قافله افشاگري
سيدعلي ميرفتاح
در همه جاي دنيا ژورناليستها از «افشاگري» استقبال ميكنند و آن را فرصت مغتنمي ميدانند تا در سايهاش بدرخشند و نام خود را به عنوان خبرنگاري كه به جنگ كانونهاي ثروت و قدرت ميرود سر زبانها بيندازند. تلقي عوامالناس هم از روزنامهنگاري مترادف افشاگري است. به نظر مردم خبرنگار خوب كسي است كه شم كارآگاهي دارد و مثل تنتن وارد ماجراهاي عجيب و غريب ميشود و پرده از اسرار سياسي و اقتصادي برميدارد. براي همين هم هست كه حرفه خبرنگاري توام با شجاعت و زيركي است. كلا مردم ما علاقه علاوهاي به افشاگري دارند و افشاگر را تا حد قهرمان ميستايند. يك دليل اينكه در ذهن اكثريت، محمد مسعود به عنوان روزنامهنگار جايگاه ويژهاي دارد، همين است كه او بيش از بقيه مشهور به افشاگري بود. اوايل انقلاب كه دست مطبوعات براي نوشتن و انتشار هر حرف و گزارشي باز بود، خاطرتان باشد مسابقه افشاگري راه افتاده بود. هر روز يا از پيوند فلان شخص با ساواك ميگفتند يا از نفوذ كاگب در بهمان سازمان. مجلههاي زرد هم براي اينكه از قافله عقب نمانند قصههاي محرمانهاي سرهم ميكردند تا فروششان افت نكند. يادم هست يكي از مجلههاي نوجوانانه دستهاي «سيا» را در قتل بروسلي رو كرده بود و قصهاي سياسي- جنايي- عشقي ساخته بود... اما همين كه دانشجوها سفارت امريكا را تسخير كردند، سطح افشاگري و مطالبه افشا چنان ارتفاع گرفت كه روزنامهها و روزنامهنگاران جا ماندند و بازي را تمام و كمال به جريانهاي سياسي واگذاشتند. مردم هميشه در صحنه تا پاسي از شب، جلوي لانه جاسوسي شعار ميدادند «افشا كن، افشا كن». آن افشا كردنها اما نهتنها مسير سياسي كشور را عوض كرد بلكه راه و رسم ژورناليسم را بالكل تغيير داد و در افشاگري غيررسمي را تخته كرد... چند سال بعد در جريان دوم خرداد مجددا موج افشاگري راه افتاد و بازار برملا كردن رونق گرفت. اين بار كساني كه خود دستي بر آتش مديريت داشتند يا از پشتپرده امور مطلع بودند كسوت روزنامهنگاري به تن كردند و اسرار مگو را گفتند. تاريخ افشاگري را گزارش نميكنم. صرفا دارم عرض ميكنم كه اين كار برخلاف جذابيت ظاهرياش آثار خوبي نداشته و چندان مفيد فايده نبوده است. اوج تاثيرات منفي افشاگريها مربوط به ميانه دهه 80 است. رييسجمهور وقت، معمولا ليستي در جيبش بود كه با آن كانون مشكوك و مجهول قدرت و ثروت را تهديد ميكرد. گوشههايي از اين ليست را در جريان منازعات سياسي ديديم و جسته و گريخته اسمهايي هم شنيديم اما اين اقدامات حاصلي جز آشفتگي و بياعتمادي عمومي و سرخوردگي و تهمت و تقابل نداشتند، چيزي گير مردم نيامد، تغييري هم در توزيع قدرت و ثروت اتفاق نيفتاد. از من نشنيده بگيريد اما بدتر شد كه بهتر نه. به سابقه كه رجوع ميكنم هيچ افشاگري را سراغ ندارم كه از قِبَلش اوضاع بهتر شده باشد. منظورم اين نيست كه بايد جلوي حقايق را بگيريم. حقايق اگر «حقايق» باشند در جيب و پستو و پشت پرده و گاوصندوق نميمانند، كسي هم جلويشان را نميتواند بگيرد. اما ميخواهم بگويم افشاگري، بيش از آنكه خيرش به مملكت برسد، حربهاي است براي تقابل سياسي، ابزاري است براي هدم رقيب، بهانهاي است براي ضايع كردن طرف مقابل، سلاحي است براي ترساندن حريف و... ميترسم آخرش جز بدنام شدن كل «خانواده» هيچ سود ديگري نداشته باشد... آخرش مردم ميمانند با يك فهرست بلند و بالاي بدنامي.