شعر پرفورمنس استاد نوري قفلگر
مجتبي عبداللهنژاد
فرهنگ مشاغل سنتي صدري افشار را كه نشر آگاه منتشر كرد حتما ديدهايد. من اين كتاب خيلي به كارم ميآيد و مكرر به آن مراجعه ميكنم. ديروز كه به مناسبتي داشتم تحفه سامي سام ميرزا صفوي را ورق ميزدم، فكر كردم كاش آقاي صدري افشار به اين كتاب هم مراجعه كرده بود. تحفه سامي تذكرهاي است حاوي ترجمه حال حدود هفتصد تن از شاعران اواخر دوره تيموري و اوايل عصر صفوي. يعني عصري كه شعر بازيچه عوام شده بود و شعرا همه قصاب و بقال و بزاز و رمال و خياط و نظاير اينها بودند. سام ميرزا معمولا از هر شاعري كه نام برده، شغل او را هم يادآوري كرده. مثلا به مشكفروشي ميگذراند. به شمشيرگري اوقات ضايع ميكند. به علافي ميگذراند. قفلگر است. پينهدوزي ميكند. پوستيندوز است. به كسب تاجدوزي ميگذراند. به سرتراشي اوقات ضايع ميكند. به برزگري مشغول است. در رمالي وقوفي دارد. كاغذفروشي ميكند. كمانگر است. بيلدار است. به تيرگري مرسوم است و امثال اينها. همه اينها هم البته هر يك ديواني دارند شامل ده هزار و بيست هزار و سي هزار بيت. من خيلي از اين مشاغل را كه نگاه كردم ديدم در فرهنگ مشاغل سنتي صدري افشار نيامده. اصلا يكي از منابع مشاغل سنتي همين تذكرههاي عصر صفوي است. اين شاعران اگر صدها هزار بيت شعرشان از بين رفت، دستكم اسم مشاغل قرون گذشته را باقي گذاشتند. كاش در باب شعراي عصر ما هم اگر در تاريخ ادبيات چيزي مينويسند، اسم مشاغل آنها را هم يادآوري كنند كه آيندگان بينصيب نمانند.
سام ميرزا در شرح حال «استاد نوري قفلگر» گويد: «از بزرگان زمان و نوادر دوران است و در آن صنعت به مرتبهاي ماهر بود كه دوازده قفل از پولاد ساخته بود كه در درون پوست پستهاي ميگنجيد و همه را كليد بود. بعد از هفتاد سال به خاطر شريف ايشان رسيد شاعر ميبايد شد. بنياد شاعري كرد. با وجود آنكه شعر او ناموزون است و معني هم ندارد. اين مطلع زاده طبع لطيف ايشان است: «خوش گنبدي است گنبد نقاش دل/ در صفاهان سر به چرخ و پا به گل» در جواب خواجه حافظ كه گفته: «مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو»، استاد مذكور اين مطلع فرمودهاند: «كرّه تند فلك ديدم و اندر تك و دو/ گفتمش تند مرو جو جو جو جو جو جو.» در محل خواندن مصرع ثاني به هر دو دست دامن خود را گرفته ميجنبانيد، چنانكه به اسب گريخته جو در دامن نمايند.»