• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3988 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۹ دي

درباره ساخته تازه پل تامس آندرسون و آخرين فيلم دانيل دي لوئيس

لباس شبح بر تن سينماي مستقل

كيكاوس زياري

تازه‌ترين ساخته سينمايي پل تامس آندرسون تمام آن چيزهايي را در خود دارد كه يك فيلم منتقد پسند بايد در خود داشته باشد. فضاي تاريخي، داستان جذاب، بازيگران قوي، موسيقي عالي و يك كارگرداني دقيق. منتقدان سخت‌پسند، از اين درام تاريخي به عنوان يكي از 10 فيلم برتر سال 2017 اسم مي‌برند. انجمن منتقدان بوستون جوايز بهترين فيلم و كارگردان خود را به «لباس فانتوم» داد. اكثر انجمن‌هاي منتقدان، موسيقي متن آن را تحسين كرده و جايزه بهترين موسيقي متن سال را به جاني گرينوود دادند. بازي دانيل دي لوئيس به‌شدت تحسين شد و دو اتحاديه منتقدان فيلم تورنتو و ونكوور، او را به عنوان بهترين بازيگر سال انتخاب كردند. دي لوئيس همين جايزه را از انجمن منتقدان فيلم سياتل هم گرفت. در بين نام نامزدهاي جوايز دو مراسم عمده هاليوود يعني اسكار و گلدن گلوب هم نام فيلم و سازندگانش مثل نگيني درخشان مي‌درخشد.

فيلمنامه آندرسن در لندن دهه پنجاه ميلادي و در دنياي مد و لباس رخ مي‌دهد. زمان آغاز فيلمبرداري اين درام تاريخي اعلام شد. دانيل دي لوئيس با اين فيلم براي هميشه از دنياي سينما و بازيگري خداحافظي مي‌كند. طبيعتا براي تماشاگران سينما بسيار جذاب بود كه آخرين شاه گل بازيگري اين هنرمند شصت‌ساله را در پايان كارنامه درخشان چهار دهه‌اي‌اش تماشا كنند. «لباس فانتوم» نخستين اثر سينمايي آندرسن است كه درجايي خارج و دور از خاك امريكا ساخته و فيلمبرداري شد. درعين‌حال، اين فيلم دومين همكاري آندرسن و دي لوئيس بعد از درام تحسين‌شده «خون به پا خواهد شد» (2007) به‌حساب مي‌آيد.

آنچه بيش از هر چيز در اين فيلم موردتوجه و پسند منتقدان قرار گرفت، بازي دي لوئيس و فيلمنامه و كارگرداني آندرسن بوده است. كاراكتر محوري داستان فيلم رينولدز وودكاك با بازي دي لوئيس، خياطي ماهر است كه قدم به دنياي باشكوه مد و لباس لندن دهه پنجاه ميلادي مي‌گذارد. او و خواهرش سيريل (لزلي منويل) از اعضاي دوخت لباس و خياط‌خانه خانواده سلطنتي، هنرمندان و ستارگان سينما و شخصيت‌هاي صاحب‌نام جامعه هستند. برند خانه وودكاك اعتبار و شهرت فراواني در سطح جامعه و انظار عمومي دارد. مشتريان و زنان زيادي وارد زندگي وودكاك شده و از خياط‌خانه او گذر مي‌كنند. وودكاك مجرد، منبع الهام بسياري از آنان است و كمك مي‌كند تا بهتر و زيباتر جلوه كنند. ديدار با آلما (ويكي كريپس) شرايط روتين و عادي زندگي وودكاك را به هم مي‌ريزد. اين زن قوي و مصمم تاثير شگرفي بر زندگي خياط گذاشته و به‌صورت منبع الهام او درمي‌آيد. وودكاك كه هميشه احساس مي‌كرده نيازي به عشق و همراه ندارد، حالا خودش را درگير كسي مي‌بيند كه زندگي بدون حضورش بي‌معنا به نظر مي‌رسد. مردي كه زماني از او به عنوان بهترين و خلاق‌ترين خياط شهر اسم برده مي‌شد، به‌واسطه عشق تازه در معرض نابودي قرار مي‌گيرد. عشق، كارنامه موفق كاري وودكاك را در مرحله تخريب و نابودي قرار مي‌دهد.

 

يك كاراكتر واقعي

شركت مستقل فيلمسازي فوكوس پيكچرز «لباس فانتوم» را با هزينه‌اي 35 ميليون دلاري تهيه كرد و پخش آن را به دست كمپاني يونيورسال سپرد. آندرسن كه تا قبل از ساخت فيلم آشنايي چنداني با دنياي مد و لباس نداشت، پس از خواندن مطالبي درباره كريستوبال بالنسياگا، طراح معروف به فكر كارگرداني فيلمي دراين‌ارتباط افتاد. جالب اينكه در زمان فيلمبرداري و به دليل غيبت پيش‌بيني‌نشده رابرت السويت مدير فيلمبرداري، خود فيلمساز مجبور شد پشت دوربين رفته و سكانس‌هايي را فيلمبرداري كند! او بعدها حاضر نشد در گفت‌وگوهايش در اين باره صحبت كند و از آن كار به عنوان يك همكاري مشترك خوب يادكرد. آندرسن كه از سال 2014 و بعد از «خيانت ذاتي» كار تازه‌اي را جلوي دوربين نبرده بود، توليد «لباس فانتوم» را در سكوت خبري شروع كرد. در ابتداي امر، كسي اطلاعي از مضمون داستان و چندوچون آن نداشت. اين نكته هاله‌اي از ابهام دور فيلم پيچيد و باعث كنجكاوي بيشتر منتقدان و دوستداران سينماي مولف شد. در نخستين اخباري كه از فيلم منتشر شد، نام كاراكتر دي لوئيس چارلز جيمز بود. واقعيت امر اين است كه چارلز جيمز نه يك شخصيت خيالي كه آدمي واقعي بوده است. اين طراح لباس در سال 1906 و در خانواده‌اي متمول و نظامي به دنيا آمد. او بعدها لقب نخستين طراح مد را گرفت و با اين عنوان شناخته مي‌شد. جيمز در انگلستان چندان آدم شناخته‌شده‌اي نيست؛ اما تاثير او بر كار طراحان مد اين كشور هم پيداست. جيمز براي بسياري از چهره‌هاي شاخص دوران خود لباس طراحي كرد. در بين اين افراد مي‌توان به مارلين ديتريش ستاره كلاسيك سينما اشاره كرد كه به‌شدت ضد نازي و ضد فاشيست بود. رسانه‌هاي گروهي مي‌گويند باوجود مقررات سخت خانوادگي و حضور يك پدر نظامي و خشن، جيمز هيچ‌وقت ديدگاه‌ها و گرايش‌هاي غيرمتعارف خود را پنهان نمي‌كرد. بااين‌حال، او در سال 1954 با نانسي لي جورجي ازدواج كرد، زني اهل كانزاس و تاثيرگذار كه براي بيش از 20 سال منبع الهام او بود. اين دو حدود هفت سال زندگي مشترك داشتند. ازجمله چيزهايي كه اعتبار آن به نام جيمز ثبت‌شده، مي‌توان به الهام بخشي او به كريستين ديور براي خلق سبك نگاه تازه اشاره كرد. اين سبك در اواخر دهه چهل ميلادي به‌صورت مد روز درآمد و انقلابي در دنياي مد به راه انداخت.

 

پيشرفت كار

تقريبا پنج سال بعدازآن كه دانيل دي لوئيس با دريافت سومين اسكار بازيگري خود در اين رشته تاريخ‌ساز شد، جلوي دوربين «لباس فانتوم» قرار گرفت. اين بازيگر مولف بعد از «لينكلن» استيون اسپيلبرگ در سال 2012 و پذيرش سومين اسكار خود، جلوي دوربين فيلم ديگري قرار نگرفته بود. براي او حضور در يك منطقه روستايي كه بيش از چهارصد مايل با زندگي شهري فاصله داشت، از جذابيت خاصي برخوردار بود. دوري از فضاي واقعي شهري، به او و بقيه بازيگران فيلم كمك مي‌كرد تا راحت‌تر در قالب شخصيت‌هاي داستان قرار گيرند. اين هنرمند دانش اندوخته در مكتب استانيسلاوسكي و متد اكتينگ، در زمان كار فيلمبرداري هيچ‌وقت به شهر سفر نكرد و در همان محيط روستايي ماند. بي‌دليل نيست كه جايي در ارتباط با كار فيلمبرداري گفت: «همه‌چيز خيلي خوب و طبيعي برگزار شد.»

براي بازيگري كه باوجود سابقه كاري پنج دهه‌اي كم‌كار و گزيده كار به نظر مي‌رسد، همكاري دوباره با آندرسن بسيار لذت‌بخش بوده است. همكاري قبلي در خون به پا خواهد شد، برايش جايزه اسكار را به ارمغان آورد؛ اما او در دهه گذشته به‌جز اين فيلم و لينكلن، فقط در «نه» (2009) بازي داشته است. آنچه صحنه فيلمبرداري «لباس فانتوم» را جنجالي‌تر كرد، اعلام خبر بازنشستگي دي لوئيس از حرفه بازيگري بود. او در گفت‌وگويي رسما گفت كه اين فيلم آخرين كار و حضور سينمايي‌اش روي پرده سينما خواهد بود. حركت و اقدام بازيگر در نقطه مقابل حركت ديگر هنرمندان و بازنشستگي‌هاي رسمي و معمول بود. معمولا رسم براين است كه هنرمندان زماني كه در قله شهرت و محبوبيت خود قرار دارند، با بازيگري و سينما وداع مي‌كنند. اهل‌فن عقيده دارد دي لوئيس با اين كار خواست خارج از قواعد و سبك‌كاري معمول رفتار كند. شش بار نامزدي دريافت جايزه اسكار و كسب سه‌تاي آنها، دي لوئيس را در جايگاه ويژه‌اي در بين ستارگان سينما قرار داده است. اعلام بازنشستگي بازيگر، با واكنش‌هاي متفاوت همكاران قديمي و جديدش روبه‌رو شد. آنها متفق‌القول گفتند صنعت سينما با كناره‌گيري او، يكي از بهترين‌ها و مستعدترين چهره‌هاي خود را از دست مي‌دهد. رسانه‌هاي گروهي پر شد از اظهارنظرهاي محبت‌آميز و ستايش‌برانگيز از اين بازيگر كهنه‌كار. درحالي كه بازيگر در مصاحبه‌اي اعلام كرد «آخرين فيلمم مرا بسيار غمگين كرده و از پا انداخته است»، روزنامه‌ها از تصادف شديد او با يك موتوسيكلت خبر دادند. اين تصادف باعث شد تا او تا آستانه از دست دادن يكي از دست‌هايش پيش برود. درعين‌حال، او به خبرنگار مجله دبليو گفت زماني كه كار بازي در «لباس فانتوم» را آغاز كرد، اصلا پيش‌بيني‌اش را نيز نمي‌كرد اين فيلم قرار است آخرين حضورش جلوي دوربين باشد. دي لوئيس با اشاره به‌ اينكه او و آندرسن تحت تاثير اين موضوع قرارگرفته بودند، ادامه مي‌دهد: «من و پل قبل از شروع كار كلي خنديديم؛ اما به دليل يك حس غمگين و ناراحت‌كننده كه هردوي ما را از توان انداخته بود، خنديدن را قطع كرديم. شوكه شده بوديم و نمي‌دانستيم قرار است چه چيزي را خلق كرده و متولد كنيم. زندگي كردن در اين فيلم سخت بود و هنوز هم سخت است. در تمام سال‌هاي فعاليتم، به اين فكر مي‌كردم كه چگونه بايد بازيگري را رها كنم و نمي‌دانم كه چرا اين‌بار، اين كار اينقدر متفاوت بود. براي يك‌لحظه فكر كردم زمان لازم فرارسيده و بايد اين كار را بكنم. آيا احساس مي‌كنم بهترم؟ هنوز نه! خيلي غمگينم و اين همان حس طبيعي است كه بايد در چنين وضعيتي داشته باشم. دارم وارد يك زندگي جديد مي‌شوم كه نمي‌دانم چطور خواهد بود. »

ظاهرا علت انتخاب «لباس فانتوم» براي بازي هم بي‌دليل نبوده است. دي لوئيس كه سال‌هاست همراه همسرش ربكا ميلر در شهر نيويورك زندگي مي‌كند، خودش را يك انگليسي مي‌داند و نه يك امريكايي. هنوز هم از شهر زادگاهش گرينويچ لندن با لبخند و خشنودي ياد مي‌كند. او پسر يك شاعر موفق محلي سيسيل دي لوئيس بود كه راه پدر را نرفت و ترجيح داد كلمات را بازي كند تا بسرايد. به گفته اين بازيگر: «نمي‌دانم چرا، اما ناگهان يك حس قوي به من گفت يك داستان انگليسي را كاركنم. انگلستان عميقا در درونم وجود دارد. براي مدت‌زماني طولاني فيلمي كه داستانش در انگلستان اتفاق بيفتد، آنقدر نزديك و سهل‌الوصول بود كه من از بازي در آن فرار مي‌كردم؛ اما هميشه آن كلاسيك‌هاي شكسپيري و آن طراحي‌هاي صحنه باشكوه قديمي انگليسي، مرا جذب خود مي‌كردند. بعد از جنگ جهاني دوم بيشتر از گذشته مفتون لندن شدم. والدينم داستان‌هايي از شهر را برايم تعريف مي‌كردند و من خودم را در آنها مي‌ديدم. نسبت به آن دنيا يك حس سانتي‌مانتاليستي دارم. پدرم شباهت خيلي زيادي به رينولدز وودكاك داشت.»

دي لوئيس تصادف خود را هم نوعي تقدير مي‌داند و با خنده ادامه مي‌دهد: «مثل صحنه فيلمبرداري يك فيلم سينمايي بود. سفري است كه هزاران بار آن را انجام داده‌ام: يك ماشين آمبولانس با نور قرمز و آژير بلند. من هم هيچ كاري نمي‌توانستم انجام دهم. تا حالا از هزاران تصادف فرار كرده‌ام، اما انگار اين يكي چيزي بود كه نمي‌توانستم جلويش را بگيرم. موتور كه به من زد، به زمين افتادم. خودش هم به سمت ديگري سر خورد. روي زمين نگاهي به حال و روز خودم انداختم و فكر كردم اگر دست چپم را از دست بدهم، نبايد زياد نگران باشم. آن يكي دستم را دارم و ضمنا ديگر قرار نيست در فيلمي بازي كنم! پس زياد جاي نگراني نبود! دكترها گفتند چيز خيلي مهمي نيست و خوب مي‌شود. خيالم راحت شد. حالا بعد از بازنشستگي، مي‌خواهم دنيا را از زاويه‌اي تازه و متفاوت كشف كنم.»

 

همه افتخارات فيلم

چهارمين همكاري آندرسن با جاني گرينوود، موفقيت زيادي براي گرينوود آهنگساز به همراه آورده است. تعدادي از انجمن‌هاي منتقدان امريكا و كانادا و انگلستان، جايزه بهترين آهنگ خود را به او داده‌اند. مراسم گلدن گلوب هم در كنار نامزد كردن دي لوئيس به عنوان بهترين بازيگر مرد رشته درام، گرينوود را در رشته بهترين موسيقي متن نامزد دريافت جايزه كرده است. آندرسن براي خون به پا خواهد شد نامزد دريافت جايزه اسكار در رشته‌هاي بهترين فيلم، كارگردان و فيلمنامه‌نويس شد.

اهل‌فن مي‌گويند او براي فيلم تازه‌اش هم همين موفقيت‌ها را تكرار خواهد كرد. منتقدان به اين نكته جالب اشاره مي‌كنند كه او از دي لوئيس درخواست كرد براي اين فيلم، با لهجه متداول انگليسي صحبت كند. اين بازيگر قبل از اين در سال 1988 و در فيلم «ستارگان و ريسمان‌ها» اين كار را انجام داده بود. هزينه 35 ميليون دلاري توليد فيلم هم موردتوجه منتقدان و تحليل گران اقتصادي سينما قرارگرفته است. بعد از «ماگنوليا» با بازي تام كروز در سال 1999، اين درام تاريخي گران‌ترين فيلم سازنده‌اش به‌حساب مي‌آيد. ماگنوليا با هزينه‌اي 37 ميليون دلاري توليد شد و كروز به خاطر همكاري با آندرسون، دستمزد كلان هميشگي‌اش را نگرفت. اين ستاره هاليوودي كه طرفدار «شب‌هاي بوگي» آندرسن بود، با او تماس گرفته و پيشنهاد همكاري مشترك داد. آندرسون سر صحنه فيلمبرداري «چشمان تمام بسته» كوبريك رفته و با كروز مذاكره مي‌كند. كروز از او مي‌خواهد براي فيلم بعدي‌اش او را در نظر داشته باشد. آندرسون فيلمنامه «ماگنوليا» را براي كروز مي‌فرستد و بازيگر نسبت به نوع نقش خود، ابراز ترديد مي‌كند؛ اما فيلمساز در ديدار با كروز او را متقاعد به بازي در نقش مي‌كند. ماگنوليا موفق به فروش جهاني بالاي 48 ميليون دلار مي‌شود. سهم سينماهاي امريكا از اين رقم، چيزي بالاي 22 ميليون دلار بود. اين رقم فروش، يك موفقيت براي يك محصول غيرمتعارف به‌حساب مي‌آيد. بعد از «استاد» در سال 2012، «لباس فانتوم» دومين فيلم آندرسون است كه داستان و ماجراهايش در دهه پنجاه ميلادي اتفاق مي‌افتد. همچنين اين فيلم، پنجمين درام دوره‌اي تاريخي او به‌حساب مي‌آيد. گروه سازنده فيلم نام آن را روي ون‌هايي كه گروه را به صحنه فيلمبرداري مي‌برد، حك كرده بودند. اين كار در زمان فيلمبرداري، توجه مردم عادي و اهالي محل را به خود جلب كرده بود و نوعي تبليغات زودهنگام براي آن ارزيابي شد. برخي رسانه‌ها به شباهت‌هاي زياد بين كاراكتر رينولدز وودكاك و كريستوبال بالنسياگا، طراح معروف اسپانيايي اشاره كردند. به همين دليل، پيش‌بيني شد اين نكته باعث يك دعواي حقوقي بين سازندگان فيلم و اقوام اين طراح اسپانيايي شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون