاشته است.
در پژوهش ديگري كه به فاصله يك ماه پس از زلزله در بم انجام شده است، مشخص ميشود كه ميزان گرايش بازماندگان به مصرف مواد مخدر در منطقه رشد مضاعف پيدا كرده است. از سويي ديگر دسترسي بازماندگان به امكانات بهداشتي و همين طور امكانات فرهنگي به طور محسوسي كاهش پيدا ميكند. اين پژوهش مشخص ميكند كه نزديك به 92 درصد شركتكنندگان در اين تحقيق پيش از وقوع زلزله اعتياد نداشتهاند اما پس از وقوع زلزله و احتمالا در نتيجه فشارهاي رواني و اجتماعي متعاقب آن به مصرف مواد مخدر گرايش پيدا ميكنند. به همين ترتيب از ديگر يافتههاي اين پژوهش اين است كه بيش از 94 درصد از پاسخگويان به پرسشهاي اين پژوهش اظهار كردهاند كه پس از زلزله به بيماري رواني مبتلا شدهاند. از دست رفتن يك يا چند تن از اعضاي خانواده در 92 درصد افراد تنششان ميدهد، درصد بزرگي از افراد استرسهاي سنگيني را به عنوان پيامد زلزله تجربه كردهاند.
ناگفته نماند اما اين درهمريختگيها به ساختارهاي جمعيتي و اجتماعي محدود نشده بلكه تاثيرات عميق فكري، اعتقادي و باوري برجاي گذاشته است. بر اساس پژوهشي كه در مورد بم انجام و مشخص شده پس از وقوع زلزله باورهاي تقديرگرايانه در اين شهرستان زلزلهزده رشد پيدا كرده است.