مولانا و معماري
تأملات معماريانه
مهرداد قيومي
در بحث از معماري در آثار مولانا با هر بار رجوع به ياد تصويري ميافتم كه ما گويي در چاهي گير افتادهايم و مولانا دستش را دراز كرده تا ما را از اين چاه بيرون بكشد و ما وقتي از معماري صحبت ميكنيم، درباره انگشتان مولانا و شكل آنها صحبت ميكنيم. گفتوگو از انگشتان و انگشتر مولانا كفايت از كاري كه او ما را بدان فرا ميخواند، نميكند ولو آنكه آن را قبول نداشته باشيم. وقتي در پي سخن مولانا درباره معماري مردم هستيم، بايد نخست ببينيم كه اصلا مولانا با معماري چه كار دارد و سپس از پنجره معماري مردم به آثار مولانا بنگريم. مولانا از جهات و در مراتب گوناگوني با مكان مصنوع سر و كار دارد. مرتبه اول خاطره معماري است. هر انساني عالمي دارد و اين عوالم با هم تلاقيها و فصول مشترك و تفاوتهايي دارد. بخشي از اين عالمها را مجموعهاي از واردات براي ما ميسازد. مولانا قريب به هفتاد سال عمر كرد و از شهرها و مكانهاي مختلف عبور كرده و در آنها زيسته بود و چيزهايي راجع به مكان مصنوع خوانده و شنيده بود كه به نحوي به معماري
ربط داشت. او با معماران و بنايان مراوده داشت و در پيشه آنها تامل كرده بود. خلاصه در عالم مولانا ناگزير معماري حضور دارد و وقتي سخن ميگويد، اين عالم را به ظهور ميرساند. بنابراين ما ميتوانيم در سخن مولانا از آن حيث تامل كنيم كه تصاوير معماري را از آن عالم شكار كنيم و درباره معماري نزد او سخن بگوييم.
مرتبه دوم خيال معماري است. مولانا شاعر است و در بيان خود از اقسام صور خيال بهره
ميگيرد. برخي از اين صور خيال مرتبط با مكان است، يعني معماريانه است. غرض از تاكيد بر «معماريانه» به جاي «معمارانه» آن است كه معمولا از «معمارانه» به آنچه به معمار ربط دارد، مراد ميكنيم، اما از «معماريانه» آنچه به معماري مربوط است، مراد ميكنيم. صور خيال مولانا با خاطرات مكاني او و مخاطبانش مرتبط هست، اما عين آنها نيست.
مرتبه سوم جهانشناسي معماري است. مولانا ميخواهد به ياد مخاطبان خود بياورد كه از كجا آمدهاند و در كجايند و به كجا ميروند. براي اين كار از درون آدمي و بطون آن، از جهان و چيستي و آغاز و انجام سخن ميگويد. در اين سخن خواهي نخواهي كار او با مكان و معماري ميافتد. مولانا نه فقط به تمثيلهاي معماري دست ميزند، بلكه به نظر دادن درباره معماري چون پارهاي از جهان ميپردازد و به آن استشهاد ميكند. رايجترين آن حرفهايي است كه درباره بناي عالم و معمار آن بزرگان ما از جمله مولانا زدهاند.
مرتبه چهارم نظرهاي فراگيرنده معماري است؛ نظرهايي كه مولانا درباره عالم و آدم ميدهد، فراتر از معماري است، اما معماري را نيز شامل ميشود. ميتوان آن انديشهها را بر معماري حمل و آنها را از منظري دوباره قرائت كرد. در اين صورت سخنان تازهاي از مولانا درباره مكان و معماري به دست ميآيد.
مرتبه پنجم معماري، ذكر است. كار مولانا سخن گفتن درباره جهان و معماري و مانند آن نيست، بلكه يادآوري فراق از اصل و شور بازگشت به آن است. در اين جهان هر چيزي فقط از آن حيث ارزش دارد كه در خدمت يار باشد و انسان را در پيمودن راه به سوي مبدا و مقصد نهايي يادآوري كند. از نظر مولانا همه مراتب و مراحل معماري از انديشه و خيال و غرض معمار گرفته تا بناها و شهرها هم ميتواند مايه غفلت باشد و هم محمل ذكر. سخن مولانا بر محور دعوت پيامبرگونهاش حاوي ظرايف بسيار درباره معماري غفلت و معماري ذكر است. در اينجا در مقام فهم معماري هستيم. برخلاف تصوري كه از برخي صوفيان داريم، مولانا نه در عزلت يا در ميان فاضلان و عالمان بلكه در ميان مردم كوچه و بازار بود. مشخص است كه مولانا با اين روحيات و خصايل از چه نوع معماري سخن ميگويد. او ديگران را نيز دعوت به حضور در جمع و جماعت ميكرد.
به همين ترتيب در مكانهاي جمعي توقف و حضور دارد و همه جا را محلي براي گفتن معنا ميسازد، از خانه و مدرسه و بام مدرسه و مسجد و مسجد جامع گرفته تا دكان و چارسو و حمام و باغ و كنار درياچه. حتي در سماع نيز كه صوفيان پيشين مقيد بودند آن را از چشم اغيار پنهان بدارند، مولانا مقيد به مكان خاصي نبود و در هر جا كه حالي دست ميداد، سماع ميكرد، از خانقاه و مدرسه گرفته تا خانه و باغ و حمام و ميدان قونيه و حتي مسجد. سخنان مولانا درباره پيشهها نيز از حيث اينكه معماري يك پيشه است، در زمينه بحث ما اهميت دارد. مولانا به حرفه و پيشه دعوت ميكند و يارانش را از عزلتگزيني و گدايي نهي ميكند و به كار و فعاليت دعوت ميكند. او همچنين با اهل پيشه نشست و برخاست دارد. بيشتر مريدان او از عوام و پيشهوران بودند و فقيهان و عالمان رسمي بر گرد او
نمينشستند. حتي خليفه او صلاحالدين زركوب از اين پيشهوران بود. همين باعث ميشد كه گاهي به او طعن بزنند. از جمله اين پيشهوران معماران يا نجاران هستند.
البته مولانا به انديشه پيشه دعوت ميكرد و در عين اينكه به كسب دعوت ميكرد، به ايشان يادآوري ميكرد كه به ظاهر پيشه دل نبندند و مشغوليت به آن را هدف اصلي
زندگي ندانند.
استاد معماري دانشگاه شهيد بهشتي