در سوگ آستانهنشين
مسعود درودي
«دايا جينيس الن» در كتاب مشهورش سه آستانهنشين روايتگر انديشههاي ديني و تجارب معنوي بلز پاسكال رياضيدان و فيلسوف فرانسوي، سورن كييرگگور فيلسوف الهيات و در نهايت «سيمون وي» بانوي فيلسوف فرانسوي است كه با وجود تفاوتهاي زماني، مكاني و فكري، وجوه اشتراك بسياري داشتهاند. نگارنده كتاب، اين سه متفكر را «آستانهنشين» ناميده است؛ چرا كه آنها در آستانه كليسا و خطاب به آدمهاي درون كليسا سخن گفتهاند. اما به نظر ميرسد كه بتوان اين آستانهنشيني را به حوزههاي ديگري غير از دين و الهيات بسط داد؛ در حوزه تحولات اقتصادي – اجتماعي توسعه ميتوان اين مفهوم را به اين صورت كار گرفت كه در فقدان نهادهاي ميانجي ميان دولت و ملت، اين كنشگران آستانهاي هستند كه ميتوانند بار هستي- به مفهوم كوندرايي خودش- يك نسل را بر دوش كشند و مولفاني جريانساز شوند. با اين تعريف رضا نيازمند، يكي از همين آستانهنشينان است.
اما نيازمند چرا يك آستانهنشين است؟ نيازمند در تاريخ زيستِ حرفهاي خود همواره بر نقاطي حركت كرده كه يك سوي آن دولت بوده است و سوي ديگرش ملت؛ از يك سو دولتي بوده است كه اراده داشته وضعيت خود را بهبود ببخشد و در سوي ديگر وضعيت آشفته و نابسامان صنايعي كه بر زندگي مردم چه در قالب كارگر و كارمند و چه مصرفكننده تاثيرگذار بودند، قرار داشته است؛ اقدامات نيازمند با ملاحظات هر دو طرف پيش رفته است و موفقيتهاي آن هر دو طرف را منتفع ساخته است. نوعي روح ميهن پرستي و مليگرايي معتدل در راستاي تقويت اقتصاد ملي را ميتوان در انديشه و اقدامات رضا نيازمند به وضوح ديد و نفع عمومي يكي از شاخصهاي مدنظر وي همواره بوده است.
دليل ديگر كه باعث ميشود نيازمند را آستانهاي بنامم ماهيت كنشگري وي است. اساسا هرچه جامعه داراي زيرساختهاي اجتماعي توسعهيافته نباشد، عامليت اهميت پيدا ميكند و كنشگران و واسطههاي تغيير نسبت به ساختار اهميت بيشتري مييابند. در مقايسه جامعه ما با كشورهاي اروپايي اين امر به خوبي آشكار ميشود. در جوامع غربي هوش كنشگران به داخل ساختار نفوذ كرده و نهادينه شده و ساختار هوشمند است، اين در حالي است كه در جوامعي كه هنوز هوش كنشگران به سيستم منتقل نشده، همچنان كنشگران و خلاقيتهاي فردي و هوش فردي آنها صاحب اهميت ميشود. رضا نيازمند به دستهاي از مديران ايراني تعلق داشت كه در دهه 40 و اوايل 50 شمسي توانستند با تلاشهايي كه صورت دادند و اهدافي كه داشتند، كارآمدي و عقلانيت را در فرآيندهاي رشد و توسعه صنعتي وارد سازند؛ رشدي با ميانگين 5/10 كه در آن مقطع ايران را جزو پيشگامان رشد اقتصادي در كشورهاي در حال توسعه قرار داد. اين وجه دستگاهي و دولتي بودن اقدامات اين دسته از مديران محسوب ميشود.
وجه ملي اقدامات ايشان و از جمله نيازمند- در سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران- ظهور بخش خصوصي فعال و مبتكري شد كه توانست نقش مهمي را در رشد صنعتي ايفا كند: بخش خصوصي نوظهوري كه با برادران خيامي (ايران خودرو)، خاندان لاجوردي (گروه صنعتي بهشهر)، محمدتقي برخوردار (پارسالكتريك)، خاندان خسروشاهي (مينو و توليپرس)، دكتر غلامعلي عبيدي (داروسازي عبيدي)، محمدتقي ايرواني (كفش ملي) و... شناخته ميشود، توانست نقش مهمي را در ايجاد روح صنعتي در دهههاي 40 الي 50 شمسي ايفا كنند و از سوي ديگر سهم بخش خصوصي را در توليد ناخالص ملي ارتقا و افزايش دهند و در صورت تداوم قابل پيشبيني بود كه اين روح صنعتي بسط و تعميق بيشتري پيدا كند و اقتصادي با انباشت سرمايه توليدي پايدار را پديد آورد. اما داستان پيوند شوم درآمدهاي نفتي و توهمات يك حاكميت اقتدارگرا مانع از آن شد تا نتيجه اصلي اين مديران به ثمر نشيند. ويژگي مشهود ديگري كه در رضا نيازمند به چشم ميخورد؛ رويكرد حرفهاي و عقلاني وي در تصميمات و سطوح سياستگذاري صنعتي است. اين رويكرد باعث ميشد تا طي يك دوره كوتاهمدت 10ساله سطح قابل قبولي از هماهنگي، جامعنگري و كارآمدي را در نهادهايي كه مشغول بوده است وارد سازد؛ در عين حال از نيازمند نخستين تلاشها را در شفافيتسازي و پاسخگويي را در قالب گزارشهاي سالانه موسسات و دستگاههايي كه مديريت آنها را برعهده داشت صورت داد.
در اين يادداشت فرصت براي فهرست كردن اقدامات رضا نيازمند محدود است؛ اما وي به مثابه يك كنشگر آستانهاي توانست نقشي فرصتساز، ظرفيتساز، رابطهساز، راهاندازنده، نهادساز و جريانساز را در توسعه صنعتي ايران ايفا كند؛ نقشي كه كمتر بعد از وي و همنسلان وي همچون علينقي عاليخاني، دكتر يگانه، ابوالحسن ابتهاج و... تكرار شد. اين افراد ميتوانستند درآستانه و مابين دولت و مردم، خلأهاي اقتصادي و سياستگذاري صنعتي را به دولت گوشزد كرده و خود بخش مهمي از اقدامات و سياستهاي بهبوددهنده صنعتي را تدوين و اجرا كنند و نقش تاريخي خود را بر تارك تاريخ صنعتي ايران بزنند.
پژوهشگر سياستگذاري صنعتي