زنگها به صدا درآمدهاند
اميرحسين كاميار
به همان اندازه كه سيل حضور مردمي براي مشاركت در امدادرساني به همميهنان زلزلهزده، برايم اسباب دلگرمي و مسرت بود، ابهام و اكراه بسياري از آنان در سپردن كمكهاي خويش به نهادهاي رسمي نگران و مضطربم كرد؛ دلهره بابت مردماني كه دچار بحران اعتماد شدهاند.
از منظر روانشناختي، انسان براي ادامه حيات خويش نياز دارد تا بتواند كه اعتماد كند. تبلور اين اعتماد را در نوزادي ميبينيد كه ايمان دارد هربار به غذا احتياج پيدا كند، مادر در نزديكي او حاضر است. از دل اين ايمان، اميد و اطمينان بر ميخيزد و امنيتخاطري را فراهم ميكند كه رشد و بلوغ كودك را به لحاظ جسمي و روحي ممكن ميسازد. در بزرگسالي نيز به مانند كودكي، نياز رواني به سهگانه ايمان، اعتماد و اميد در جان ما خواهنده و خروشان است اما اگر تجربههاي زيسته آدمي او را به جايي برساند كه به هر دليلي ايمان خويش را به مراجع اعتماد خود از دست بدهد، نخست براي يافتن جايگزيني امن تلاش ميكند و اگر در اين مسير نيز با شكست روبهرو شود، به مغاك انزوا، انفعال و قهر سقوط خواهد كرد. جاري شدن سيل كمكها به سوي سازمانهاي مردمنهاد يا شخصيتهاي خارج از نهادهاي صاحب مسووليت، نشانه روشني است كه هنوز توانايي اعتماد كردن و اميد داشتن از ميان مردم ما رخت برنبسته و هنوز چند گامي تا آن ورطه تاريك نوميدي و يأس فاصله داريم. هنوز براي بازسازي اعتماد عمومي و ايجاد اميد در دل ساكنان اين سرزمين دير نشده است.
اما اگر برابر چنين شرايطي از مكانيزم انكار و گريز استفاده كنيم، دير يا زود با بحران فراگير قهر و بياعتمادي روبهرو ميشويم. تا هميشه نميشود به اميد نخبگاني بود كه موقتا مانند پل روي اين شكاف عمل كنند. با بالاگرفتن بيش از پيش بياعتمادي عمومي، ديگر از افراد و سازمانهاي واسط ميان قاعده و راس هرم كاري برنميآيد. در اين موقعيت مردم مستعد اعتماد كردن به منجيان دروغين، مدعيان پوچ و ايدههاي تهي از معنا هستند. نگاهي به تجربه تاريخي آلمان و ايتاليا در سالهاي پس از جنگ جهاني اول شايد به مثابه يك هشدار براي ما عمل كند كه وقتي كليسا، احزاب، روشنفكران و سايرگروههاي مرجع از جلب اعتماد عمومي ناتوان ماندند چگونه درشتگوييهاي مشتي سبكمغز، اعتماد مردم را جلب كرده و درنهايت ويراني و فروپاشي به بار آورد.
انسان نميتواند بدون اطمينان و اميد زندگي كند. نياز ناخوداگاه روانشناختي او مدام باعث ميشود در جستوجوي مراجعي براي ايمان و يقين باشد، نيازي كه با هربار قرار گرفتن آدمي در موقعيتهايي شبيه دوران بيدفاعي كودكي، شرايط آسيبپذيري و ناامني، تشديد ميشود. اگر اين ميل طبيعي با پاسخي سازنده سيراب نشود، در برآوردن حاجت خويش در تاريكترين شرايط درنگ نميكند. ناقوس بحران به صدا درآمده است؛ كاش كسي همين حالا كه چارهجويي ممكن است صدايش را بشنود.