اميرعلي ابوالفتح، تحليلگر مسائل سياسي امريكا:
اتهامهاي نيكي هيلي خريدار ندارد
شهاب شهسواري
اقدام ناگهاني نمايندگي دايم امريكا در سازمان ملل متحد براي دعوت خبرنگاران در يك نشست خبري با عنوان «شاهد غيرقابل انكار بر نقض تعهدات بينالمللي ايران» سوالهاي زيادي را در مورد هدف رويكرد و سياستي كه امريكا با اين اقدام اجرايي كرده است، به وجود آورد. متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با اميرعلي ابوالفتح، تحليلگر مسائل سياسي امريكا مطالعه ميكنيد.
هدف نمايندگي امريكا در سازمان ملل متحد از برگزاري كنفرانس خبري ضدايراني چه بود؟
امريكاييها يك هدف مشخص دارند و آن هم جا انداختن اين موضوع است كه جمهوري اسلامي ايران، عامل برهمزدن صلح و امنيت جهاني است. تا پيش از رسيدن به توافق هستهاي، به دليل وجود برنامه هستهاي اين ادعاي امريكاييها در بين برخي كشورهاي جهان خريدار داشت. به خصوص اينكه در همين راستا و با همين استدلال و توجيه، قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران تصويب شدهبودند. برجام كه عملي شد و قطعنامهها عليه ايران لغو شد، ايران از چارچوب اتهام تهديد براي صلح و امنيت جهاني خارج شد. اين اتفاق براي امريكا و به ويژه محافظهكاران امريكايي و دولت دونالد ترامپ، بسيار ناخوشايند بود؛ در نتيجه دولت كنوني از ابتدا شعار دادهبود كه حاضر به پذيرش اين واقعيت نيست كه ايران تهديدي عليه صلح و امنيت جهاني به خطر نميآيد. دولت امريكا براي زنده كردن مجدد مساله تهديد ايران، راهكارهاي مختلفي را امتحان ميكند. نخستين مساله مطرح شده توسط دولت امريكا مساله فعاليتهاي موشكي ايران بود. اين موضوع زياد مورد اقبال جهان قرار نگرفت چراكه فعاليتهاي موشكي ايران در راستاي توان دفاعي كشور است و بر اساس قواعد بينالملل و حق ذاتي دولتها و ملتها براي دفاع از خودشان، ميتواند توان موشكي داشته باشد. بعد از اينكه براي دولت امريكا مشخص شد كه جامعه جهاني تجديدنظر در برجام را نميپذيرد و موضوع فعاليتهاي موشكي ايران به اندازهاي نيست كه بتوان موجي عليه ايران راه انداخت، يك بهانه جديد توسط امريكاييها مطرح شد و آن اين بود كه ايران نقش بيثباتكنندهاي در تحولات منطقه دارد. در حال حاضر تمركز دولت امريكا در سياست مقابله با ايران، روي موضوع نقش ايران در تحولات منطقه است و مصاحبه مطبوعاتي يا بهتر بگويم نمايش تلويزيوني كه توسط نيكي هيلي، نماينده دايم امريكا در سازمان ملل متحد برگزار شد، براي پيشبرد همين موضوع بود. خانم هيلي در همين مصاحبه تاكيد كرد كه ايران از طريق دخالت در منطقه صلح و امنيت جهاني را به خطر انداخته و امريكا قصد دارد يك ائتلاف منطقهاي و بينالمللي براي آن چيزي كه اين ديپلمات امريكايي آن را «پس زدن ايران يا مقابله با فعاليتهاي بيثباتكننده ايران» مينامد، تشكيل دهد. فعلا هدف امريكا اين است كه از طريق اين تبليغات براي جامعه جهاني جا بيندازد كه ايران امنيت و صلح جهاني را به خطر مياندازد تا متعاقب آن برنامههاي بعدي را اجرا كنند. هدف نهايي اين است كه تحريمهاي گذشته بينالمللي را كه به وسيله برجام لغو شدند به بهانه ديگري عليه ايران وضع كنند.
آيا انسجام كافي در دولت امريكا براي اجراي اين استراتژي وجود دارد؟ به نظر ميرسد كه نهادهاي مختلف دولت از جمله وزارت خارجه، وزارت دفاع و نمايندگي سازمان ملل متحد، هر يك سياستهاي متفاوتي را اجرا ميكنند.
در مورد سبك حكومتداري آقاي ترامپ و اجراي سياستهايش نظريات متفاوتي مطرح شده است. نظريهاي وجود دارد كه با عنوان «مرد ديوانه» از آن ياد ميشود. در چنين چارچوبي نظام سياسي امريكا اين گونه وانمود ميكند كه در ايالات متحده امريكا مردي ديوانه روي كار آمده است، از طريق تلقين احتمال جنگ و واداشتن به عقبنشيني امتيازهايي را از طرف مقابل بگيرند. اين فرضيه بر اين استوار است كه بايد احتمال جنگ را به حداكثر رساند و زماني كه همه جهان نگران وقوع جنگ ويرانگر و گسترده است، هم از طرف كشور هدف و هم از طرف كشورهاي موثر امتيازهايي را كسب كرد. چنين شيوهاي در مورد رويارويي با كره شمالي هم اتخاذ شد، تا جايي كه تصور ميشد جنگ ميان امريكا و كره شمالي عنقريب است، اما همزمان ميبينيم كه وزير خارجه امريكا اعلام ميكند واشنگتن آماده مذاكرات بيقيد و شرط با كره شمالي است. هر چند اين اظهارات ركس تيلرسون، وزير خارجه امريكا هم بعدا توسط سخنگوي كاخ سفيد تا حدودي اصلاح شد، اما ميتوان اين گونه تصور كرد كه تشديد احتمال جنگ براي كسب امتياز از كره شمالي يا حاميان كره شمالي به خصوص روسيه انجام شده است. اگر فرض كنيم چنين الگويي در مورد ايران هم در پيش گرفتهشده است نتيجه اين ميشود كه امريكاييها قصد دارند به جهانيان القا كنند كه جنگي قريبالوقوع با ايران نزديك است و در ادامه ايران را در برخي از سياستهايش وادار به عقبنشيني كنند و روسيه، چين و اروپا را به بهانه جلوگيري از جنگ براي اقدام به فشار و امتيازگيري تحريك كنند. در مورد برجام هم همين اتفاق افتاد. دونالد ترامپ چندين بار اعلام كرد كه از برجام خارج ميشود و حتي رسما از تاييد اعتبار آن سر باز زد، اما عاقبت اين شد كه حتي كنگره هم حاضر نشد اقدامي عملي عليه برجام انجام دهد. اين سبكي از حكومتداري و رويارويي با بحرانهاي جهاني است كه دولت اخير امريكا به آن روي آورده. فعلا هيچ نتيجه ملموسي از تاثير اين راهبرد نمايان نشده است. دست كم در نمونه كره شمالي شاهد بوديم كه با وجود اينكه به نظر ميرسيد احتمال جنگ زياد باشد، اما كره شمالي حاضر نشد دست از آزمايشهاي خود بردارد و توان موشكي و هستهاي خود را توسعه داد. اينكه چنين سياستي در مورد ايران موثر واقع شود، بسيار قابل ترديد است.
تا چه اندازه ممكن است اين بحرانسازيهاي متوالي در مورد ايران براي سرپوش گذاشتن
بر سياستها در حوزههاي ديگر باشد؟
از زماني كه آقاي ترامپ روي كار آمد تا همين دو، سه هفته پيش كه تصميم خودش را در مورد قدس اعلام كرد به نظر ميرسيد نوعي اجماع منطقهاي، دست كم در بين متحدان نزديك عربي خودش ايجاد كرده است و تمركز را به سمت ايران متمايل كرده است. اما 10 روز پيش، وقتي دونالد ترامپ اعلام كرد كه قدس را به عنوان پايتخت رژيم صهيونيستي به رسميت ميشناسد، اين اجماع به هم خورد و توجه از موضوع ايران به موضوع فلسطين جلب شد. حتي صداهايي از برخي نزديكترين متحدان منطقهاي امريكا بلند شد كه ديدگاهشان بسيار نزديك به ديدگاه ايران بود و نميتوانستند خودشان را نسبت به آرمان فلسطين و سرنوشت قدس بيتفاوت نشان بدهند. در شرايطي كه امريكا در حال ايجاد اجماع عليه ايران بود، اين اقدام دونالد ترامپ به نوعي عليه خودش عمل كرد. حالا براي سرگرم كردن كشورهاي متحد منطقهاي امريكا، موضوع جديد ارسال سلاح از سوي ايران براي يمن مطرح ميشود تا آن گروه از كشورهاي عربي كه به خاطر مساله قدس مجبور شدند مواضع مخالف امريكا اتخاذ كنند، دوبار حول يك محور دشمن مشترك جمع شوند. من گمان ميكنم اقدام نيكي هيلي، با وضعيت دشوار امريكا در غرب آسيا بعد از اظهارنظر دونالد ترامپ در مورد قدس بيارتباط نباشد.
دونالد ترامپ همواره در دوران تبليغات انتخاباتي خودش از كاهش هزينههاي فرامرزي و سپردن هزينه امنيت جهان به كشورهاي منطقهاي صحبت ميكرد. آيا بزرگتر كردن حباب ساختگي «تهديد ايران» باعث ايجاد هزينه براي امريكا نميشود؟
از ابتدا مشخص بود كه اين شعارهاي ترامپ در تبليغات انتخاباتي عملي نيست و از زماني كه وارد كاخ سفيد شد چنين سياستي كاملا كنار گذاشتهشد. ممكن است در دوران تبليغاتي انتخاباتي اين گفتهها براي كساني جذاب بود يا اينكه عدهاي كه آشنايي با سياست امريكا ندارند گمراهكننده باشد، اما عملا كساني كه با سياست امريكا آشنا باشند ميدانستند كه اين شعارها دروغي بيش نيست. اما نكتهاي كه وجود دارد اين است كه ممكن است امريكاييها قصد داشتهباشند تهديد ايران را بزرگنمايي كنند، اما هيچ نشانهاي وجود ندارد كه دولت امريكا از لحاظ مالي آمادگي سرمايهگذاري كلان براي مقابله با اين تهديد ساختگي داشتهباشند. بر عكس به نظر ميرسد كه اين سياست نه تنها براي امريكا هزينهبر نيست، بلكه درآمدزا هم هست. بر خلاف جنگ عراق كه امريكاييها مستقيما وارد شدند و هزينههاي يك جنگ را پرداختند، اينبار قصد دارند با دامن زدن به بحث ايرانهراسي و بزرگنمايي خطر ايران، سلاحهاي بيشتري را بفروشند و نمونهاش قرارداد تسليحاتي با عربستان بود كه در سفر دونالد ترامپ به رياض بسته شد و با حجم 110 ميليارد دلار لقب بزرگترين قرارداد تسليحاتي تاريخ امريكا را گرفت. قطعا با اين سياست امريكاييها سود بيشتري از فروش تسليحات نظامي به عربستان، امارات، كويت، بحرين و برخي كشورهاي ديگر به سمت كمپانيهاي امريكايي سرازير ميشود. به خصوص اينكه بزرگنمايي برنامه موشكي ايران، يك ترفند بازاريابي خوب براي فروش سامانههاي ضدموشكي امريكايي است. به همين جهت چون قرار نيست هزينه جدي در اين زمينه شود، اين سياست در داخل امريكا با مخالفت جدي مواجه نميشود. جامعه امريكايي آمادگي پذيرش هزينه براي يك جنگ در منطقه خاورميانه را ندارد.
آيا ترامپ ميتواند مانند دولت پيشين امريكا نوعي ائتلاف بينالمللي براي پشتيباني اقدامات ضد ايراني درست كند؟
احتمال بازگشت اجماع دوران اوباما به دو دليل وجود ندارد، يكي اينكه رويكرد و رفتار ترامپ اجماعساز نيست، بلكه بيشتر ايجاد اختلاف ميكند. رفتارهاي ترامپ معمولا برخورنده و تحريككننده هستند و متحدان اروپايي اين كشور را هم آزار ميدهد. اختلافهاي جدي ميان ترامپ و متحدان اروپايي امريكا از موضوعهاي سياسي و امنيتي گرفته تا پرونده زيست محيطي وجود دارد. توان دولت باراك اوباما، براي ايجاد يك ائتلاف عليه ايران، در دولت ترامپ وجود ندارد. از ياد نبريم، بعد از سخنراني ترامپ در مورد عدم تاييد پايبندي ايران به برجام، خانم فدريكا موگريني، رييس سياست خارجي اروپا بلافاصله اعلام كرد كه رييسجمهور امريكا هر قدرتي داشتهباشد، اين قدرت را ندارد كه توافقي مثل برجام را به هم بزند. نكته ديگري كه بايد در نظر بگيريم اين است كه فعاليتهاي هستهاي ايران در ديدگاه جامعه جهاني، به حق يا به ناحق، از نظر كشورهاي موثر به عنوان يك تهديد عليه صلح و امنيت جهاني قلمداد ميشد. به همين دليل بود كه در آن دوران، حتي چين و روسيه كه ديدگاه نزديكتري به ايران داشتند، در آن دوران حتي راي ممتنع هم به قطعنامههاي ضد ايراني نميدادند، بلكه رايشان مثبت بود. براي جامعه جهاني اين طور عنوان شدهبود كه ايران در حال مرتكب يك خطاي نابخشودني و رسيدن به نقطه غيرقابل بازگشت است، از اين طريق امكان ايجاد ائتلاف ضدايراني پديد آمدهبود. اما استدلال امريكاييها در مورد پرونده موشكي يا پرونده رفتارهاي منطقهاي ايران، بر خلاف پرونده هستهاي به شكلي نيستند كه ايران را در جايگاه يك متهم قرار بدهد. به همين دليل اختلافها براي اجماع بسيار زياد است. ايران و روسيه در مبارزه با داعش دو متحد قوي بودند، چينيها، روسها و اروپاييها تصادفا در اين پرونده كاملا مخالف اين هستند كه چه امريكا و چه عربستان سعودي به عنوان قدرت بلامنازع و تك قدرت منطقه غرب آسيا تبديل شوند. نه دولت ترامپ توانايي اجماعسازي را دارد و نه اقدامهايي كه ايران به آن متهم شده قابليت تبديل شدن به يك اتهام بينالمللي دارد.