از سر ربوِه نظر كن در دمشق
علي اميني
تعامل، مهار يا حمله نظامي سهگانهاي است كه غرب ميتواند در برابر ايران اتخاذ كند. خشم علني مثلث بنيامين نتانياهو (نخستوزير رژيم صهيونيستي)،
آل سعود و دونالد ترامپ (رييسجمهور ايالات متحده) از برجام در اين راستاست كه اين توافق نشان داده ايران توانايي تعامل معقول بر اساس ادبيات حرفهاي ديپلماتيك با جهان را دارد و ميتواند به عنوان بازيگر موثر بينالمللي مطرح شود؛ بازيگري كه هرم اقتصادي جمعيت جوان، منابع عظيم و نيروي متخصص در آن كامل است. ثمره برجام، آغاز جذب سرمايهگذاريهاي گسترده خارجي و انتخابات باشكوه ارديبهشت 96 بود. اين دو يعني «گشايش اقتصادي» و «تمرين دموكراسي» در كنار نيروي نظامي مقتدر و دولت معتدل كه ايران را تبديل به قدرت برتر منطقه ميكند. به عبارت ديگر مشاركت بالاي 70% و راي معنيدار مردم به «تدبير و اميد» نشاني از نشاط و خوشبيني بدنه جامعه ايران به دموكراسي وتعامل با جهان بود. در حقيقت ايران به تدريج از سويي به مرحله راي ليستي و احزاب قدرتمند ورود پيدا كرده بود و از سوي ديگر غولهاي تجاري براي سرمايهگذاري در آن بسيار مشتاق بودند. در يك كلام: ايران در مسير توسعه قرار گرفته بود. اما با پيروزي ترامپ و بركناري كارشناسان معقول دولت اوباما، پايگاهي كه معتقد به برخورد سخت و پيشگيري از روند دموكراسي وگشايش اقتصادي مردم ايران بود جان تازهاي گرفت. جان كري زماني رسما اعتراف كرد كه سران اسراييل و آلسعود بارها اصرار به بمباران ايران داشتند كه دولت ترامپ در حال تشكيل اتاقهاي فكر وائتلاف با مريم رجوي و ديگر سرخوردگاني بود كه از ايران كينهاي عميق داشتند. ترامپ كه دشمن شماره يك توافقي است كه باعث بهبود معيشت مردم ميشود و از خليج عربي و تروريست خواندن مردم ايران پروايي ندارد، سعي ميكند به هر طريقي- حتي با گرسنه ناميدن آنها- به خشونت تظاهرات ايران دامن بزند. در حقيقت گفتمان مثلث ترامپ، نتانياهو ومحمدبن سلمان در داخل كشورهايشان به علت فساد و كارنامه خارجي نامطلوب در حال انقضاست مگر اينكه بتوانند مانع توسعه روزافزون ايران شوند. هر سه آنان در اين صورت در بدنه افراطي هوادارانشان، محبوبيت خود را باز مييابند. با توجه به توان نظامي و نفوذ ايران در منطقه، حمله نظامي در حال حاضر بسيار هزينهبردار است. پس يگانه سناريوي باقيمانده براي مهار شكوفايي رقيب ديرينه، از بين بردن اعتماد مدني و اميد مردم ايران است. امروز ايران كه گرداگرد آن توسط بحرانهاي تروريسم وتجزيه طلبي احاطه شده است در اين خطر است كه خشونت ِ مسلح ِ كور روند توسعههاي سياسي واقتصادي آن را با اختلال مواجه كند. نه تنها توسعههاي سياسي- اقتصادي بلكه در كشوري كه بانكها و ماشين آتشنشاني توسط خود مردم به آتش كشيده شده باشند توسعه فرهنگي و ظهور اصغر فرهاديها هم بعيد است. در نتيجه اكنون حياتي است كه وراي هر تعلق خاطر جناحي، نگاهي به بستر جغرافياي ايران و بدخواهاني كه آرزوي عقب افتادن آن را دارند، بيندازيم. كافي است درنگي كنيم در مورد همان خط فكر محمدبن سلماني كه رسما از پروژه كشيدن جنگ به داخل شهرهاي ايران حمايت ميكرد و مقر دموكراسي كشور را به خون خشونت كشيد. كسي كه دهها گروه سازمان يافته نظامي را چند قدمي خاك ايران مسلح كرده است و حاضراست ميليونها دلارنفتي براي فلج كردن دشمن ديرينه اش صرف كند. بايد از خودمان بپرسيم كه گروهي كه تجويزاتي از قبيل منفجر كردن اماكن متعلق به مردم و تجزيه آذربايجان را دارد آيا مقدمهسازي براي از بين بردن سرمايه مدني و اقتصادي كشور نيست؟ اكنون فضاي مجازي ايران عرصه جنگ نيابتي شده است؛ يادآوري اين نكته ضروري است كه در سال 2010 (اندكي پيش از تخريب شهر زيباي دمشق) روزنامه لوموند از احتمال تبديل شدن سوريه به يكي از پيشرفتهترين قدرتهاي منطقه در 10 سال آينده خبر داده بود. اعتراضهاي برحق مردم سوريه بعد از مدت كوتاهي با ورود نيروهاي مسلح و تغذيه مسموم مردم، تحت حمايت عربستان و اسراييل تبديل به تخريب اموال عمومي و تيراندازي و سپس تبديل به عرصه جنگ نيابتي شد و امروز آوارگان سوري بيپناهتر از هميشه در گوشه و كنار كشور از بين رفتهشان يا پناهگاههاي اروپايي ديگر يادي از احتمال تبديل شدنشان به قدرت منطقهاي نميكنند؛ پس بيفايده نيست اگر امروز بر آنچه بر اعتراضات مردم سوريه رفت، نگاهي بيندازيم. به قول مولوي: از سر ربوه (جايگاهي بلند) نظر كن در دمشق.
دانشجوي كارشناسي ارشد روابط بينالملل