آدمي را كاري بايد و عشقي
اميرحسين كاميار
هفته گذشته گزارشي به نقل از مركز آمار ايران منتشر شد كه ادعاي مهم آن عدم تمايل نيمي از جمعيت فعال ايران براي كار كردن بود. نميخواهم درباره درستي يا نادرستي اعداد و ارقام گزارش اشاره شده بحث كنم، تخصصي هم در آن ندارم اما در اين سالها بارها با افرادي روبهرو شدهام كه روياي رسيدن به ثروتي را در سر ميپروراندند كه آنها را از كار بينياز كند. از مارك تواين نقل شده كه كار شر لازمي است كه تا ميشود بايد از آن دوري جست. در نگرشي اينچنين به موضوع كار، تنها فايده شاغل بودن به دست آوردن درآمدي است كه زندگي امن را براي انسان ممكن كند، پس اگر اين پول از هر طريقي حاصل شود ديگر نيازي نيست تن و جان را به خاطر كار رنجه داشته و بفرساييم. چنين نگرشي اما اين مهم را ناديده ميگيرد كه پول نه مهمترين دليل كه صرفا يكي از محصولات فرعي فرآيند كار است. كار كردن، به ويژه شكلي از شغل كه به اشتياق آدمي مربوط باشد، باعث پديد آمدن بلوغ رواني در جان اوست. مواجهه با دشواريهاي كاري، حل چالشها و يافتن فرصتها، در روان ما انضباط، مسووليتپذيري، خلاقيت و رواداري پديد ميآورد. كار و بحرانهاي اجتنابناپذير فضاي كار ما را واميدارد تا از محدوده فرضي تواناييهاي خويش فراتر رفته، با بخشهاي رشد نايافته جان خود مواجه شويم. انجام فعاليتهاي شغلي، فارغ از درآمدي كه طي آن به دست ميآوريم، آيينهاي برابر آدمي ميگيرد كه در آن ضعفها و قوتهاي شخصيتش را ميبيند و مجال مييابد تا با كسب مهارتهاي نو و بينشهاي جديد، بر عمق و وسعت روان خويش بيفزايد. همين عميق و وسيع شدن، باعث معنا يافتن زندگي است، باعث رضايت و حس سعادت. توماس مور، روانشناس مشهور امريكايي مينويسد: «طي چند دهه درمان دريافتهام كه كار دستكم به اندازه ازدواج و رابطه، بر خوشي و ناخوشي انسان تاثيرگذار است». تقليل دادن كار به كسب درآمد، امكان خلق يك زندگي جاندار را از ما سلب ميكند، پس مهم نيست چقدر ثروتمنديم يا تا چه حد از لحاظ مالي تامين شدهايم، آدمي را كاري بايد و عشقي تا اين يك مجال زيستن به فرصت سوخته بدل نشود.